سلام دوستان لیلا هستم همسفر علی؛
همیشه فکر میکردم چرا خدای مهربان کارهایی را بر ما واجب کرده است و کارهایی را حرام اعلام کرده است، ازآنجاییکه میدانستم خداوند بزرگتر از آن است که امری را بیحکمت قرار داده باشد دنبال دلیل برای این مسائل در ذهنم میگشتم. حرفهای من از دید یک انسان معمولی است، من مخلوق خداوند بزرگ هستم و در اندیشهی خودم با توجه به قدرت تفکری که خداوند در من به ودیعه گذاشته، یافتم آنچه بر من واجب است مرا دررسیدن به یک زندگی آرام کمک میکند. در اصل مثل فانوسهایی هستند برای من که همیشه هدایتگر من دررسیدن به یک زندگی آرام هستند.
آن قسمتی از اعمال را که خداوند به من میگوید حرام است چون مرا از زندگی در صلح و آرامش محروم میکند حرام است و چه تلخ است تجربهی گناه! حال از هر نوع و جنس و رنگی که باشد! وقتی آلوده به گناه میشویم نفسمان مجروح میشود و از مسیر اصلی سیر خود به سمت مطمئنه شدن برگشت میخوریم و به عقب برمیگردیم. حالا میفهمم چرا خداوند آنها را حرام خوانده بود، گاهی تجربه کردن بسیار گران تمام میشود و چه خوب است که بدون تجربهی حرام به خالق خود اعتماد کنیم و بدانیم آنچه برای ما برنامهریزی کرده است قطع بهیقین به نفع ماست اما چاره چیست؟ انسان گاهی ضلع تفکر را نادیده میگیرد و بدون استفاده از آموزشهایش دست به تجربهی خطا میزند البته نه به این معنی که راحت بگوییم انسان جایزالخطاست نه! به نظر من انسان ممکن الخطاست چون خداوند نعمتی به نام عقل و تفکر و قدرت انتخاب را به ما ارزانی کرده است که اگر از آن درست و بهجا استفاده کنیم هرگز به بیراهه نمیرویم!
حالا رفتیم و خطا کردیم، گناه کردیم، بازهم خداوند ما را تنها نمیگذارد اینجاست که وعده میدهد همیشه راه برگشت و توبه باز است اما توبه باید نصوح باشد به معنی صدق و خلوص و سر آن در پشیمانی، استغفار، ترک گناه و تصمیم بر تکرار نکردن آن است؛ من اگر پشیمان هستم باید جبران کنم، اگر حقی را از دیگران ناحق کردهام جبران کنم، اگر حقی از خداوند را بهجا نیاوردهام از خداوند طلب مغفرت کنم و جبران کنم و بخش مهمی که اصولاً نادیده گرفته میشود؛ اگر حقی از نفس خودم را لگدمال کردهام باید نفسم را ارج بنهم و برای برگرداندن آن به آرامش تلاش کنم.
خدا همین نزدیکی است؛ اینجا که دلسوختهایم، دردکشیدهایم، زخمخوردهایم و خطا کردهایم، آغوش خداوند به روی ما باز است، اینجا خدا مرهمی است بر دردهای دل ما، میتوانیم خودمان را در آغوش گرم خداوند رها کنیم و پرواز را تجربه کنیم. یاد گرفتم وقتی به نفس خودم خیانت کردم و سخت شکستم، مرهم درد من فقط خداوند است، بیمزد و بیمنت و بدون تعیین وقت قبلی همیشه و همهجا مهربانیاش در دسترس است. در اوج بیپناهی، در اوج سختی و تلخی زندگی و یا حتی در قهقرای تاریکی همیشه دستش را برای نجات ما دراز میکند.
هر آنی که تصمیم بگیریم برگردیم، دستمان را میگیرد اما راه برگشت سخت است و در این راه جبران و تقاص گناه و سوختن و ... اما در آغوش خداوند بودن بسیار شیرین است. در مسیر برگشت از ضد ارزشها لمس گرمی دستانش، گرمی آغوشش، شیرینی مهربانیاش بهترین مرهم است و من بهعین معتقدم از عبادت میشود لذت برد. هیچگاه عبادتها و زیارتها و نیایشها و راز نیازهایتان را فقط برای رضای خدا انجام ندهید. با خداوند قرار ملاقات در نیمههای شب بگذارید و برای این وصال لحظهشماری کنید؛ با عشق به نماز ایستادن در دل تاریکیهای شب، راه را هموار میکند و بهراستی خداوند بالهای فرشتگانش را سجاده میکند برای تو اما نه اینکه راه کوتاه شود نه! مسیر برگشت از ضد ارزشها همیشه طولانی و پرفرازونشیب است اما باوجود خدا و ارتباط با او، راه تا رسیدن به مقصد هموار میشود، باید مقصود را دریافت، خدا را میشود حس کرد...
نویسنده: همسفر لیلا از لژیون دوم
منبع: نمایندگی امین قم - همسفران
- تعداد بازدید از این مطلب :
5059