English Version
English

شما اگر در این مسیر بیایید و حرکت کنید درجسم و روان درمان اتفاق می افتد.

شما اگر در این مسیر بیایید و حرکت کنید درجسم و روان درمان اتفاق می افتد.

چهارمین جلسه از دور سی و پنجم کارگاه‌های آموزشی ویژه مسافران کنگره 60، نمایندگی ایمان با استادی راهنمای محترم مسافر علی اکبر، نگهبانی مسافر مهدی و دبیری مسافر محمد با دستور جلسه "  وادی دوم و تاثیر آن روی من "  در روز دوشنبه 3 اردیبهشت ماه 1403 راس ساعت 17 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر می کنم که یک بار دیگر توانستم در این جایگاه قرار بگیرم تا خدمت کنم.
من وقتی که وارد کنگره شدم در قسمت تازه واردین هر سه جلسه سه بار از راهنمای تازه واردین سوال می کردم که من می توانم هر دردی را تحمل کنم ولی سوال من اینجاست که این مشکلاتی که من دارم مثل نا امیدی و افسردگی درست می شود؟
و هر بار هم پاسخ دادند که بله ممکن است؛ اگر در این مسیر حرکت کنید، هم جسم و هم روان  شما درمان خواهد شد.
من با خودم مرور می کردم که این هفت سال چطور گذشته است که یاد یک شعر افتادم
یک شب مجنون نمازش را شکست
بی وضو درکوچه ی لیلا نشست
عشق آن شب مست مست اش کرده بود        
فارغ ازجام الستش کرده بود
سجده ای زد برلب درگاه او                   
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای           
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای                   
وندر این بازی شکستم داده ای
یک وقت هایی از خود می پرسم که چرا باید هفت سال هر جلسه این جا باشم و چرا باید هر جلسه سه ساعت از وقت خود ام را به کنگره اختصاص بدهم.
گفت ای دیوانه لیلایت منم               
در رگ پنهان و پیدایت منم
مجنون، لیلی برای تو بهانه است. مسافر، اعتیاد برای ما بهانه است، ما گم شده ای داریم و داشته ایم و همه به دنبال آن هستیم . زمانی می توانیم از گذرگاه جسم عبور کنیم، که گرفتار درد دست و پشت و این ها نباشیم. اگر نه، نمیتوانیم بفهمیم که آن سمت چه خبر است . باید اول از این گذرگاه عبور کنم، که طی ده ماه سفر درست و مرتب ، در کنگره 60 این اتفاق می افتد؛ یعنی درمان جسم که به لطف آقای مهندس و کشف روش دی اس تی و داروی مناسب ممکن شد.
ولی ناامیدی و افسردگی و شخصیت دو قطبی چگونه از بین می رود؟
پزشکی می گوید بیماری های روانی درمان ندارد ،از نظر من علت آن بی خدایی یا کم خدایی است. کنگره به من کمک کرد که با آموزش هایی که اساتید و آقای مهندس به من دادند، من در آن صراط مستقیم قرار بگیرم.و به قول قدیمی ها ،فقط کافی است تا یک سیم از ما وصل شود و این اتفاق می افتد. من تاقبل از پنج ماه سفر حال خوبی نداشتم مشکلات افسردگی و حتی تنفسی داشتم، به طوری که هر شب به خودم میگفتم من فردا را نمیبینم یک شب به یک اتاق رفتم و در آن را بستم و با خود گفتم بگذار هر اتفاقی که می خواهد، بیوفتد . و شاید یک ساعت گریه می کردم و میگفتم ای که مرا خوانده ای راه، نشانم بده. و الان بعد از هفت سال خداوند را صدهزار مرتبه شاکرم که مامی توانیم، در کنگره بهترین بهره راببریم و از تاریکی ها خارج شویم، و بدانید که پشت این دیوار هیچ خبری نیست دوستان . از این که به صحبت های من گوش دادید مچکرم دوستان.

 

 

 

 

 

 

گردآوری : مسافر محمدجواد

تنظیم و ارسال : مسافر مهدی

 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .