هشتمین جلسه از دوره سی ششم از سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگرۀ 60 نمایندگی سمنان با استادی آقای سینا و نگهبانی آقای حمیدرضا و دبیری آقای مهدی با دستور جلسه :وادی چهارم و تاثیر آن روی من" " در روز پنج شنبه مورخۀ ؛ 1397/09/22 راس ساعت 17:00 آغاز بکار نمود. در ادامه مراسم تولد پنجمین سال رهایی؛ کمک راهنما آقای نعمت را با شکوه فراوان در کنار هم جشن گرفتیم.
خلاصه سخنان استاد:
دستور جلسه امروز: وادی چهارم است که همان مسئولیت دادن به خداوند و سلب مسئولیت از خود است که تمامی کسانی که در کنگره خدمت میکنند قطعاً از این وادی گذشته و کاملاً این وادی را درک نمودند. مردم بیشترین مشکلاتی که دارند و برایشان پیش میآید به خاطر نفهمیدن جایگاه خداوند در زندگی آنهاست و به خیالشان باید تمامی با مشکلات خود را بر دوش خداوند گذاشت. من یک آشنایی دارم که در حال ساخت یکخانه است٬ او برای ساختن این خانه در بدهی و نزول افتاد٬ و برای خودش گرفتاریهای بسیاری را درست کرد. یک روز که حال او بسیار بد بود نزد من آمد و من هم ازلحاظ کاری کاملاً مشغول بود.
او یک کتاب روانشناسی در دستش داشت و به من هم پیشنهاد داد تا این کتاب را بخوانم و به من گفت که اگر این کتاب را بخوانی ازاینرو به آن رو خواهی شد و آرامش خاصی به تو میدهد، من به او گفتم که حالا این کتاب چه میگوید و چی هست؟ به من گفت که دریکی از پاراگرافهای این کتاب نوشتهشده است که خداوند میگوید کهای بندهی من خودت را به من بسپار و خویش را آزاد و رهاساز، تمام بارت را بریز بر دوش من و خودت را سبکبار کن، دقیقاً برعکس وادی چهارم. من هم به او گفتم که الآن تو برای همین خانهای که میخواهی بسازی حدود 500 میلیون بدهکاری داری، پس تو دیگر غصه چه چیزی را میخوری، بابا خدای در این کتاب تمام قسط و قرضهایت را میدهد و تو برو و از زندگیات لذت ببر، تو چرا موهای شقیقهات سفید شده است.
من امروز دوست دارم بیشتر درباره آقا نعمت صحبت کنم، نعمت جزء قشر پولدار جامعه نبود و تقریباً مثل خودم بود، خانوادهای نداشت که بتوانند او را حمایت کنند یعنی؛ در عین اینکه کس و کاری داشت خیلی بیکسوکار بود و باوجود اینکه از توانایی و پتانسیل بالایی برخوردار بود هیچکس در خانواده او را درک نمیکرد. نعمت در همان سفر اول حضورش در کنگره پررنگ بود و همیشه در جلسات بود، باوجوداینکه او مشکلات بسیار زیادی داشت.
من بعضی اوقات با خودم فکر میکردم که من اگر این مشکلاتی را که نعمت دارد، داشتم باوجوداینکه کمک راهنما بودم شاید دیگر به کنگره نمیآمدم. یکوقتهایی ما باید به مشکلات دیگران دقت کنیم که بعضیها باوجود بیشترین مشکلات بازهم امیدوارند به زندگی. یکی دیگر از خصوصیات نعمت این بود که عاشق خدمت کردن و ارتقا و ترقی در جایگاهش بود. نعمت یک مدتی از کنگره دور شد و باز که به کنگره وصل شدريال، دیگر قدر این جایگاه را دانست و این دور شدن برایش بسیار خوب بود زیرا بهمحض اینکه از کنگره دور شد مشکلاتش چند برابر شدند و همانجا بود که فهمید او به کنگره نیاز دارد تا با آموزش گرفتن بتواند با مشکلاتش کنار بیاید و آنها را حل کند.
من این روز زیبا و آزادمردیاش را به خودش تبریک میگویم و امیدوارم که این جایگاه خدمتی را که دارد، بتواند تا آخر آن را حفظ کند. این روز باشکوه را به ایجنت محترم شعبه جناب آقای ربیعی، اسیستانت محترم سرکار خانم حافظی، همسفر آقا نعمت، بچههای شعبه و جمعیت کنگره ۶۰ تبریک میگویم.
در ادامه مراسم تولد پنجمین سال رهایی؛ مسافر آقای نعمت را با شکوه فراوان در کنار هم جشن گرفتیم.
اعلام سفر ایشان:
(مدت تخریب: 5سال) (آنتی ایکس مصرفی : تریاک) (مدت سفر: 11ماه) (نام راهنما: آقای سینا) (ورزش مورد علاقه: تنیس روی میز) (رهایی : 5سال )
سفر سیگار:
(مدت تخریب: 20سال) (آنتی ایکس مصرفی : قلیان) (مدت سفر: 11ماه ) (نام راهنما: آقای رضا) (رهایی: 5 ماه)
آرزوی تولد ایشان:
امیدوارم کسانی که آمدن و روی این صندلی ها نشسته اند و چای کنگره را خوردن و به هر دلیلی رفتند٬دوباره برگردند و کار نیمه کاریشان را تمام کنند.
خلاصه سخنان کمک راهنما آقای نعمت :
سلام دوستان نعمت هستم مسافر، از همه شما عزیزان ممنونم که امروز در جشن آزادمردیم شرکت نمودید. من چند سال پیش در شب یلدا که دورهم جمع بودیم یک نفر کنگره را به من معرفی کرد. من به کنگره آمدم. روزهای اول که پا به کنگره گذاشتم هر کس که دستش را بلند میکرد تا مشارکت کند برای مثال وحید هستم مسافر من خندهام میگرفت و به بیرون میرفتم و دوباره که بازمیگشتم همین روال باز خندهام میگرفت؛ زیرا واقعاً فلسفه این سلام دادنها را نمیدانستم. تا کمکم اینجا برایم جالب آمد و تصمیم گرفتم تا ترک کنم که بهجای ترک درمان شدم. با خود گفتم یک مقدار خدمت میکنم مرزبان و کمک راهنما شدم. دریکی از سی دیها مهندس میفرماید: میزان خوشبختی انسانها چقدر میتواند باشد؟ میلیاردها پول و یا ماشین داشته باشد؟ خوشبختی نسبی است کسی که شب بتواند فارغ از مشکلاتی که دارد راحت بخوابد و درراه راست قدم بردارد خوشبخت است. داشتم فکر میکردم که میزان بدبختی آدم چقدر میتواند باشد؟ وقتی یک فرد مصرفکننده میشود دلش میخواهد به چند نفر دیگر تکیه کند ولی غافل از اینکه چند نفر باید به او تکیه کنند. مشکلاتی که در اعتیاد است بسیار زیاد است و هر کس با خود فکر میکند که مشکلات او بدترین مشکل است. الآن فکر میکنم خوشبختترین هستم؛ زیرا صد نفر برادر دارم و تعدادی خواهر که همیشه حواسشان به من است. ما پنجتا برادر بودیم که سه تا از آنها در سن شش یا هفتسالگی به دلیل جهل پدرم که در حلق آنها مواد میریخت از دنیا رفتند. یکی دیگر از آنها که دچار بیماری اعتیاد بود در سن 27 سالگی از بین رفت.
حال دو تا ماندهایم برادر ذرهذره جلوی چشم من آب میشود و کاری از دست من برنمیآید زیرا خواستش را ندارد. آنجاست که انسان احساس بدبختی میکند. شاید همیشه مشکلات مادی نباشند تا یکزمان فکر میکردم خدا غول چراغ جادوست ولی حال میدانم که فقط خودم هستم و خودم. جناب آقای مهندس فرمودند شما با خدمت کردن کنترل خود را در دست میگیرید. زمان قبل سی دی را فقط به این نیت گوش میدادم تا در لژیون شرح دهم. تا زمانی که به این روال پیش میرفتم در زندگی من تغییری ایجاد نشد و الآن سه ماه است که گفتم باید گوش بدهم تا مشکلات خود را در این سی دیها گوش دهم. چند وقت پیش مشکلی داشتم از آقا سینا راهکار گرفتم ایشان گفتند شما فکر میکنی که از پیشکسوت میتوانی آموزش بگیری شاید بهترین آموزشها را بتوانی از یک تازهوارد یا سفر اولی که حالش خراب است بگیری. قسمتهای تلخ همیشه هست ولی قسمتهای شیرین همین برادران و خواهران عزیزم هستند که امروز حضور دارند. از ایجنت و مرزبانهای عزیز تشکر میکنم و تشکر اصلی را از آقا سینا دارم. زمانی که زندگیام خراب بود پنج یا شش ماه رفتم به زندگیام سروسامان دهم ولی داشتم زندگیام را از دست میدادم. یک راهکار خیلی ساده آقا سینا به من دادند که در آن زمان برایم سخت بود ولی انجام دادم و الآن این زندگی گرمم را مدیون راهنمای عزیزم آقا سینا هستم. در سفر اول آقا میثم خیلی برایم زحمت کشیدند. از همسرم تشکر میکنم شالی که الآن به گردن من است صدق سر همسرم است زمانی که برای کمک راهنمایی میخواندم خودم امیدوار نبودم. دوازده ساعت کار میکردم و وقتی به خانه میآمدم همسرم سؤالات را طرح میکرد و از من میپرسید. برای من وقت صرف کرد و خودشان به آنجایی که لازم بود نرسیدند. حتی دخترم زهرا گاهی موقع شام از من عنوان وادیها را میپرسید. خیلی از آنها سپاسگزارم. تشکر میکنم از راهنمای همسفرم خانم یحیایی و خانم لیلا. زندگی ما روی روال است نه اینکه مشکل نداشته باشیم ولی میتوانیم مشکلات را حل کنیم.
خلاصه سخنان کمک راهنما همسفر :
سلام دوستان لیلا هستم همسفر، خیلی خوشحالم امروز در این جشن حضور دارم. تبریک میگوییم به آقای مهندس و تشکر میکنم. به این دو عزیز تبریک میگوییم. خدا قوت به راهنمای مسافر آقا سینا و تبریک و خداقوت به خانم یحیایی که زحمت اصلی را ایشان کشیدند. خانم حلیمه مدت کوتاهی است که در لژیون من هستند. خیلی صبور آرام و بی حاشیهاند و همیشه پشت مسافرشان هستند. از ایشان میخواهم تلاش خود را بیشتر کنند تا شال کمک راهنمایی را به دست آورند زیرا پتانسیل آن رادارند. به دخترهای گلشان تبریک میگوییم و بهترینها را از خداوند آرزو دارم.
خلاصه سخنان همسفر :
سلام دوستان حلیمه هستم همسفر نعمت، امروز باورم نمیشود که پنج سال از رهایی ما میگذرد. زندگی خود را مدیون کنگره 60 هستم. مشکلات همیشه هست ولی اینکه چگونه برخورد کنیم را از راهنمای عزیزم خانم یحیایی آموختم. آموزشهای کنگره خیلی به من کمک کرده است. خدا را شکر همسفر کسی هستم که عاشقانه خدمت میکند. انشاالله این توفیق نصیب من شود که در جایگاه کمک راهنمایی خدمت کنم. از راهنما عزیزم خانم لیلا تشکر میکنم خیلی از ایشان آمورش گرفتم. از راهنمای مسافرم آقای ابراهیمی و آقای جمالی تشکر میکنم. این روز قشنگ را به آقای مهندس استاد امین و شعبه خودمان تبریک میگوییم. به دخترهای خوبم تبریک میگوییم که درک و شعور خوبی دارند.
خلاصه سخنان همسفر :
سلام دوستان زهرا هستم همسفر نعمت، خیلی خوشحالم که بعد از چند سال درکنگره حضور داریم. امیدوارم که همیشه به کنگره وصل باشیم. ما خیلی چیزها را نمیدانستیم وقتی به کنگره آمدیم دیدگاه ما نسبت به جهان طبیعت وسیع شد. امیدوارم مادرم به شال کمک راهنمایی برسد و پدر و مادرم را در جایگاههای بالاتر ببینم. از آقای مهندس و خانم آنی تشکر میکنم. ضمن تشکر از راهنمای پدرم آقا ابراهیمی و آقای جمالی، از راهنمای مادرم خانم یحیایی و خانم لیلا تشکر میکنم؛ و برای همه بهترینها را آرزو دارم.
خلاصه سخنان همسفر :
سلام دوستان مهسا هستم همسفر نعمت، خیلی خوشحالم که امروز تولد ما است. از راهنمای بابایم آقای ابراهیمی تشکر میکنم و راهنمای مادرم خانم یحیایی و خانم لیلا تشکر میکنم. این روز را به همه تبریک میگوییم.
ادامه این مراسم و جشن با شکوه و بسیار زیبا به روایت تصویر؛
"عرض تبریک و شاد باش اعضاء وبلاگ نمایندگی سمنان را پذیرا باشید"
تایپ متن ؛ مسافر وحید صنایعی
عکاس: مسافر محمد صیاد
تهیه و تظیم کننده گزارش؛ مسافر علی عربی
کنگره 60 نمایندگی سمنان
- تعداد بازدید از این مطلب :
1672