English Version
English

مشارکت مکتوب لژیون پنجم در باب وادی چهاردهم

مشارکت مکتوب لژیون پنجم در باب وادی چهاردهم

کمک راهنما همسفر فریبا

هرگز محبت را از دریچه اضداد، امواج و زنجیره های عشق ندیده بودم، این خطابه ها به انسان حس امیدواری می دهند.

خطابه اضداد به من آموخت، تاریکی هر چقدر هم گسترش پیدا کند هرگز نمی تواند نقطه نورانی امید را بپوشاند و بلاخره از دل همان تاریکی  زندگی دوباره احیاء می شود.

خطابه دوم ، خطابه امواج به من آموخت که نعمت در اطرافم موج می زند و تنها منتظر گیرنده ای در من هستند، یاد گرفتم تا فرصت هست و امواج هم هست گیرنده هایم را رسوب زدایی کنم.

از خطابه سوم ، زنجیره های عشق آموختم اگر به دنبال انسان واقعی ، انسانیت و عشق و محبت هستم نباید تنها نظارگر باشم و حسرت بخورم باید حرکت کنم تا در حلقه زنجیر هایشان جا بگیرم.

این سه خطابه به من آموخت ، باید زبانم ، قلبم و قلمم ووووو بر قلبها بنشیند نه اینکه سینه آن ها را بدرد. عشق و محبت زمانی درک میشود که چهره درونم را در پشت چهره بیرونیم پنهان نکنم، که اگر

چنین کردم یعنی به دنبال تأیید دیگرانم، تأییدی که تنها یک سراب است و سراب هرگز نمی ماند،  چیزی که می ماند چهره واقعی درونم است که از آن غافل ماندم.

همیشه به خودم می گفتم تا زمانی محبت کن که پاسخ آنرا از کسی که بهش محبت کردی دریافت کنی ،درک نکرده بودم که باید دنبال پاسخ های جاودانه باشم و جاودانگی تنها در دل خالق است.من اورا فراموش کرده بودم.

من فراموش کرده بودم که او می گوید: ای بنده من یقین بدان من حتی ذره ها را چه بد و چه خوب  میبینم ، و برای هر کدام پاسخ مناسب به تو میدهم زیرا وعده من دروغ نیست و تو اگر به دنبال عشق من هستی به بندگانم عشق بلاعوض نشان بده .دانستم این عشق را هرگز نباید با تایید شدن عوض کنم.

وادی ۱۴ به من آموخت رمز باز شدن قفل های وجودیم از ۴ کلمه م ح ب ت ، محبت تشکیل شده است، ومن ندانسته سالهای عمرم را به دنبال رمزهای پوچ می گشتم.

اگر کسی بتواند رمز را در وجود خودش پیدا کند قفل ها را باز می کند، با کینه و نفرت بیگانه می شود، دل کسی را نمی رنجاند، وحتی اگر دلش را برنجانند سعی میکند راهی برای پاک کردن این رنجش و دوباره صاف شدن حسش پیدا کند، او تنها به دنبال یاری رساندن به خود و دیگران است، زیرا دست هایی که کمک می کنند مقدس تر از لبهایی است که دعا می کنند.

دعا یک حس بالقوّه است که باید تبدیل به فعل شود، یادمان باشد که در دنیای بالقوه ها حبس نشویم بلکه از انرژی بیشمار این دنیا در جهت حرکتهایمان استفاده کنیم چرا که می دانیم انرژی باید تبدیل شود تا حرکتی رخ بدهد.

در پایان دلم میخواهد بگویم خداوند را هزاران بار شاکرم که در کنار آزاد مردی اجازه حیات پیدا کردم که خود عشق است، خود محبت است، خود راز و نیاز است، خود انسانیت است، خود بخشش است، خود لطف و مهربانی است .

او ناجی انسانهای در بندی است که خواهان آزادی و رهایی هستند، او معنای واقعی وادی ۱۴ است ،او جناب مهندس دژاکام است.

همسفرمعصومه

آنچه باور است محبت است و انچه نیست ظروف تهی است.

روز اول که من وارد کنگره شدم به واسطه همین وادی جذب کنگره شدم، چون با آغوش باز و محبت پذیرای من شدند و همین عشق و محبت باعث شد که من انگیزه ی دو برابر برای وارد شدن به شعبه داشته باشم. منی که با هزاران نا امیدی وارد شدم با هزاران امید و محبت خارج شدم. عشق و محبت واقعی و به دور از هر چشم داشتی و این بزرگترین نعمت الهی است که به بچه های کنگره ۶۰داده و این نعمت را میتوان در چهره و سیمای تک به تک بچه ها به وضوح مشاهده نمود. محبت و دوست داشتن واقعی را تنها در اینجا می توان فهمید و درک کرد. بزرگترین هدیه ی خداوند به ما می تواند همین عشق باشد. خوشا به حال آدم های عاشق، خوشا به حال آدم هایی با ظرفیت هایی پر، خوشا به حال آدم هایی با قلب هایی بزرگ. به نظر من تمام بچه های کنگره و در رأس آن ها، آقای مهندس با قلبی توصیف نشدنی و مالامال از محبت الهی هستند. محبت و عشق یعنی رسیدن به خداوند و چه چیزی بالاتر از این. خداوند را هزاران هزار مرتبه شاکر هستم به خاطر دادن همچین موهبت بزرگی، خدایا شکرت.

همسفرشادی

شاید اغراق نباشد اگر وادی عشق را این گونه خلاصه کنم..

تمام هستی حول محوری بنام محبت در گردش است و بدون آن هستی یعنی نیستی، البته درک این واقعیت در گرو باور 13 اصلی است که همچون زنجیری در هم حلقه شده.

آری در قدم اول آن کس که ساختارهای ذهنش با تفکر درست شکلی نو و خلاق به خود گرفته است در قدم آخر این اندیشه را درک می کند که می گوید: آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است.

ارابه ها را در بیکران به حرکت در آورید که نگهبانان ماوراء به آنچه در زمین می گذرد نیازمندند بشکافید آنچه شکافتنی نیست در دل سنگ بروید و ترکیب ها را جدا نمائید.

همسفرمحبوبه

وادى چهاردهم يعنى فقط عشق و من نميدونم چطور ميتوانم چيزى در موردآن بنويسم و چه خوب هفته اى است اين هفته كه در مورد اين وادى دلنوشته اى مى نويسم، كه اولين و آخرين عاشق واقعى امام حسين(ع) است.

خيلى دلم ميسوزد كه ما مسلمانيم و شيعه هم هستيم ولى هيچ چيزى در مورد زندگى خصوصى اين بزرگواران نميدانيم!

آقاى مهندس دژاكام مرد شجاع، صبور و عاشق چطور با توسل به اين عزيزان راه مستقيم را براى خودشان روشن شد و چشم ما رو هم باز كردند و ما را به اصل خودمان باز گردانند، و اين وادى       چكيدۀ همه هدف هاى اين مرد بزرگ است.براى ايشان و خانواده محترمشان آرزوى سلامتى دارم و هميشه دعاگوى آن ها هستم.

همسفراعظم

آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است

وادی چهاردهم: این وادی، بارها و بارها باید مطالعه بشود تا معنی و مفهوم واقعی کلمات در درون آدمی درک و حس بشود. کلمات و جملات یک به یک سنگین هستند و بنده با خواندن هر خط و پاراگراف شاید بی اغراق 2 یا 3 باردیگر بازخوانی نمودم. این وادی به اعتقاد بنده، رسیدن به معشوق و عشق واقعی که خداوند هست می باشد. آدمی برای گذراندن زندگی خود، نیاز به خوردن، آشامیدن و ... دارد و برای حفظ بقاء خود احتیاج به همدم دارد. همدمی که به او محبت، عشق و آرامش هدیه بدهد و به اعتقاد بنده این اعمال دو سویه باید باشد، چرا که در یک رابطه 50 درصد برای زن و 50 درصد برای مرد تعریف شده است. عشق کلمه به ظاهر سهل و آسان است ولی در واقع کلمه ای است که حتی تنفس آدمی به آن وابسته است. عشق وجودش محبت است و اگر وجود نداشته باشد زندگی فرد تبدیل به روزمره گی می شود.

من به شخصه در این وادی به خداوند رسیدم، خدای مهربان خود عشق است، خود محبت است. عشق توصیف ناپذیر است، عشق لمس بدن نیست چون قابل لمس نیست، قراردادی نیست، حدی ندارد که برای آن قائلی وجود داشته باشد، اساس عشق را با هیچ چیزی نمی توان قیاس کرد.

من با انسان بودن و انسان زندگی کردنم می توانم سپاس از هستی را به جا آوردم و وادی چهاردهم به اعتقاد بنده یعنی قدرت مطلق الله، یعنی خود خداوند.

عشق قابل آموزش نیست، عشق ذاتاً در فرد باید باشد تا بتوان آن را نثار دیگری کرد. عشق، فقط خداوند منان است. من عشق و محبت واقعی را از خداوند گرفتم و در او دیدم این موهبت های الهی را، خداوند برای من عشقی لایتناهی است که از روز الست تا به حال و آینده آن را نثار من کرده و پایان ناپذیر است و با من باقی خواهد ماند، عاشق بی منت فقط خداوند است که این همه نعمت را بی منت در اختیار من نهاده.

همسفر فتانه

هستی عشق محبت است.

من باید دستم را دراز کنم البته دستی خالی از کینه، نفرت، حسادت، انتقام و ...تا بتوانم امواج عشق و محبت را دریافت کنم.

من سالیان سال بود که همیشه از خدا می خواستم یک انسان آگاه و دانا را جلوی راه من قرار دهد تا از او بیاموزم و یادبگیرم و همین طور پاسخ یک سری از سوالاتم را پیدا کنم و طبق قانون کائنات که هیچ تغییر جایگاهی بدون درد نیست من هم با درد اعتیاد فرزندم و تکانی که به خانواده من وارد شد، کنگره این دانشگاه الهی را یافتم و تازه چشمان من به زندگی باز شد و فهمیدم معنی ارزش و ضد ارزش چیست و حتی عمل سالم در زندگی و عمل بر ظاهر نیک برای ..... دیگران که همیشه انجام می دادیم چیست.

خدایا از تو سپاسگزارم و می دانم که حالا که به این حقیقت پی بردم که قبلا از آن آگاه نبودم اگر از آن چشم پوشی کنم سختی بیشتری را متحمل خواهم شد و این یک قانون است و در پایان سپاسگزار بنیان کنگره 60 و خانواده محترمشان هستم.

همین طور سپاسگزار از کلیه خدمت گزاران مخصوصا راهنمای مهربان و دلسوز خودم خانم فریبای عزیزم هستم و تا عمر دعا گویشان هستم.

 
نگارنده: همسفر اعظم
منبع: کنگره60، نمایندگی ارتش

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .