برای چندمین بار وادی یازدهم را مطالعه میکردم، به قدری ساده و روان پس از تجربه به تحریر درآمده که با خود میگفتم وای بر کسانی که امکان دسترسی به این نوشتارها را دارند و هنوز اندر خم یک کوچهاند؛
و اما چگونه زیستن من در این وادی: اینگونه بود که نعمتهای فراوانی همچون چشمهها در من جاری بودند در مسیر ارزشها، صداقت، آرامش و... به زیبایی در حرکت بودند، کودکیام را میگویم که تابلویی سفید و چشمههایی زلال بودند تا اینکه در مسیرم، دوراهیها نمایان گردیدند و من به دلیل جهل و ناآگاهی از داشتههایم و عدم آگاهی از زیباییهایی که به صورت رایگان، خداوند به من ارزانی داشته بود و به وابسته لذت طلبی که همانا از جهل من سرچشمه میگرفت اسیر خواستههای نفس اماره گردیدم و انتخابهای غلط انجام دادم.
نمیدانم شروعش با دروغ بود یا خشم، ریاکاری بود یا نفرت و یا... که هر کدام از اینها انگیزهای بود در کنار چشمههایم که اندکاندک شروع به مسدود نمودن چشمه و جلوگیری از جریان آن نمودند، البته این اتفاقات به آرامی اتفاق میافتاد و هر چقدر جلوتر میرفتم حالم خرابتر میشد و چشمهها در حال مرداب شدن؛ و کم آوردم، اینجا بود که آخرین انتخاب غلط خود که مصرف مواد مخدر بود را انجام دادم که خود در شروع بسیار انرژی داشت و گویی چشمههایم فوران کرده بودند و جریان باقدرت هر چه تمام در حرکت ولی زهی خیال باطل، به قول استادم: صد تومان میداد ولی صد و بیست تومان میگرفت.
رسیدم به جایی که چشمه در حال خشک شدن بود و جریان به سوی تاریکی محض، دروغ، خشم، کینه و نفرت و... با جسمی خراب، روانی ناآرام و نگاهی بیمار، به کنگره رسیدم و آنجا حرفهایی از جنس دیگر، آغوشهایی باز و صحبت از عشق و محبت با قرار گرفتن در کنگره جریان آرامآرام عوض شد با مصرف منظم دارو در زمان و مقدار مشخص، چشمهها آرامآرام از خشکی درمیآمدند و با آموزشهای کنگره در کلاسهای مختلف آگاهی به آرامی اتفاق میافتاد، از نظر من آگاهی یعنی دور ریختن سنگریزهها و آت و آشغالهایی که جلوی جریان چشمهها را گرفته بودند.
در کلاسها به آرامی تغییر نگاه انجام میپذیرفت و با تزکیه و پالایش ناخودهایم را بیرون میکشیدم و روانم که میوهاش در رفتارم نمایان میشد رو به تعادل در حرکت بود و در نهایت رسیدم به جایی که سنگ اعتیاد را کاملاً برداشتم ولی هنوز حرکت ادامه دارد تا روزی که چشمههایم به وسیله آگاهی تمیز و آبش زلال و در حال حرکت به سوی بحر و اقیانوس و به امید رسیدن به آنجایی که حرکت را آغاز نمودم.
باید رسید به اونجا
همونجایی که خدا
یکه و بیانتها
عاشق و بیهمتا
همونجا که آخرش
فرق داره با اولش
تفاوتش آگاهی است
تزکیه و تصفیه است.
مجید کیوان فر
منبع : وبلاگ نمایندگی کرج
- تعداد بازدید از این مطلب :
5572