آنگاه که بهار با دامنی از گل و ترانهخوانی بلبل و عطر خوش نسیم که همه کوچهها را درمینوردد. تصور اینکه روزی مجبور باشم دروغ بگویم و نقش بازی کنم به دلیل اینکه حال خویش را بسان یک انسان عادی کنم برایم دشوار کرده بود و هر ساعت و هر دقیقه فکر مصرف مواد من را راحت نمیگذاشت.
کابوسهایی که در آن شبها میدیدم باعث شده بود که خانوادهام فکر کنند من را دعایی کردهاند و یا اتفاقی افتاده است که من قصد پنهان کردنش رادارم. یادم میآید یکبار سر پسربچه 3 سالهام که از من میخواست بادکنکش را باد کنم چنان داد زدم که هنوز بعد از گذشت یک سال از آن ماجرا، هر موقع به چشمان معصومش نگاه میکنم از خود خجالت میکشم و سرم را پایین میاندازم.
نمیدانم چه لطفی در حق خود و خانوادهام کردهام که خدا این راه را برایم نمایان ساخت! آشنایی با کنگره همهچیزم را آرامآرام دستخوش تغییرات مثبت کرد و دوباره رنگ واقعی محبت کردن و آرامش و خوب بودن و در یککلام زندگی سالم و راه درست را به من نشان داد.
دیگر از کابوسهای شبانه خبری نیست و دیگر نمیترسم بر روی تختم بخوابم، دیگر لازم نیست با دیدن ماشین پلیس دلهره داشته باشم و خودم را پنهان کنم، دیگر به کاسب مواد مخدر التماس نمیکنم تا جنس خوب به من بدهند. کنگره باعث شد منبعد از ده سال دوباره ورزش کنم، باعث شد زندگیام را بسازم، باعث شد بازهم شبها با بچههایم بازی کنم و به زندگی دلگرم شوم، آقای مهندس باتدبیر و مدیریتی که دارند همهکسانی که خواستار رهایی باشند را به آن چیزهایی که آرزو داشتند، میرسانند.
نویسنده: مسافر علی
تهیه و تنظیم: مسافر روح الله
تایپیست: مسافر روزبه
منبع: کنگره 60 نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
1409