کمک کنگره به من و کمک من به کنگره
روز اول ورودمان به کنگره را به یاد میآورم که ناامید از راههای دیگر بودیم و هر دفعه به بنبست میرسیدیم ولی حتی از همان روز اول یک اعتماد و اطمینان از راه درمان روشن بود. چراکه مسافرهایی را دیده بودیم که هفت یا هشت سال بود که به رهایی رسیده بودند وزندگی جدیدشان را هم دیده بودیم.
کنگره کمک کرد تا قلب مسافرم دوباره و از نو، بتپد.
کنگره کمک کرد تا چشمان مسافرم به طبیعت روشن شود.
کنگره کمک کرد تا مسافرم سرما را، گرما را، هوا را، برف را، باران را، گل را حس کند.
کنگره به ما کمک کرد تا لب مادرم خندان شود و پدرم قامت خمیده خود را راستتر نماید.
کنگره به ما کمک کرد تا اعتمادبهنفس ازدسترفته مسافرم دوباره شروع کند به جوانه زدن.
کنگره به ما کمک کرد تا مسافرم شب و روز را درک کند. زمان را درک کند؛ و با طبیعت هم سو شود.
کنگره به من کمک کرد تا آرزوهای نوشتهشدهام در لای دفتر نماند و در جهت واقعی شدن باشد.
کنگره کمک کرد تا روزیده بار، بیست بار یاد خدا بیفتم و از او به خاطر این راه و روشنی سپاس گویم.
کنگره به من کمک کرد تا من نیز مسافر شوم و سفری نو را آغاز کنم. سفر به ناشناختهها...
حالا من چه کمکی میتوانم به کنگره نمایم؟
میتوانم با تمام وجود حضورداشته باشم و آموزش ببینم تا قدر این صندلی و آموزشها را بدانم.
من میتوانم خدمت کنم تا حلقهای از حلقههای کنگره شوم و دستیبگیرم.
من میتوانم در حق خودم کم نگذارم و حداکثر تلاش خود را به میان آورم و نشان دهم من آمدهام تا یاد بگیرم.
من میتوانم با رفتارم. کردارم و پندارم نمایندهی شایستهای برای کنگره باشم.
من میتوانم رشد کنم. سبز شوم و دانهای باشم از هدفهای کنگره در دل خاک و راه را بهسوی نور و روشنایی آغاز نمایم.
من میتوانم با رعایت حرمتهای کنگره در سیستم کنگره اختلال ایجاد نکنم.
من میتوانم راکد نمانم و درراه کنگره جاری باشم و روان.
نویسنده: همسفر فریبا لژیون 6
درج در وبلاگ: همسفر ناهید
ارائه گزارش: همسفر شکوفه
- تعداد بازدید از این مطلب :
2856