سلام دوستان! فرهاد هستم مسافر
تخریب بیش از ده سال، آخرین مصرف روزانه دو و نیم گرم شیره و ۲۵ سیسی متادون، لژیون یکم، راهنما آقا کاظم، طول درمان ده ماه و پنج روز، داروی درمان شربت او. تی، تخریب سیگار روزانه بیش از ۴۰ نخ، روش درمان دی. اس.تی، داروی درمان نیکوتین خوراکی، راهنما آقای حسین لژیون یکم ویلیام، طول درمان یازده ماه، رهایی از مواد نوزده ماه، رهایی از نیکوتین پانزده ماه.
همسفر سرکارخانم زهرا؛ لطفا خودتان را معرفی بفرمایید:
سلام دوستان! زهرا هستم همسفر فرهاد.
آقای فرهاد! در حال حاضر در کنگره مشغول چه خدمتی هستید؟
بیشترین خدمتم در سایت نمایندگی فردوسی است.
چه مدت است که در سایت خدمت میکنید؟
بیش از دو سال است که در بخش سایت نمایندگی فردوسی مشغول به خدمت هستم.
خدمتهای دیگری هم داشتهاید؟
بله بعد از خدمتهای داخل لژیون، از مبصری کلینیک شروع کردم، دبیری، نگهبانی و خدمتهای دیگری که توانستم آنها را تا حد امکان انجام دهم.
آیا در حال حاضر خدمت دیگری بهجز سایت هم انجام میدهید:
بله راهنمای تازهوارد ین هستم که یکی از لذتبخشترین خدمتهاست.
خانم زهرا! شما نیز از خدمتهایتان در کنگره بفرمایید:
دبیری، نگهبانی، مشاورهی تازهوارد ین را تجربه کردهام.
آقای فرهاد! نقش همسفرتان را در موفقیتها چگونه دیدید؟
مطمئن باشید هر مردی که موفق شده در دامن مادری مهربان پرورشیافته و همسری دلسوز و فداکار همواره یاور و همراه او بوده و درمان من در کنگره هم از این قاعده مستثنا نیست. همسفر من در طول زندگی مشترکمان سختیها و رنجهای مشترکمان را بدوش کشید و زیر بار این مصائب دوشادوش من آمد. همیشه همراه من بود نه مقابلم. شاید بهظاهر آنها درگیر مواد نبودند ولی تخریبهای روحی – روانی بسیاری ناخواسته به آنها تحمیلشده بود. یکی از دوستان حرف زیبایی راجع به همسفران گفتند: «همسفران همچون خاک و بستری هستند که ریشههای مسافر برای جان گرفتن و پابرجا ماندن نیاز به این بستر دارد تا بتواند شکوفا شود. اگر این بستر شورهزار باشد مطمئناً هیچ بذری به رویش و بالندگی نمیرسد». همسفران در این سفر استخوانها خورد کردهاند تا مسافرشان به رهایی برسد و بتوانند کانون پرمهر خانواده را بازسازی کنند. اینهمه عشق و مهر و محبت را با هیچ ترازویی نمیتوان سنجید.
سایت چهکاری انجام میدهد؟
سایت آینهی تمام نمای فعالیتهای کنگره است و ما برای انتقال تفکر کنگره به سرتاسر جهان و نمایش رهاییهای ایجادشده و کمک به آگاهی دیگران از برنامههای ورزشی و همایشها و غیره نیازمند یک رسانهی جهانشمول هستیم که سایت این کار را از طریق شبکهی جهانی انجام میدهد و از اهمیت خاصی برخوردار است.
چرا از واژهی آیینه استفاده کردید؟
چون ما بدون هیچ اغراقی، آنچه واقعیت دارد را منتقل میکنیم. هر ساختاری رو به رشد و تزاید است. سایت نیز یکی از همین ساختارها است اگر نبودند افرادی که سالیان گذشته در پارکها و یا بنگاهها بهصورت پنج یا ششنفری جلسات را برگزار کنند امروز ما شاهد اینهمه گسترش نمایندگیهای کنگره 60 نمیبودیم. حرمت سایت نیز بر این اساس استوار است که ما شدیداً به صداقت و شرافت یکدیگر محتاجیم، اینطور نیست که مانند برخی رسانهها مجبور به حذف یا تغییرات گزینشی باشیم؛ آنچه واقع میشود و جنبهی آگاهیرسانی دارد را بدون کموکاست انتقال میدهیم.
فعالیتهای شما در سایت دقیقاً چیست؟
از ضبط صدای استادان و جلسات و نوشتن خلاصه سخنانشان و تایپ همهی مطالب و ویرایش و گرفتن عکس و درج آن در سایت و انعکاس وقایع و پوشش خبری و اخذ مصاحبه تا کارهای دیگر، تقریباً هر آنچه در اتاق کوچک سایت و بعدازآن در منزل بتوان انجام داد را انجام میدهم.
سرکار خانم! بفرمایید دورهی دبیری و نگهبانی چه مدت بود و آیا خدمت در این مدت هرگز به زندگی شخصی شما لطمه وارد نکرده است؟
ابتدا دبیری بهطور اتفاقی به من واگذار شد، چون دبیر محترم مرزبان شدند و من بهجای ایشان خدمت را شروع کردم، ابتدا به نگهبانی فکر نمیکردم؛ ولی بعد از چند هفته دبیری انگار لطف خدا مرا به این سمت برد تا خواستهی خدمت بیشتر در من شکوفا شد و لذت تجربهی جایگاه نگهبانی را هم تجربه کردم که در مدت این چهارده هفته نهتنها هرگز موضوعی مهمتر از این خدمت برایم نبود بلکه به خاطر نظم بسیار دقیقی که در این جایگاه آموزش گرفتم تأثیرات بسیار مثبتی را هم در زندگی شخصیام شاهد بودم.
حتی به یاد دارم که یک روز صبح بسیار بیمار بودم و اعلام کردم نمیتوانم جلسه را اداره کنم، اما مسافرم مرا تشویق کرد که اگر میتوانم جلسه را از دست ندهم. وقتی در جایگاه نشستم، احساس خوبی پیدا کردم و خدا آن انرژی توان را برایم فراهم کرد.
بیشتر از تأثیرات خدمت برایمان بگویید:
وقتی در جایگاه خدمت هستم همهی اعضا به من نیرو میدهند آنگاه میفهمم که تا چه حد دیگران را دوست دارم و دیگران چقدر مرا دوست دارند و این روحیهی خوبی برای زندگیام فراهم میکند.
شنیدیم که شما در آزمونِ امسال بهعنوان راهنمای تازهوارد ین پذیرفته شدید، آیا در ادامه برای کمک راهنما شدن هم تلاش خواهید کرد؟
لذتی که از این جایگاه کسب کردم باعث شده که در اندیشهی این باشم و در پیِ آن هستم که خودم را قویتر کنم و در مدتی که فرصت دارم بیشتر بر رویِ بهتر شدن خودم کارکنم تا بتوانم در خدمت دیگران باشم و راهنمایی کنم. تا فرمانی صادر نشود، حکمی اجرا نمیشود. منتظر فرمان هستم.
توصیهی شما به کسانی که قصد شرکت در آزمونِ پیشِ رو را دارند، چیست؟
باید خیلی قوی و با تمام نیرو همواره بهپیش رفت، من خودم تمام تلاشم رو نکردم و به نظرم خیلی بیشتر از این میتوان برای کارهای کنگره انرژی گذاشت و اینیک فرصت است که کار کردن روی نشریات کنگره بیشتر به درد خود انسان میخورد و بهتر آن است که آنچه میآموزیم عملی کنیم. اینطور نباشد که فقط بیاموزیم و زبانی آموزش دهیم، آن حس است که انتقال میابد.
آقای فرهاد! یک واژه و تعریف شما؛ «خدمت» دربارهی آن بفرمایید:
کنگره یک تفکر است و این هرگز رو به فنا نخواهد رفت، چه من باشم چه نباشم. کار کنگره همیشه انجام میشود.
من هرگاه که در حال خدمت هستم، حتی خدمتِ نشستن و گوش دادن به مشارکتِ دوستانم، آن لحظات گذر زمان برای من معنایی پیدا نمیکند، آنجا اوج بودن است.
آقای فرهاد! شنیدیم که بحمدالله در آزمون اخیر موفق شدید بهعنوان کمک راهنمای کنگره نمرهی قبولی بگیرید، برای دوستانی که خواستار این جایگاه هستند، چه توصیهای دارید؟
میدان تمرین و آموزش است و من زمانی میتوانم آموزشها را فرابگیریم که در این راستا پویا باشم. اینطور نیست که اگر کنگره 60 سنگینی شال کمک راهنمایی را بر دوش من گذاشت، خودم را عاری از عیب بدانم. برای شناخت خطاهای خود و الگو بودن برای کسانی که شبیه روزی که به کنگره وارد شدم و امروز آنها به لژیون وارد میشوند، خودم را آماده میکنم. همچنان که من میتوانم راه را نشان بدهم در این جادهی دوطرفه، میتوانم آموزش بگیرم، نقاط ضعفم را ببینم و برخی مسائل را در سیمای دیگران ببینم؛ که این بزرگترین آموزش برای من خواهد بود. باید لیاقت این را داشته باشم که در این مسیر آموزش پذیر باشم و قاطع این بند نباشم؛ چراکه اگر روزی خود را عاری از آموزش گرفتن بدانم به بیراهه خواهم رفت.
سرکار خانم زهرا! لطفا قدری درمورد زندگی خودتان قبل و بعد از ورود به کنگره 60 بفرمایید.
در زمان تاریکی مصرف مواد، فقط و فقط سیاهی بود و تباهی، تاریکی بود و ترس، ترس از دست دادن، ترس از زندگی، ترس از تفریح، ترس از ارتباطات اجتماعی و خانوادگی، ترس خود و همسر، ترس از ...؛ اما آن لحظهای که برای اولین بار جلو درب کنگره 60 نمایندگی فردوسی همسرم خودرو مان را پارک کرد و برای حدود یک ساعت داخل نمایندگی معطل شد و دیر برگشت، انگار تمام دنیا به من قوت قلب دادند که این حرکت دیگر راه درست است، چراکه همسرم امکان نداشت بیشتر از ده دقیقه در اداره یا مکانی صبر نماید. زمانی که برگشت تنها یک کلمه گفت: «دیگر پروندهی اعتیادم بسته شد»! انگار که بعد از دوازده سال تخریب گمگشتهی خود را یافته بود و تقریباً تا رسیدن به منزلمان که فاصلهاش تا نمایندگی فردوسی نسبتاً زیاد است دیگر کلمهای حرف نزد.
اما از ورود به کنگره دیگر چیزی جز آموزش و آرامش نمیخواهیم که شکر خدا به آنهم رسیدهایم.
سرکار خانم زهرا! یک آرزو:
رهایی همهی انسانها از همهی بندهای نادیدنی.
جناب آقای فرهاد! یک آرزو:
معتقدم صندلیهای پلاستیکی کنگره 60، گرانسنگترین صندلیهای دنیا هستند و آرزویم این است که هرکس بر روی آنها نشست، قدر آن را بداند.
در پایان اگر مطلبی باقیمانده بفرمایید:
مسافر فرهاد:
مدتها در تلاش برای کسب جایگاه کمک راهنمایی بودم، مدت زیادی تا برگزاری آزمون و مدت زیادی هم تا اعلام نتایج طول کشید. بعدازظهر روز شنبه چهارم آذرماه در حال ورزش بودم، دوچرخهسواری میکردم، به من تلفن زدند اطلاع دادند که در آزمون کمک راهنمایی قبولشدهام. بااینکه تا آن موقع، نزدیک به ده ماه برای شنیدن این خبر لحظهشماری میکردم، اما بعد از شنیدنش حس و حال غریبی به من دست داد. به یکدفعه هزاران سؤال در ذهنم نقشبست از خودم پرسیدم:
«حالا میتوانی خودت را بیازمایی؟ آیا شایستهی آن هستی؟ چند مرد حلاجی؟ حالا برنامهات چیست؟ شاید با سرنوشت و آیندهی چندین دردمند مواجه باشم که باید این مسیری را که خود طی کردهام را به آنها نشان دهم.
عاجزانه از قدرت مطلق خواستم که اگر لایق آن هستم اول کمکم کند تا خودم آموزش بگیرم و در ادامه منتقلکنندهی آن باشم.
با تشکر که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید.
تهیه گزارش: مسافر عماد
نمایندگی فردوسی مشهد