کارگاه آموزشی کنگره 60؛ هفته همسفر

با سلام، دوستان شانی هستم یک همسفر، در خصوص دستور جلسه امروز که همسفر می باشد خدمت همه عزیزان عرض می کنم که در وجود همه ما یک حس وجود دارد که به آن می گویند علاقه و یا عشق دوطرفه که این حس سبب بوجود آمدن و برآورده شدن رویاهای ما می باشد. خود من همیشه به این موضوع فکر می کردم و در خانه و خانواده یاد گرفتم و آموختم که مهم نبود چقدر پول داریم و یا آمده اند آب و برقمان را قطع کرده اند و یا خیلی از چیزهایی که ضروری است را نداریم. مهم این بود که ما دلمان شاد است و اینکه مادر از پدر برای ما یک مردی را ساخته بودند که اصلا مهم نبود که با دست پر به خانه می آید و یا با دست خالی، فقط این موضوع مهم بود که بابا به خانه آمده است. وقتی صدای سه تا زنگ درب خورده می شد، ما منتظر این بودیم تا هر چه سریعتر بدویم و خود را در بغل بابا بیندازیم و در آن لحظه مهم نبود که مواد مصرف کرده بود یا نه، ورشکسته شده است و یا پول ندارد و شرکتش مصادره شده است. از آن زمان خیلی سالها گذشته است و کنگره جلو رفت و شکل گرفت و در این سالها من خیلی چیزها یاد گرفتم و چیزهای زیادی را به همسفران در لژیون آموزش دادم و در تمام این لحظات یاد گرفتم و آموختم که یک زن چگونه باید رفتار کند و یا یک همسفر مرد باید در مقابل مسافرش چگونه رفتار کند. البته خیلی از این رفتارها به خود آقای مهندس مربوط است و ایشان آموزش داده اند که یک مسافر و در مقابل او همسفرش چگونه باید عمل نمایند.

تمام این رفتارها به صور آشکار و پنهان هر فرد بستگی دارد که به آموزشهای جهان بینی او مربوط می شود. در قسمت صور پنهان زمانی که دو نفر همدیگر را دوست دارند که اصلا مهم نمی باشد زن و شوهر باشند و یا پدر و مادر و فرزند باشند. ما در کنگره به آن، پیوند در صور پنهان می گوییم که می تواند خیلی قوی عمل کند و اینکه این پیوند چگونه شکل می گیرد، خود جای صحبت دارد. منظور من این است که ازدواج کردن فقط امضاء کردن نمی باشد. ما خیلی وقتها پیش می آید که یک خانم می آید و اعلام می کند که دیگر نمی تواند ادامه دهد و بریده است. در این زمان به او اعلام می شود که وقتی یک پیوند عمیق بین دونفر برقرار می شود و یکنفر از آنها به داخل تاریکی می رود، طرف دیگر هم همراه او به داخل تاریکی رفته است. شاید یک طرف بگوید که من از خرجی خانه و یا محبت بین خودمان چیزی کم نگذاشته ام، ولی موضوع این است که وقتی یک مرد سراشیبی تاریکی را پایین می رود، همراه او همسرش نیز پایین می رود. که این موضوع همان پیوند در صور پنهان می باشد. اگر در این خصوص زن بگوید که او رفته و او ما را بدبخت کرده است، در جواب او اعلام می کنیم که یک خانم نمی تواند این حرف را بزند چون خودش آن مرد را انتخاب کرده است و خودش آن خصوصیات متعلق به آن مرد را انتخاب کرده و نمی تواند بگوید که به من مربوط نمی باشد. چون اگر زنی در کنار مردی که انتخابش کرده است به آرامش رسیده و آن مرد به طرف تاریکی ها رفته است، چون آن مرد دارای یکسری پتانسیل بوده است که او را انتخاب کرده و این انتخاب از روی اراده و اختیار کامل بوده است. پس این انتخاب یکسری مسئولیتها برای ما بوجود می آورد که به عنوان مثال در این زندگی اگر مرد کاپیتان کشتی است در مقابل زن قطب نمای کشتی زندگیشان می باشد و با هم در زندگی حرکت کرده اند و در اثر اشتباهاتشان بطرف تاریکی ها حرکت نموده اند.

نکته دیگر این موضوع می باشد که آقایان در این سفر چون تاریکی را تا انتها رفته اند و برگشت خورده و در سفر خود یاد گرفته اند که با فرمانپذیری می توانند در طول سفر بازگشت نمایند و درمان شوند، که البته تمام اینها از روی اختیار می باشد و هیچکس آنها را مجبور نکرده است و خودش آمده است و با امتحان این مسیر انتخاب نموده و حرکت کرده اند. در این زمان خانمها چون با کمی تاخیر نسبت به آقایان به این مقطع از اختیار می رسند ممکن است که مشکلاتی را در سفر دوم برای طرفین ایجاد کنند. که در اینجا وظیفه آقایان است که با این موضوع کنار بیایند و با کمی محبت و گذشت با همسرش همراه شود و به او در رسیدن به این مقصد کمک کند و با هم همراه شوند و ادامه مسیر را با هم طی کنند. خانم ها با کمی محبت و توجه جذب همسرشان می شوند و اگر مسافری می بیند که همسرش حالش زیاد خوب نیست باید به خرابی های قبل خود نگاه کند و در مقابل آن تخریبها سعی کند که با محبت در به تعادل و آرامش رسیدن همسرش تلاش کند. همه این محبتها و توجه ها می تواند یک زندگی را که نزدیک به از هم پاشیدن است را نجات دهد و به آرامش و تعادل لازم برساند. من آرزو می کنم که مسافران و همسفران با هم و با محبت درونی خود سعی کنند که زندگی خود را بسازند و آباد نمایند.