English Version
English

خداوند ما را در آغوش گرفت

خداوند ما را در آغوش گرفت
مشارکت همسفر توران:
سوال‌های زیادی برای پرسیدن از راهنمای عزیزم در ذهنم چیده بودم؛ اما لحظه‌ای خود را به جای راهنمایم گذاشتم و با خودم گفتم که به مسائل حیاتی خودت فکر نکن.
صندلی‌ها را دایره‌وار چیدیم و دور تا دور راهنمای خود نشستیم و طبق معمول همیشه من روبه‌روی ایشان نشستم تا بهتر بتوانم وجودشان را حس کنم.
همه تشنه شنیدن صحبت‌های دلنشین راهنمای عزیز بودیم و زمانی که شروع به صحبت کردند با نگاهشان امید می‌دادند و بدون این‌که سوالی بپرسم، یکی یکی جواب سوالات خود را از میان صحبت‌هایشان می‌گرفتم.
خانم شانی عزیز که در هفته راهنما استاد جلسه بودند فرمودند: راهنما یعنی راه را نشان می‌دهد و من معنی واقعی این  جمله را درک کردم؛ زیرا راهنما کسی است که راه را طی کرده و دستمان را محکم‌تر از قبل می‌گیرد و هر بار به زیبایی زمزمه می‌کند که تو هم می‌توانی؛ اما به شرط این‌که فرمان‌ها را اجرا نمایی‌‌.
راهنما کتابش آسمانی و رفتارش مادرانه است و از زیبایی‌ها، نترسیدن، مسائل حیاتی، احترام و برنامه‌ریزی می‌گوید‌. مهم‌ترین چیزی که از راهنمای عزیزم هدیه گرفتم، تشکر کردن است تا توقع نداشته و قانع باشم و قدر هر آن‌چه را که دارم نیز بدانم. صحبت‌های ایشان هم‌چون خون در رگ‌های من تزریق شده است و من جان دوباره گرفته‌ام و هر بار محکم‌تر قدم بر می‌دارم. راهنمای عزیزم دوستتان دارم و دست‌های مهربان شما را می‌بوسم.
 
مشارکت همسفر یاسمین:
هنگام شنیدن واژه راهنما مفاهیمی مثل عشق، ایثار، خدمت و احیا کننده برای من تداعی می‌شود. راهنما شخصی است که تمام تلاش خود را در جهت پیشرفت فردی که هیچ پیوند خونی و نسبت خانوادگی با او ندارد می‌کند. این‌که چه‌قدر یک فرد می‌تواند دور اندیش باشد که برای دیگران فداکاری کند خدمتی است که تنها از مفهوم مادر به ذهنم می‌رسد و به راستی راهنما مانند مادری است که در تمام مراحل همراه رهجویان طی مسیر می‌کند و عشق، محبت، عقل و ایمان را که ابزار زندگی در جهان‌ها است را به تصویر می‌کشد و بی‌ادعا از وجود خود به دیگران هدیه می‌دهد.
امید که بتوانم لایق این زیبایی‌ها باشم و برای همه صبر و آموزش‌های بی‌دریغت سپاسگزارم.
 
مشارکت همسفر خدیجه:
امروز درست یک سال‌ و یک روز است که وارد کنگره شده‌ام در اریبهشت ماه بود که خود را به عنوان همسفر معرفی کردم و بعد از مشاوره با راهنمای تازه واردین و اتمام مراحل ایشان من را خدمت راهنمای عزیزم معرفی کردند و ایشان با همان نگاه مهربان و صمیمی همیشگی خود با آغوش باز من را پذیرفت و من نیز رسماً عضو لژیون شدم و هم‌لژیونی‌های عزیزتر از جانم من را در جمع صمیمی خود پذیرفتند.
از راهنمای خوبم هر چه بگویم کم گفته‌ام از متانت، ادب، صبر، انضباط، آگاهی، بینش، آموزش و نیز راهنمایی‌هایی که به من آرامش داد و به من آموخت که همه چیز درست می‌شود؛ حتی بهتر از قبل فقط باید خودت حرکت کنی و منتظر حرکت مسافرت نباشی؛ چون با حرکت راه نمایان می‌شود.
امروز مسافرم ۷ ماه است که سفر خود را آغاز کرده است و به لطف خداوند آرامش در زندگی‌ام وارد شده است و من آرامش امروز زندگی خود را مدیون راهنمای عزیز و آگاه خود می‌دانم. 
آرزوی عاقبت به خیری و سلامتی برای پدر بزرگوارمان جناب مهندس و خانواده محترم‌شان و راهنمای عزیز و گرانقدرم و خانواده محترمشان از خداوند منان خواستارم.
 
مشارکت همسفر فریبا:
از خداوند سپاسگزارم که من را با کنگره، آقای مهندس و راهنمای مهربان و دلسوزی آشنا کرد. زمانی که در مسیر آموزش قرار گرفتم خیلی ازمشکلات حل شدند و نگاهم به دنیا و تمام مخلوقات خداوند تغییر کرد.
اگر آموزش‌ها و راهنمایی‌های ایشان نبود؛ نمی‌دانم که چه اتفاقی می‌افتاد. من از ایشان آموزش‌های زیادی را فرا گرفتم از جمله این‌که چه‌طور با حس خوب می‌توانم اتفاقات خوب را رقم بزنم، دوربین را از روی دیگران و حتی مسافرم بردارم و به سمت خود بگیرم به آگاهی و رشد برسم تا در آرامش مشکلاتم را حل کنم و از آن‌ها تجربه کسب کنم.
راهنمایان عزیز با جان و دل برای رهجوها زحمت می‌کشند.
راهنمای محبوبم مثل یک مادر مقتدر و آگاه برای ما از جانش مایه می‌گذارد، تنبیه و محبتش به جا است و تمام وظایف یک راهنما را تمام و کمال به اجرا درمی‌آورد.
من رهجو هم در قبال این همه محبت، آموزش و دلسوزی آگاهانه استاد عزیزم باید فرمان‌بردار خوبی باشم و در نوشتن سی‌دی کوتاهی نکنم در کنگره خدمت کنم و گام‌های محکمی برای کمک راهنما شدن بردارم تا با برنامه‌ریزی، مطالعه زیاد، تزکیه و پالایش بتوانم گوشه‌ای از محبت‌های راهنمای عزیزم را جبران نمایم و مثل ایشان راهنمای لایقی بشوم.
 
مشارکت همسفر اشرف:
آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است.
یک روز با کلی ناامیدی روزهای تلخ و بیهودگی‌های زندگی را به سمت عقب ورق می‌زدم با خداوند درد و دل می‌کردم و از دردها و رنج‌های خود گله و شکایت می‌کردم که چرا خدا من را برای این همه مشکلات انتخاب کرده است؟ چرا کاری از  دست هیچ کسی بر نمی‌آید؟ چرا تمام درها به روی من بسته است؟
اما شنیده بودم که خدا همه درها را به روی بندهای خود نمی‌بندد و انگار خدا صدای من را شنید و مسیر کنگره را به روی من باز کرد و اجازه ورود به کنگره را صادر کرد و برای نجات‌ من از تاریکی و ظلمت راهنمایی چراغ به دست فرستاد که من را به سرزمین نور و عشق هدایت کرد و بدون هیچ چشم داشتی با من پیمان بست که در تمام لحظات مثل کوه کنارت هستم و به من راه و رسم زندگی، امید، ایستادگی، فکر کردن، عشق و محبت را با جان و دل آموزش داد و من ۵ سال از بهترین روزهای زندگی را بدون داشتن مسافر در کنار راهنمای عزیزم آموزش گرفتم و به آرامش رسیده بودم.
با هم اشک ریختیم، خندیدیم و به دیدن آقای مهندس رفتیم تا این‌که روز تودیع ایشان رسید و من خیلی ناراحت بودم و نمی‌دانستم باید چه‌کار کنم؟
فکر کردم که حالا که مسافر ندارم کنگره را ترک کنم؛ ولی من هدف داشتم و فکر این‌که به کنگره نروم من را اذیت می‌کرد؛  چون هنوز من ساخته نشده بودم و نیاز به آموزش‌های زیادی داشتم تا به اهداف خود برسم تا این‌که خداوند راهنمای جدیدم را سر راهم قرار داد و ایشان را به عنوان راهنمای دوم خودم انتخاب کردم، اوائل دوری از راهنمای اولم برای من سخت بود؛ ولی یک روز که جشن ۵ سال رهایی مسافر ایشان بود؛ فرمودند: خوشبخت‌ترین رهجو کسی است که دو تا راهنما داشته باشد و این معجزه کنگره است و این مسئله برای من یک معجزه بود؛ چون زمانی که راهنمای دومم را انتخاب کردم عشق، محبت، فداکاری، مهربانی، ایثار و ایمان بود که به طرف من سرازیر می‌شد، درست مثل مادری که برای تربیت فرزند خود از جان و دل مایه می‌گذارد تا او را درست تربیت کند.
راهنمای عزیزم با تمام وجود با عشق برای من نوعی و تمام رهجوها مادری می‌کند و با آموزش‌های کاربردی راه درست را به ما نشان می‌دهد. من هرچه از مهربانی، فداکاری و ایمان بگویم باز هم کم است و زمانی به این حس و درک رسیدم که در مسیر آموزش‌های راهنمای عزیزم حرکت کردم و اکنون هفته راهنما است و من با این همه عشق، محبت و ایثار چه‌طوری می‌توانم بخش کوچکی از زحمات ایشان را جبران نمایم؟ در کنگره فرا گرفتم که اگر میخواهی فرمانده خوبی باشی؛ اول باید فرمان‌بردار خوبی باشی؛ پس من برای قدردانی و تشکر علاوه بر پاکت باید خواسته راهنمایم را به اجابت برسانم؛ زیرا خواسته راهنما چیزی فراتر از پاکت است و ما می‌توانیم با ادامه دادن راه آن‌ها و نیز رسیدن به جایگاه با ارزش راهنمایی زحماتشان را جبران نماییم؛ پس من با نوشتن سی‌دی‌ها، گوش‌دادن به صحبت‌های راهنمای عزیزم، حضور مرتب در جلسات به جایگاه با ارزش راهنمایی برسم و آن‌چه که لایقشان است را عملیاتی کنم.
خدا را شکر می کنم که در کنار شما هستم و از تمام خدمات ارزشمند، دلسوزانه و عاشقانه شما سپاسگزارم.
این هفته پرشگون و زیبا را خدمت جناب مهندس و خانواده محترم‌شان تبریک  عرض می‌کنم و هم‌چنین خدمت راهنماهای عزیزم تبریک عرض می‌کنم و انشاالله سلامت و شاد باشند و دعای خیر من بدرقه راهشان باد.
 
مشارکت همسفر فاطمه:
هفته راهنما را خدمت جناب مهندس و خانم آنی بزرگ اولین راهنمایان کنگره ۶۰ و هم‌چنین راهنمای عزیزم تبریک عرض می‌کنم. چندین سال بود که از همه جا دلم گرفته بود و با خداوند مناجات می‌کردم، اما خدایی که انگار صدای من را نمی‌شنید در اعماق تاریکی‌ها بودم که نوری تابیده شد و متوجه شدم باید همه چیز به جز خداوند را رها کنم، آن موقع بود که خداوند من را در آغوش خود گرفت و مسیر کنگره را پیش پای من گذاشت.
زمانی که باید راهنما را انتخاب می‌کردم، گویی می‌دانستم باید چه کسی را انتخاب کنم و خود را در لژیون آن راهنما می‌دیدم که با محبت من را پذیرفت. راهنمایی که مثل فرشته‌ها بود و در نگاه مهربان او عشق و صبوری موج می‌زد.
 
مشارکت همسفر مهشید:
راهنما منزلت خیلی بالایی ابتدا در نزد خودش و بعد دیگران دارد. انسان‌ها اگر قرار باشد که به مراحل بالاتر برسند قطعاً با راهنما شدن این مسیر را خیلی سریع‌تر طی می‌کنند. راهنمایان کنگره ۶۰ نزد خداوند دارای ارزش بسیار بالایی هستند؛ زیرا نجات‌دهنده انسان‌های دیگر می‌باشند، لذا راهنما شدن هر فردی در زندگی‌اش خود معجزه است و اگر روزی این افتخار نصیبش بشود باید قدردان باشد و بتواند در کمال آرامش این مرحله را به پایان برساند.
 
مشارکت همسفر مهین:
به نام خدایی که دوست داشتن، ایثار و محبت را آفرید.
هفته راهنما را خدمت بنیان‌گذار کنگره ۶۰، خانواده محترم‌شان و راهنمایان گران‌قدر و تمامی راهنمایان محترم کنگره ۶۰ تبریک و تهنیت عرض می‌کنم. 
از عشق و ایثار چه بگویم که عشق به ظاهر سوختن است؛ اما نه برای خاکستر شدن؛ بلکه برای تبدیل شدن به نور، برای رسیدن، فهمیدن، زیستن و برای عشق دادن و عشق ورزیدن؛ زیرا خداوند بخشنده و مهربان تمام هستی را بر مبنای عشق آفریده است. عشق یعنی پای برهنه بر روی گداخته‌های آتش راه رفتن، که راهنمایان عزیز و فداکار در اثر قدرت عشق سوزندگی آتش را به گونه دیگر احساس خواهند کرد.
زمانی که سرگردان بودم و شب و روز زندگی‌ام را در تاریکی به سر می‌بردم، راهی را پیدا نمی‌کردم و از همه چیز بریده و ناامید شده بودم در همان زمان نور امیدی به دستان توانای راهنمای عزیزم که چراغی در دست گرفته بود در دلم روشن شد و من را به سرزمین نور، عشق و محبت هدایت کرد و بدون هیچ منت و چشم داشتی پا به پای من هم‌چون کوهی استوار و محکم در کنارم ایستاد تا امید، عشق، محبت، استواری، صبر، انسانی اندیشیدن، گذشت، رها شدن و الفبای زندگی را عاشقانه به من بیاموزد.
فرشته نجاتم هم‌چون شمع سوختی تا من ساخته بشوم، امیدواری را در دل تاریکم به روشنایی تبدیل نمودی و به جان بی‌جانم روح تازه‌ای بخشیدی.
راهنمای عزیزم در مقابل شما سر تعظیم فرود می‌آورم و هزاران هزار بار شاکر خداوند هستم که در رکاب شما بزرگوار هستم و از شما می‌آموزم آن‌چه را که نیاموخته‌ام. حال خوش، آرامش، سلامت روح و روان و سلامت جانم را مدیون تلاش مستمر و پیگیر شما هستم و دعای خیر بدرقه راه شما باد.
 
مشارکت همسفر فریده:
هفته پرشگون راهنما را خدمت آقای مهندس و خانواده محترم‌شان و هم‌چنین خدمت راهنمای عزیزم تبریک عرض می‌کنم. از راهنمای عزیزم آموزش‌های زیادی فرا گرفتم و از ایشان صبر، امیدواری و رها کردن را آموختم. راهنمای عزیزتر از جانم همیشه مثل خواهری مهربان در غم و شادی در کنارم بودی از خداوند سلامتی و شادی را برای شما خواستارم.
 
مشارکت همسفر فهیمه:
این هفته‌ قشنگ را خدمت جناب مهندس بزرگوار، خانواده محترمشان و راهنمایان عزیز کنگره ۶۰ و به خصوص راهنمای عزیزم تبریک عرض می‌کنم از راهنمای عزیزم سپاسگزارم که با آموزش‌هایشان توانستم از تاریکی‌ها به سمت روشنایی‌ها حرکت کنم. انشاالله بتوانم رهجوی خوب و خدمت‌گذار باشم تا تمام زحمات ایشان را جبران کنم.
من رهجو باید تشنه دانستن باشم و برای یادگیری سعی و تلاش زیادی کنم تا بتوانم مسیر راه خود را هموار نمایم و مشکلات یکی بعد از دیگری با آگاهی و دانایی حل کنم. رهجو برای رسیدن به هدف باید گوش به فرمان راهنما باشد و به گفته‌های او عمل نماید.
راهنمای عزیزم شما چراغ زندگی من هستید و در این مسیر سخت راهگشای من بودید.
باید از دانسته‌های راهنما بهره ببریم تا بتوانیم آموزش‌هایی که آموختیم را کاربردی کنیم.
 
نویسنده و تایپ: همسفران لژیون راهنما همسفر فاطمه لژیون چهارم 
ویراستاری: همسفر فاطمه لژیون راهنما همسفر فاطمه لژیون چهارم 
ارسال: همسفر لیلا لژیون راهنما همسفر فاطمه لژیون سوم 
همسفران نمایندگی پرستار

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .