English Version
English

ناامیدی دیواری نامرئی برابر خوشبختی

ناامیدی دیواری نامرئی برابر خوشبختی

جلسه دوازدهم از دور دوم کارگاه‌های آموزشی عمومی نمایندگی پردیس با استادی راهنمای محترم مسافر کیان، نگهبانی مسافر مهدی و دبیری مسافر محمدامین با دستور جلسه «وادی دوم و تأثیر آن روی من» در روز شنبه مورخ 1 اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
وادی دوم مسیر زندگی مرا عوض کرد، یکی از ویژگی‌های بارز و مشترک اعتیاد در اکثر مصرف‌کنندگان این است که؛ متوجه تخریب‌هایی که به زندگی و رابطه خود وارد کرده‌اند می‌شوند، اما فکر می‌کنند همانند گره کور که باز نمی‌شود؛ به‌هیچ‌عنوان قابل جبران نیستند و این موضوع باعث ناامیدی می‌شود، ناامیدی باعث اعتیاد می‌شود و مانند دیواری نامرئی حرکت ما را متوقف می‌کند.
ما در خط زمانی زندگی می‌کنیم و آنچه امروز چه مثبت و چه منفی در زندگی داریم به‌واسطه اعمال و افکاری است که از قبل داشته‌ایم؛ ما انرژی و افکاری را که در اثر باورهای ذهنی‌مان هستند را از خود ساطع می‌کنیم.
وادی اول راجع به تفکر سالم صحبت کرده و تعیین می‌کند به چه مواردی فکر کرده و به چه مواردی فکر نکنم؛ من در اثر فکر کردن به چیزهایی که نباید به آن‌ها فکر کنم این زندگی را برای خود ساخته‌ام؛ افکار فرکانس و انرژی دارند و هر چه بیشتر به آن‌ها فکر کنید بیشتر آن موضوع را تجربه خواهید کرد. وادی اول می‌گوید به چیزهای که می‌خواهی فکر کن نه آن موردی که دوست نداری و وادی دوم به من یاد می‌دهد که خودت خالقی و ما با افکار خود در جنگ هستیم.
همه مطالب در درون و برون ماست. مولانا می‌گوید؛ بیرون ز تو نیست هر آنچه در عالم است، یعنی اگر رابطه و زندگی‌ات خوب نیست دیگران آینه تمام‌قد تو هستند و لازم نیست چیزی را از بیرون درست کنی تنها باید در درون خودت به دنبال جواب بگردی.
تصاویر تولید و یا ظهور می‌نمایند؛ بستگی دارد که من خودم را چگونه می‌بینم و در زندگی به دنبال چه هستم، خودم را رها و با حال خوش می‌بینم یا در افکار منفی غوطه‌ور هستم؟ لازم نیست بدانم چگونه و به چه شکل تغییر کنم بلکه باید یاد بگیرم که ذهنم را سوییچ کرده و توجهم را تغییر دهم.

خداوند این قدرت را دارد که تمام گناهانت را ببخشد و تو باید یاد بگیری که خودت رو ببخشی؛ اگر با احساس گناه و یا ناامیدی کاری را شروع کنی قطعاً در انتها نتیجه بدی خواهد داشت. من فقط باید با افکار، باور و تلاش و نظم مسیرم را تغییر دهم.
در مورد قسمت دوم دستور جلسه تولد امیرحسین عزیز باید بگویم که او در سفر اول بسیار ناامید بود اما به‌مرور متوجه شد که مشکل و مسئله‌ای بیرون وجود ندارد بلکه تمام موارد درون اوست، او در رودهن سفر خود را آغاز کرد و به‌عنوان انضباطی آمده بود؛ من آن زمان ایجنت بودم و دیدم قلب مهربانی دارد و افراد مهربان معمولاً تحت القای شدیدتری از سوی نیروی منفی قرار می‌گیرند.
امیرحسین سختی‌های زیادی در ابتدای سفر داشت اما خواسته‌ی قدرتمندی داشت و خداوند خودش گره‌های زندگی‌اش را باز کرد، ما توانایی باز کردن گره‌های زندگی را نداریم اما زمانی که در مسیر درست قرار می‌گیریم و تغییر می‌کنیم سیستم هستی گره‌ها را برایمان باز می‌کند.
امیرحسین درست و منظم سفر کرد و به‌خوبی سی دی می‌نوشت، پس از مدتی دبیر شد و تغییراتش از همان‌ نقطه شروع شد، شخص دانایی می‌گوید حماقت یعنی ما یک مسیر تکراری را برویم و انتظار نتیجه متفاوتی داشته باشیم.
امیرحسین افکار و اعمالش را عوض کرد و به همین دلیل به‌راحتی سفر اولش را طی کرد، به رهایی رسید و زمانی که همسفرش تغییراتش را دید به کنگره آمد و او هم خدمت‌گزار کنگره شد و امروز مرزبان است.
افراد خدمت‌گزار به‌خوبی آموزش گرفته‌اند چراکه خدمت به این معنی است که من درسم را گرفته‌ام و می‌توانم شکرگزار باشم و به‌خوبی آموزش گرفته‌ و عمل می‌کنم.
کاملاً مشخص است که نیروی الهی به‌خوبی در زندگی‌اش تأثیرگذار است و به‌خوبی توانست از چالش‌ها گذر کند و این جز قدرت الله و درس‌های آقای مهندس چیز دیگری نمی‌تواند باشد، به راهنمای همسفرشان هم تبریک می‌گویم و امیدوارم هر دو موفق باشند و با همین قدرت ادامه دهند و رشد کنند.
برگزاری مراسم تولد
اعلام سفر مسافر:
سلام دوستان امیرحسین هستم یک مسافر، آخرین آنتی ایکس مصرفی شربت تریاک، مدت 11 ماه به روش DST با داروی OT سفر کردم، رهایی 1 سال و 7 ماه راهنما آقای کیان متولیان، مسافر سیگار هم هستم مدت 11 ماه سفر کردم به روش DST داروی درمان نیکوتین خوراکی رهایی 1 سال و 2 ماه راهنما آقای کیان متولیان، ورزش والیبال.



 

آرزوی مسافر:
آرزو می‌کنم افرادی را در مسیر من قرار دهد که با کمک ایشان بتوانم بعد از پشت سر گذاشتن خدمت مرزبانی در شهرهای لاهیجان و شاهرود نمایندگی‌ای از کنگره 60 تأسیس کنم.
خلاصه سخنان مسافر امیرحسین:
در ابتدا از آقای مهندس و خانواده ‌ایشان، راهنمایم، همسفرم و راهنمای همسفرم تشکر می‌کنم. من در زمان مصرف تخریب زیادی داشتم؛ اما با ورود به کنگره 60 و آموزش گرفتن؛ شروع به تزکیه و پالایش کردم و اکنون نشانی از آن فرد مصرف کننده موادمخدر در خودم نمی‌بینم.
زمانی که به مصرف مواد برگشت خوردم احساس ناامیدی شدیدی در من شکل گرفت و نتوانستم سفرم را به اتمام برسانم؛ زمانی‌که برگشت می‌خوردم و هر راهنمایی را که انتخاب می‌کردم بعد از گذشت چند هفته دوباره آن حس ناامیدی به سراغ من می‌آمد تا نهایتاً یک‌شب که حجم مواد زیادی مصرف کرده بودم و ناامید و پر از شک بودم، راهنمایم آقای اکبر ممیزاده با من تماس گرفتند و حالم را پرسیدند. من از حال بدی که داشتم برای ایشان گفتم، از بغضی که سال‌ها در گلویم گیرکرده بود گفتم، از حس تنهایی که همیشه همراهم بود گفتم و از مصرف روزانه 50 سی‌سی شربت تریاک که من را به یک مرده متحرک تبدیل کرده بود گفتم؛ فردای آن روز با فرمان ایشان به پارک طالقانی رفتم و با راهنمایم دیدار کردم؛ طبق فرمان ایشان شروع به کم کردن مواد مصرفی‌ام کردم، ایشان هرچه می‌گفتند با جان‌ودل گوش می‌دادم و موبه‌مو اجرا می‌کردم؛ بعد از گذشت 3 روز تغییرات در بدن من آغاز شد و پس از گذشت یک هفته به حال خوبی دست پیدا کردم که برایم قابل‌باور نبود.
تصمیم گرفتم تا دوباره به کنگره 60 بیایم و با این روش به درمان اعتیاد برسم.
در آن نقطه بود که از راهنمایم خواستم تا پندی به من بدهند که در ادامه؛ سفرم را به بهترین شکل به اتمام برسانم، ایشان به فکر فرو رفتند و گفتند که تنها استقامت می‌تواند تو را به پایان نقطه برساند.
زمانی که به نمایندگی رودهن رفتم اینجت آنجا آقا کیان به من گفتند که تو می‌توانی، تو عقابی هستی که جایگاهت را فراموش کردی و باید به خودت باور داشته باشی تا بتوانی از مرحله کرکس بودن خارج شوی؛ آنجا حس ناامیدی که سال‌ها با من بود تبدیل به امیدی شد و درون من شکل گرفت.
زمانی که وارد لژیون آقا کیان شدم حال خوشی نداشتم و ایشان به من فرمودند که من سخت‌گیر هستم و واقعاً هم برجک‌های سنگینی می‌زدند، با خود گفتم اگر تا این حد سخت‌گیر باشد محبت چه می‌شود، درنتیجه لژیون عوض کردم ولی پس از مدتی دوباره به لژیون ایشان آمدم و پذیرفتم که تغییر بایستی با درد همراه باشد و برجک‌های زیادی خوردم چراکه آقا کیان دقیقاً می‌دانستند مشکل من کجاست؛ اگر امروز تولد من است، رها شدم و خدمتگزارم به دلیل کاربلدی استاد من می‌باشد. آقا کیان بدون اغراق متخصص درمان اعتیاد هستند.
روزی آقا کیان به من فرمودند اگر قصد رهایی داری باید دل بدهی و تلاش کنی، من به تمام حرف‌های ایشان گوش دادم، حتی یک روز ایشان فرمودند کنگره جای تو نیست، ازاینجا برو. من تا رسیدن به خانه گریه می‌کردم و حال خوشی نداشتم، زمانی که راهنما این حرف را بزند بسیار سنگین است، گریه کردم اما ادامه دادم، حسم را تغییر دادم و به آقا کیان دل سپردم تا این سفر تبدیل به بهترین سفر زندگی من شد و رهایی خوبی را تجربه کردم.
آقا کیان مشکلاتی که داشتم را از صورت من متوجه می‌شدند و راه حل مشکلم را در لژیون مطرح می‌کردند و این از نبوغ ایشان بود.
من راهنمای قبلی‌ام یعنی اکبر آقا را اذیت کردم، ایشان واقعاً به من کمک کردند، بسیار با محبت هستند و در رهایی من تأثیرگذار بودند، اگر کنگره 60 نبود من 2 مرتبه مرده بودم و این معجزه کنگره است.
از همه عزیزان ممنونم که به من کمک کردند تا امروز این رهایی را تجربه کنم، زمانی که یک نفر در تاریکی و چاه قرار دارد و وارد کنگره می‌شود چندین طناب برای کمک به او به ته چاه می‌فرستند تا او را بالا بکشند.
از تمام راهنمایانم و مرزبانان که امروز با آن‌ها توانستیم این نمایندگی را مدریت کنیم سپاسگزارم.
درنهایت از همسفرم تشکر می‌کنم که بال پرواز من بود و بامحبت تمام همراه من آمد و نگذاشت از مسیر رهایی خارج شوم؛ اگر کمک ایشان نبود نمی‌توانستم به جایگاه راهنمایی برسم.
خلاصه سخنان راهنمای همسفر:
من هم این تولد را به آقای مهندس، خانواده‌ ایشان، راهنمای مسافر و تمام اعضای این نمایندگی تبریک می‌گویم؛ درنهایت از آقا کیان تشکر می‌کنم، من نقل‌قولی از ایشان شنیدم که هر زمان آن را در ذهنم مرور می‌کنم انقلابی درونم به وجود می‌آید و آن صحبت این بود که مهندس سرباز می‌خواهند.
کلام حق از گلوی حق شنیدنی است، خود آقا کیان مانند یک سرباز برای کنگره خدمت می‌کنند، آن نقل‌قول در من اثر کرد؛ انسان در زندگی چیزهایی می‌آموزد که شاید خود متوجه تأثیر آن‌ها نشود اما در زندگی من مؤثر خواهد بود.
در مورد همسفر مسافر، ایشان در سفر اولشان در لژیون من حضور نداشتند و زمانی که وارد لژیون من شدند فردی خوش حس و با محبت دیدم. زمانی که لژیون پردیس شکل گرفت به من گفت که خزانه‌دار لژیون سردار شده و به این دلیل که لژیون سردار برای شخص من اهمیت بالایی دارد بسیار خوشحال شدم؛ زمانی که نمایندگی پردیس افتتاح شد ایشان همچنان در این جایگاه خدمتی بودند اما تصمیم گرفتند این خدمت را تحویل دهند تا بتوانند در جایگاه مرزبانی همسفران خدمت کنند.
هر فرد که جایگاه خدمتی به دست می‌آورد باید آن حلقه را به‌طور کامل به پایان برساند؛ زیرا اگر این اتفاق نیفتد باید دوباره به آن جایگاه بازگردد تا آن خدمت را تمام کند. خدمت مرزبانی بسیار محترم است و من از اینکه سمانه در این جایگاه خدمت می‌کند خوشحالم اما فکر می‌کنم باید روزی برگردد و خدمتش را به‌عنوان خزانه‌دار لژیون سردار به اتمام برساند.
خلاصه سخنان همسفر:
امروز برای من روز بسیار خوبی است و خوشحالم که جمعیت زیادی به اینجا تشریف آورده‌اند.
همیشه فکر می‌کردم قرار بر این خواهد بود که تولد مسافرم را در نمایندگی رودهن جشن بگیریم و زمانی که امیرحسین مرزبان شد پیش خود فکر کردم جمعیت زیادی در تولد نخواهند بود اما امروز به‌شدت تعجب کردم و بسیار خوشحال هستم.
تولد مسافرم را به او، راهنمای مسافرم، راهنمای خودم و به خودم و درنهایت به خواهران عزیزم که امروز اینجا حضور دارند و باعث حس خوب من شده‌اند تبریک می‌گویم.
امیرحسین در دوران نامزدی قرص و شربت مصرف می‌کرد و من از این موضوع خبر نداشتم. روزی از من خواست که بیرون برویم و از من خواست داروخانه بروم برای او کدئین بگیرم. من هم که از جریان خبر نداشتم رفتم و برایش تهیه کردم؛ او از من خواست به چندین داروخانه دیگر هم بروم اما زمانی که از او سؤال کردم چرا این قرص‌ها را نیاز داری به من گفت دندان‌درد دارد و برای تسکین درد این قرص‌ها را می‌خورد تا آرام شود؛ آن روز برای کمک به امیرحسین کاری از من ساخته نبود اما می‌دانستم جایی به نام کنگره 60 می‌رود اما هیچ علم و آگاهی نسبت به این قضیه نداشتم.
امیرحسین روزانه بین 40 تا 50 سی‌سی شربت تریاک مصرف می‌کرد، گاهی شب‌ها بیدار می‌شد و می‌گفت قلبم درد می‌کند و من نمی‌دانستم که این درد به دلیل شربت تریاک است.
از آقا کیان متشکرم که مسافر من را با تمام شرایط سخت او تحمل کردند و درنهایت او را به رهایی رساندند.
از اکبر آقا تشکر می کنم که اگر ایشان نبودند ما این لحظه را تجربه نمی‌کردیم.
از خانم نیره و خانم فاطمه جانانه تشکر می‌کنم که در سفر اول مرا یاری کردند چراکه در سفر اول من به‌اصطلاح گیج بودم و برایم مهم نبود مسافرم چه می‌کند زیرا به ما یاد داده بودند که خودت را از مسافر جدا کن؛ مسافر راهنمای خودش را و من هم راهنمای خودم را دارم. مجدداً از تمامی زحمات عزیزان تشکر می‌کنم.

عکاس: مسافر پویان
تنظیم و ارسال: همسفر حامد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .