لطفاً خودتان را به رسم کنگره معرفی کنید.
سلام دوستان سپیده هستم همسفر فرهاد، با ۱۵ سال تخریب وارد کنگره شدیم آخرین آنتی ایکس مصرفی تریاک و متادون، به روشDST، با شربت OT سفر کردیم، دو سال و چهار ماه هست که آزاد و رها هستیم، با کمک راهنمایی آقای خسرو و خانم سمیرا.
لطفاً کمی از دنیای قبل از کنگره برای ما بگویید.
یک جورهایی هم سردرگمی بود هم تاریکی و هم روشنایی، یعنی میتوانم بگویم تکلیفم با خودم مشخص نبود، ولی کنگره خیلی چیزها را برایم روشن کرد و خیلی راهها را به من نشان داد.
چطور شد که به کنگره آمدید و چه عاملی باعث شد پس از مدتی دور شدن از کنگره دوباره به اینجا برگردید؟
عموی من بیماری اعتیاد داشت و به واسطه ایشان پدرم به عنوان همسفر عمو به کنگره آمد، آن موقع پدرم چهار سال سقوط آزاد داشتند وقتی بعد از مدتی که متوجه شدند پدرم قبلاً مصرفکننده بود و به دلیل اینکه پدر سقوط آزاد بود یک سری مشکلات جسمی هم برایشان به وجود آمده بود و اینجا با ایشان صحبت کردند که اینجا روش درمانش بهتر هست و این شد که ما هم به کنگره آمدیم و من هیچ اطلاعی از اعتیاد پدرم نداشتم و هیچ چیزی از ایشان در خانه ندیده بودم ولی به پیشنهاد مادرم به اینجا آمدم و فهمیدم که اینجا روش زندگی کردن را به انسانها یاد میدهند؛ و من هیچ وقت یادم نمیرود اولین باری که به کنگره آمدم آن موقع شعبه حر در زمزم بود و اجازه ندادند برویم داخل و ما رفتیم حیاط پشتی و در آن زمان آقای فیضآبادی ایجنت شعبه بودند و دقیقاً روز پیمان بستن مرزبانان بود و من مبهوت مانده بودم که این افرادی که اینجا هستند آیا معتاد هستند؟ واقعاً خیلی برایم عجیب و سؤال برانگیز بود و وقتی به کنگره آمدم فهمیدم که بله همه این آدمها همه یک روزی مصرف کننده بودند و همه یک روزی سختی و مشکل داشتند و تاریکیها را دیده بودند ولی الآن مشکلاتشان را حل کردهاند و اما قسمت دوم سؤالتان، همه آدمها یک کم و کاستیهایی در زندگیشان دارند و من هم مستثنا از این آدمها نبودم ولی بعد از مدتها که از کنگره به دلایل خاص سرد شدم احساس نیاز کردم، مشکلاتم همان مشکلات قبلی نبود، خیلی از مشکلات را حل کردم و خیلیها هم اصلاً ارزش فکر کردن نداشت ولی باز هم یک سری موقعیتها و مشکلات جدیدی سر راه من بود و همه اینها باعث شد که من دوباره احساس نیاز کنم به علم و روش و آرامش و راهنماییهای کنگره.
تغییرات خودتان در کنگره با گرفتن آموزشها چطور بود؟
بیشتر در افکارم تغییر کرد و این تغییر باعث تغییراتی در زندگی من هم شد چون افکار من همه افیونی بود البته این موضوع را من در کنگره متوجه شدم، افکارم خیلی منفی، ناامیدانه و تاریک بود و یک جاهایی کم میآوردم و میبریدم و کنگره تنها جایی بود که مرا نجات داد. من قبلاً هم گفتم که اگر کنگره نبود من الآن این سپیدهای که هستم نبودم و واقعاً از بین میرفتم.
آیا کسی که از کنگره میرود حال نامتعادلی پیدا میکند؟
در مورد همه نمیشود این حرف را زد چون همه قرار نیست که سرنوشت یکسان داشته باشند یک سری انسانها میآیند و درمان میشوند، آموزشها را میگیرند و دیگر اینجا کاری ندارند و میروند و آنها شاید به هیچ مشکلی هم بر نخورند، اما این بستگی به خود فرد دارد و این در مورد من بله من دچار بیتعادلی شده بودم و راهی جز برگشت به کنگره ندیدم چون آموزشهای کنگره واقعاً جواب میدهد و این چیزی هست که من واقعاً تجربه کردم.
بزرگترین آفت برای سفر دومی چیست؟
اول: برای کسی که تازه وارد سفر دوم شده این است که میخواهد همه چیز برایش گل و بلبل شود و این خیلی بد است و من این را با پوست و گوشت و استخوانهایم تجربهاش کردم و تغییرات یهویی اتفاق نمیافتد و کسی که وارد سفر دوم میشود تازه موادش قطع شده است و من همسفر باید صبر کنم و هنوز راه طولانی دارم برای سفر کردن. دومی: منیت است، مثلاً میگوید من سفر دومی هستم و چهار سال است که به کنگره میآیم، اما این دلیل نمیشود من باید آنقدر صندلی جابجا کنم، میکروفن گردان بشوم، آشغال از روی زمین بردارم تا پختهتر بشوم و آموزش پذیر باشم من نمیگویم که خود من این گونه هستم اما یک سفر دومی باید از لحظه لحظه آموزشهایش نهایت استفاده را بکند و باید یاد بگیرد که نباید با فکرهای منفی وارد حاشیه شود، اما یک سفر اولی موقعیتش ایجاب میکند که این گونه باشد چون تازه دارد سرپا میشود و هنوز کامل راه نیفتاده است اما سفر دومی سر پا هست و راه میرود و باید به فکر دویدن باشد.
در کنگره چه هدفی را دنبال میکنید؟
به امید خدا کمک راهنمایی
قبلاً شما در لژیون خانم آرزو بودید و الآن خانم سمیرا، این دو لژیون را چگونه میبینید؟
همه لژیونها و مطالب و ماهیتشان یکی است و همه کمک راهنماها خوب هستند، اولش واقعاً خیلی برایم سخت بود چون من به خانم آرزو خو گرفته بودم و با ایشان خیلی راحت بودم اما به مرور زمان شیرین شد به گونهای که الآن واقعاً خوشحال هستم که در لژیون خانم سمیرا هستم و همینطور که خیلی چیزها از خانم آرزو یاد گرفتم، خیلی چیزها هم از خانم سمیرا دارم یاد میگیرم و امیدوارم که برای کنگره مفید باشم و هر دو کمک راهنمایانم را سربلند کنم.
در مورد کمک کنگره به من و کمک من به کنگره کمی توضیح دهید؟
من قبل از هر چیز اول باید به فکر خودم باشم، همینطوری که در وادی سوم میگوید وقتی من بتوانم به خودم اهمیت بدهم میتوانم به دیگران هم اهمیت بدهم و کنگره میآید آدمها را احیا میکند همینطور که از اسمش پیداست «جمعیت احیای انسانی» من وقتی به کنگره میآیم اول باید هدفم کمک به خودم باشد و باید یاد بگیرم و این چیزی است که کنگره به من میدهد، محیطی برای آموزش گرفتن مثل دانشگاه با این تفاوت که اجباری نیست و نگران نمره آخر ترم نیستی و اما خدمت من به کنگره، عشق بلاعوض یعنی کمک بدون چشم داشت یعنی من کاری را انجام بدهم بدون اینکه توقع داشته باشم که تشکری از من بشود و این کاری است که مرا واقعاً میسازد و کنگره به من فضا میدهد و من باید با آمدنم و با خدمتم و رهجوی خوب بودنم این خدمت را بکنم.
چه دلیلی داشت که بعد از نامزدی حضورتان پررنگتر شد؟
یکی از دلایلش این بود که خانواده مشوقم بودند اما مشوق اصلی همسرم بود با اینکه هیچ ارتباطی با اعتیاد نداشت اما جهانبینی کنگره برایش خوشآیند بود و او مشوق من شد برای آمدنم و یکی دیگر از دلایلش احساس نیاز خودم بود و چون وقتی ازدواج میکنید و کسی وارد زندگیتان میشود با خیلی از انسانهای دیگر باید ارتباط داشته باشید و برای چنین کار بزرگی من نیاز به دانایی دارم و اگر دانایی نباشد نمیتوانم درست عمل کنم و نه تنها باعث نابودی خودم بلکه باعث نابودی یک خانوادهی دیگری هم میشوم و این احساس نیاز باعث شد دوباره بیایم و به دلیل رفتن به دانشگاه گاهی اوقات دیر به جلسه آمدم و یا حتی گاهی وقتی رسیدم که لژیون تمام شده اما من آمدم و انرژی را گرفتم و رفتم.
نظر شما راجع به واژههای زیر چیست؟
حاشیه: بدترین چیزی هست که همه جا وجود دارد و من اصلاً خوشم نمیآید و سمتش نمیروم و درکش نمیکنم و اصلاً نمیبینم و برایم اهمیتی ندارد چون حاشیه وقتی ساخته میشود که برایش اهمیت قائل شویم. همسفر: حرف قشنگی میزند خانم سمیرا که همسفر یعنی پرستار. فرمان: باید اجرا شود در غیر این صورت میشود نقض فرمان. خدمت: عشق. راهنما: خیلی چیزها است، عشق، محبت، دانایی که هم خودش مؤثرش میکند و هم من.
در مورد غذای ما دوای ما توضیح دهید.
من بیماری معده دارم اول که دکتر رفتم یک سری قرص تجویز کردند اما بعد از اتمام قرصها دوباره درد معده برگشت و بعد از آن رفتم پیش دکتر طب سنتی ایشان گفتند باید از یک سری غذاها پرهیز کنید و من به این اعتقاد دارم که نوع غذا خیلی تأثیر دارد و یکی دیگر اینکه من با چه حالی آن غذا را میخورم خیلی مهم است یعنی خیلی وقتها که من ناراحت هستم حتی وقتی یک لیوان آب هم میخورم برایم مشکل ایجاد میکند چون تمام جهتهای من به سمت منفیها هست.
کلام آخر؟
انجامها انجام میشود پس به دنبال چیزی باشیم که میخواهیم انجامش دهیم نه چیزی که نقض فرمان است و امیدوارم تمام کسانی که در کنگره هستند به حال خوش برسند ممنونم از شما.
تهیه گزارش و تایپ: همسفر خدیجه ( لژیون پنجم )
ویرایش : رقیه همسفر محسن ( لژیون دوم )
تصویرگر: شهلا همسفر سعید ( لژیون ششم )
- تعداد بازدید از این مطلب :
2529