سیزدهمین جلسه از دور دوم لژیون آموزشی خصوصی مسافران کنگره ۶۰ ،لژیون بروجن با استادی راهنمای محترم مسافر فرزاد،نگهبانی مسافر محمد و دبیری مسافر رسول با دستور جلسه "وادی چهاردهم" در روز جمعه ۲۵ اسفندماه ۱۴۰۲ راس ساعت ۸ صبح آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت عزیزان و خدا قوت خدمت دوستان خدمتگزار.لطف خداوند شامل حال همه ما شده به خاطر وجود کنگره.
انشالله که به زودی زیر سقف خواهید رفت. و شما جز اولینهای لژیون بروجن هستید به زودی متوجه میشويد که چقدر خداوند شماها را دوست داشته که نفرات اول بودید که وارد لژیون بروجن شدهاید و این یک لطف بزرگی است.
در جامعه امروز اگر نگاه کنید متوجه میشوید جواب سلام را به زور میدهند. باید قدر این لحظه ها را بدانید، چرا که کسانی پیدا شدند و مشعلها را روشن نمودند تا شما را به سمت نور هدایت کنند، رایگان به شما خدمت میکنند،این معنای کامل وادی عشق است.
از وادی عشق صحبت کردن خیلی سخت است در ابتدای وادی پیام محبت آمده است.
آنچه باور است محبت است و آنچه نیست، ظروف تهیست. من که میگویم کلام خود نیست؛ بلکه فردی است در جمع بیکران هستی که باورش کار هر کس نیست؛ مگر معنای آن، بداند که آن چیست. ارابهها را در بیکران به حرکت درآورید که نگهبانان ماورا به آنچه در زمین میگذرد، نیازمندند. بشکافید آنچه شکافتنی نیست، در دل سنگ بروید و ترکیبها را جدا نمایید.
این پیام، پیام وادی عشق است جایی که قرار است صدای عشق را بشنوید بلبل، نماد عشق است. یک سری از انسانها و نیروهای منفی نمیگذارند که این صدا به شما برسد. ما ۱۳ وادی را پشت سر میگذاریم تا به وادی عشق برسیم، که چهار وادی اول برای تفکر کردن است. وادی پنجم میگوید الان که تفکر کردی حرکت کن. وادی ۶ تفکر را زمینه میکند. وادی ۷ میگوید راه را پیدا کن و وقتی راه را پیدا کردی برداشت کن. وادی ۸ فرمان حرکت میدهد، وادی ۹ نقطه تحمل انسان را بالا میبرد و میگوید که بپذیر که راه دشوار است، برای رسیدن موفقیت باید دشواریها را بپذیری. وادی ۱۰ میگوید صفت گذشته در انسان صادق نیست، وادی ۱۱ چشمههای جوشان و رودهای خروشان و الی آخر، که وادی ۱۴ وادی عشق است.
اگر بخواهیم آن را تعریف کنیم سخت است و حتی خود مهندس هم نگفته:عشق دو نقطه. این تعریف عشق این است.
هر کس بخواهد عشق را تعریف کند باید برای آن مثالی بیاورد، در این وادی سه خطابه هست، خطابه "اضداد، امواج و زنجیرههای عشق.
شما چرخه تبدیل گندم به نان را بررسی کنید، بذر گندم را باید کاشت. مراحل کشاورزی چیست؟ "کاشت ،داشت داشت داشت داشت و در آخر برداشت" یعنی یک روز میکاری یک روز برداشت میکنی و مدت زیادی باید از محصول مراقبت کنی. داستان عشق هم همان بذری است که ما در دل میکاریم و بسترش در وجود انسان جایی که خدا میگوید: از روح خود در انسان دمیدم، آنجا داستان عشق گذاشته شده است.
در وجود انسان حرکت تبدیل گندم به نان را ببینید، مثال بذر مثال یک انسان است می رود در دل تاریکیها ، تنهاییها ،فشار خاک و در دل سرما، چقدر سختی را تحمل میکند که پوست گندم شکافته شود و وقتی شکافته شد جوانه میزند و از دل خاک و سنگ بیرون میزند.تازه اینجا اول کار است،
باید بیاید با آب شور و کود تلخ و بد طعم، اینها را تبدیل کند به بهترین مواد غذایی. این کود تلخ و آب شور مثال است که در زندگی ما پدید میآید. باید دریافت کنیم و تبدیل کنیم،این ناخالصیها را به طلا ،طلای موفقیت، از رنجها گنج بسازیم و یک دانه میشود ۷۰ دانه ، کاری که راهنماها در کلیه شعب انجام میدهند.
وقتی دانه گندم کامل شد تازه داس را میزنند و از ریشه میکنند،بعد ناخالصیهای را جدا میکنند. وقتی گندم رااز ناخالصیها جدا کردند، تازه میبرند آسیابش میکنند میبرند زیر سنگ آسیاب انقدر زیر این سنگها میتابد این سنگها انقدر روی گندم میچرخند تا له بشود له که شد میشود آرد، آرد تبدیل به خمیر میشود و انقدر ضربه به خمیر میزنند که شکل بگیرد، میکوبندش به تنور داغ و در آتش قرارش میدهند تا نان بشود و هنوز کار تمام نشده نان در وجود انسان میآید تا انسان شود تا تبدیل به اشرف مخلوقات گردد و این جهش اتفاق میافتد که انسان شود اگر این شرایط را بذر پذیرفت این اتفاق میافتد.
مسیر عشق درد کشیدن دارد، خوردن زمین دارد مگر میشود دم از عشق زد و درد نکشید.
کدام انسان بزرگی را سراغ دارید که در ناز و نعمت بزرگ شده باشد و در رفاه بوده باشد و از خود، انسان بزرگی بسازد و اسمش در تاریخ ماندگار شده باشد. همه انسانهای بزرگ از درد هستند، اصلاً معنای عشق درد است ولی دردی که ما آن را بپذیریم گویا که این درد آمده که مرا رشد دهد.
آقای امین در سی دی زخم عشق میگوید ققنوس وقتی بال میزند و سوخته میشود از خاکسترش ققنوس دیگر متولد میشود این پرنده از فرهنگ ایرانیان است، در این سی دی حکایت یک ققنوس است که وقتی بال زد و خاکستر شد معشوقش از روی جهل و نادانی خاکسترها را به باد داد و جفتش میگوید: من به خاطر تو آتش گرفتم و خاکستر شدم تو چه جور این کار را کردی و خاکستر مرا به باد دادی! او در جواب میگوید: ببخشید نفهمیدم عذرخواهی میکنم.
آقای امین میگوید: آن عشق اگر عشق باشد یک بار دیگر جاذبه عشق و هستی این خاکسترها را دور هم جمع خواهد کرد و ققنوس جدید دوباره زاده خواهد شد.
جمله آخر اینکه: اگر بخواهیم مفهوم زندگی را بفهمیم خدمت کنیم خدمتی که عاشقانه باشد و حسابگرانه نباشد.
چرا انسانها همیشه در استرس هستند؟ چون زمان میرود و میبینند که کاری نکردهاند ۲۰ تا ماشین دارد ۱۰ تا کارخانه دارد نگاه میکند که عمرش رفته اینها را هم باید بگذارد و برود. اگر نداشته باشیم استرس این را داریم که چرا هیچی نداریم.
ولی وقتی میآییم خدمت بیواسطه و بدون چشم داشت انجام میدهیم، سرمایه ابدی میشود و میشود معنای عشق.
برایتان آرزوی موفقیت میکنم از اینکه به صحبتهای من گوش کردید ممنون و سپاسگزارم.
تایپ:مسافر اسماعیل
ویراستار:مسافر کورش
تنظیم و ارسال:مسئول سایت مسافر رسول
- تعداد بازدید از این مطلب :
1161