English Version
English

از فرمانبرداری تا فرماندهی

از فرمانبرداری تا فرماندهی

سلام دوستان طاهره هستم یک همسفر

فرمان‌برداری تا فرماندهی در اصل مسیر یک سفر را برای من مشخص می‌کند که اگر بخواهم به فرماندهی برسم باید از فرمان‌برداری شروع کنم و این مبدأ حرکت را برای من مشخص می‌کند. فرماندهی درواقع یک هدف است و جزء خواسته‌های درونی هر انسانی است، انسان اصولاً فرمانده بودن را دوست دارد. مثل بچه‌ای که متولدشده و کم‌کم باگذشت زمان ایستادن و راه رفتن را یاد می‌گیرد درواقع به یکسری از نیروهای درونی خودش مسلط شده و این ایستادن و راه رفتن برای او بسیار خوشایند است.

قبل از اینکه در وادی اعتیاد قرار بگیرم اصلاً متوجه فرماندهی درونم نبودم مثل کسی که دچار بیماری می‌شود مثلاً دیابت، حالا نمی‌تواند هر غذایی بخورد شیرینی و قند هم نمی‌تواند بخورد فردی که دچار بیماری اعتیاد می‌شود دقیقاً همین اتفاق برایش می‌افتد. او قبل از اعتیاد صبح زود از خواب بیدار می‌شد، شب به‌موقع می‌خوابید هر ماده غذایی می‌خواست می‌توانست استفاده کند و ... که حالا نمی‌تواند هیچ‌کدام از این کارها را انجام بدهد.

من همسفر هم شادبودم، خوشحال زندگی می‌کردم و خیلی راحت بیرون از خانه می‌رفتم و با دیگران ارتباط برقرار می‌کردم. اما وقتی در وادی اعتیاد قرار گرفتیم مسافرم دیگر آن آدم قبل نبود، شب خواب درستی نداشت و همیشه دیر می‌خوابید درنتیجه صبح هم راحت نمی‌توانست از خواب بیدار شود، هر چیزی نمی‌توانست بخورد، مسافرت نمی‌توانست برود و ... چون قبل از اینکه خودش تصمیم بگیرد، مواد برای او تصمیم می‌گرفت که چه‌کاری انجام بدهد و چه‌کاری انجام ندهد، کجا برود و کجا نرود، چه چیزی بخورد چه چیزی نخورد، از شلوغی و مهمانی و رفت‌وآمد هم فراری بود.

من هم‌سفر هم کم‌کم منزوی و گوشه‌گیر شدم و از جمع فراری و سرخورده بودم، مضطرب و نگران با ترس و ناامیدی زندگی می‌کردم، حتی حوصله نداشتم تا سر خیابان برای خرید بروم. کارهای منزل را انجام می‌دادم ولی از روی اجبار و با ناراحتی، احساس می‌کردم زندگی برای من تمام‌شده و نابودشده‌ام، اگر از روی اجبار به مهمانی می‌رفتیم در آخر به دعوا و جنجال ختم می‌شد. تا اینکه وارد کنگره شدم و متوجه شدم اگر مسافر و یا هم‌سفر می‌خواهند به آن فرماندهی شهر وجودی خودشان برسند باید یک مسیری را طی کنند، از فرمان‌برداری شروع کنند تا به آن فرماندهی برسند.

یک ره‌جو اگر می‌خواهد موفق باشد و به فرماندهی برسد باید فرمان‌بردار بی‌چون‌وچرای راهنمای خود باشد، مثلاً دارو را به‌اندازه‌ای که راهنما تعیین می‌کند در زمان مناسب بخورد، سی دی گوش کند و بنویسد و ... کتاب‌های عشق و شصت درجه به ما کمک می‌کنند تا بتوانیم بر شهر وجودی یا جسم خود حکمرانی کنیم. باید سازندگی را به‌آرامی در قسمت جسم، روان و جهان‌بینی خودمان به وجود بیاوریم.

من هم‌سفر شاید مصرف‌کننده مواد نبودم، ولی آیا فرمانده خوب و لایقی برای جسم خودم بودم؟ یا با نفرت و حسادت و انتقام و کینه‌توزی و ... جسم، روان و جهان‌بینی خود را به سمت نابودی سوق دادم؟ آیا می‌توانم به جسم خودفرمان بدهم که مثلاً شب فلان ساعت بخواب و صبح فلان ساعت بیدارباش؟ یا من هم به‌نوعی فرماندهی را ازدست‌داده‌ام؟ اگر در زندگی و کارهای خودمان دقت کنیم خواهیم فهمید ما هم به‌نوعی فرماندهی از دستمان خارج‌شده و آن تعادل لازم را در زندگی نداریم، پس باید شروع کنیم و از فرمان‌برداری آغاز کنیم تا به فرماندهی برسیم و برای رسیدن به فرماندهی و قدرت لازم باید سازندگی را از خودمان شروع کنیم.

 

نویسنده: کمک راهنما خانم طاهره (لژیون نهم)
نمایندگی: همسفران شهرری

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .