English Version
English

به هیچ نیندیشیم

به هیچ نیندیشیم

هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمی‌نهد هیچ‌کدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم.

خداوند آدم را از خاک آفریده، خاک خامی که تمام منابع طبیعی در آن نهفته است و در ادامه انسان از همین خاک چه محصول‌هایی برداشت نکرده و این قدرت و ثروت را از همین خاک به‌ظاهر بی‌ارزش به دست آورده اما روزی همین انسان عظیم فرو خواهد ریخت اما نه بیهوده؛ انسانی تکامل‌یافته از نطفه به جنین و پس طی مراحلی پا به جهان بزرگ‌تری نهاده و کسی محروم از رؤیت این موهبت الهی نیست وازدید کسی پنهان نمانده؛ اما برای کسب راه برتر، زمان و اضداد مکمل این دانش هستند همان‌طور اگر شب وجود نداشت چگونه استراحت می‌کردیم؟ از نعمت خواب بی‌بهره می‌ماندیم اگر شیطان آفریده نمی‌شد معنای واقعی فرشته را چگونه درک می‌کردیم در کتاب آسمانی از دوباره زنده گردیدن نوید می‌دهد حال که ماه محرم را سپری می‌کنیم اگر شمری نبود امام حسین (ع) و اصحابش را چگونه درک می‌کردیم با این اوصاف به این روشنی چگونه می‌توان به هیچ فکر کرد اصلاً چرا باید به هیچ اندیشید درصورتی‌که خداوند به انسان قدرت تفکر، تعقل و اختیار داده است.

چهارده وادی کنگره عامل راه چشمه شدن و نفوذ به عمق شهر وجودی‌مان و دگرگون شدن افکار منفی و تخلیه اطلاعاتی اهریمن و پیروی از خالق مطلق جهت دانایی برتر برای من قبله گم‌کرده؛ گاهی اوقات آن‌قدر واضح برای هر مشکل پیش‌آمده ضجه‌های بیهوده می‌زدم که در ذهنم جز گزندگی چیز دیگری نبود و از احساس بیرون شده بودم وامان از این حال پریشان که انسان را به‌طرف ضد ارزش‌ها سوق می‌دهد به زمین و زمان ناسزا میگویی فراموش می‌کنی روزهای خوشی که گذرانده‌ای آن زمان سرمست از باده و در ابهام نبودی حتی زمانی که غیبت می‌کردی از اینکه گوشت برادر مرده‌ات را تنقل می‌کردی چندشت نمی‌شد چرا؟ دلیلش دقایقی خوشحال بودی و جرمی مرتکب نشده که قصاص شوی و این فکر پوچ و یاوه‌گویی‌های منفی آزارت نمی‌داد اصلاً این گناهی نبود. تمسخر دیگران سرگرمی روزمره و گذراندن زمان بود.

ضد ارزش‌ها هیچ هستند و بیهوده، باید به این نکته برسیم.ولی ما هیچ نیستیم و بیهوده قدم به هستی پا ننهادیم خلقت ما نه زور بود و نه وصله ناجور، خلقت انسان همراه با عشق بود برای تکامل یافتن جهت حیاتی دیگر همه‌چیز در درون و برون ماست.

می‌توان همه‌چیز را در ذهن خود با تفکر مثبت بازبینی و بسازی تا با زیباترین شکل ممکن به برون بدهی و با امواج نیروهای مثبت پله‌های ترقی را طی و به اوج برسی مشکلات انسان را مانند گوهر آبدیده می‌کند. باور کنید در غم‌انگیزترین مسائل می‌شود خدا را حس کرد اگر در اثر جهل و نادانی به تاریکی مطلق برسیم ولی نور عشق و ایمان راه صراط مستقیم الهی را برایمان نمایان خواهد کرد.

همدست نیروهای اهریمنی نشویم و با سلاح این نیرو قدرت خود را از دست ندهیم چقدر پیر شده‌ای؟ روزگار با تو چه کرده؟ جواب: پیر نشده‌ام دلی جوان مملو از دانش و آگاهی به‌اندازه رقم عدد سنم دارم و خدا را سپاس فراوان برای این پیری به‌ظاهر اما آگاه برای ادامه حیات و آرامش که ثمره آن حال خوش امروز و صور پنهانم استوارتر از دیروز خداوند هیچ موجودی را بیهوده نیافریده چه برسد به انسان که اشرف مخلوقات است حتی یک سلول بدنش جای بحث و تفکر دارد چه رسد به پیکری که بااراده خداوند متعال درحرکت است و این فرآیندی بس عظیم و عجیب است چطور من این‌گونه فکر می‌کردم و چراهایی برای خلقتم داشتم و هستی را به هیچ می‌اندیشیدم اعتقادم به نیروی برتر که مواظبت از من بر عهده‌اش بود ضعیف و عملکرد من برای رسیدن به خالق مطلق ناچیز بود منی که عظیم هستم چگونه هستی را این‌گونه می‌پندارم و دلگیر من که خود ذره‌ای از حلقه هستی هستم؛ آیا نمی‌دانم بی اذن خداوند برگی از درخت نمی‌افتد حتی بیماری جسمی و روحی در اثر بی‌تدبیری است اما اگر ما تدبیر کنیم سلامت از دست رفته‌ترمیم خواهد شد؛ و به بیهودگی روح خود را آزرده نکنیم و بیشتر مراقب نفس خود باشیم نفس که سالم باشد جسم مراحل طبیعی خود را طی کرده و روان هم سالم می‌ماند.

 از چنگ افکار بیهوده خودمان را رها کنیم حال که زمین و سما؛ خورشید و ماه؛ طبیعت و حیات؛ بحر و اقیانوس برای آرامش بشر است؛ و من همه این رحمت الهی را نادیده و خود قهری می‌کنم.

آری زمانی که به‌سوی ضد ارزش‌ها حرکت کنی درواقع با خود قهر کردی همان‌گاه که با خود قهری با خالق خود قهر کردی و آغاز جنگ علیه راه مستقیم، حال اهریمن در کنار توست جهت ره جهل و نادانی که به عمق فاجعه همان سیاه‌چاله است سقوط کنی اما این را بدان آنی که نگهبان توست تو را به حال خودت واگذار نخواهد کرد؛ و نیروی مافوق در این دوراهی هدایتت خواهد کرد یک جرقه کافی است، به نور خواهی رسید پس در هیچ شرایطی به هیچ نیندیش حتی مکث برای هیچ میوه ایست ممنوع برای دانستن.

 خدایا برای دیدن هر طلوعی و هر نفس از نفس‌هایم هزاران شکر نثارت می‌کنم؛ که با هر طلوع و نفس به من آموختی بیهوده نیامده‌ام که بیهوده به هیچ فکر کنم و گل هستی‌ام را پژمرده و آلوده نمایم.

هیچ همان هیچ است مفهوم خاصی ندارد؛ تمثیل زیبایی از خلقت هستی: وجودت بحری برای رسیدن به اقیانوس و ابزارش قانون چشمه است و بس.

خدایا ما در پی هم روان شده‌ایم تا بدانیم آنچه نمی‌دانیم.

 

نویسنده: همسفر فرشته
لژیون خانم مریم داراب

تنظیم: همسفر لیلا

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .