English Version
English

برای زیستن دوباره ام اسماعیل ها قربانی خواهم کرد...

برای زیستن دوباره ام اسماعیل ها قربانی خواهم کرد...

کنگره مرا به افق جدیدی از زیستن رساند برای من شرایطی مهیا کرد تا سفرم برای رسیدن به هدف از خلقتم هموار گردد. اگر بخواهم بنویسم کنگره برای من چه کرده است شاید نتوانم به جمع‌بندی کاملی از همه آنچه من از کنگره دریافت کرده‌ام برسم؛ فقط دلم می‌خواهد از اعجاز کنگره بگویم لحظه‌لحظه‌های بودنم با کنگره برایم همه‌اش اعجاز بود که هر ثانیه ایمانم به این معجزه قوی و قوی‌تر می‌شد. روزی که من به کنگره آمدم با چشم خود دیدم که چگونه انسان‌های بزرگوار لحظه‌های حقیقی و مقدس عمرشان را صرف آموزش دیگران می‌کنند، آری کنگره به من هر آنچه را که برای رشد و رسیدن لازم دارم هدیه می‌کند: علم و دانش، راهنما و امکانات مالی که صرف مدت‌زمان سفر من می‌شود و همه و همه را رایگان و با عشق به من عرضه می‌کند. روزهای اول ورودم همه‌اش منتظر بودم بهایی سنگین از من بگیرند چون در حال دریافت بهترین امکانات و آموزش‌ها بودم، ولی چیزی نگفتند مدتی از سفرم که گذشت کم‌کم متوجه چیزی عجیب شدم که اکنون آن را اعجاز می‌خوانم.

معمار دانای کنگره راه زیرکانه‌ای را برگزیده بود، چقدر ماهرانه و زیبا تابلوهای مسیر سفر مرا نصب‌کرده بود، چقدر جذاب و قشنگ تابلوهای ورودممنوع راه مرا، با قوانینی مستحکم و حساب‌شده تعریف کرده بود. در برابر این‌همه زحمات کنگره و فرشتگان ناجی این مکان مقدس، برایم جالب بود که کنگره فقط یک‌چیز از من می‌خواهد: همسفر تو بر مرکبی نشسته‌ای که گر چه دیر به مقصد می‌رسی اما سالم و کامیاب خواهی رسید پس عجله نکن و بر جای خود بنشین و تا مقصد به آنچه علاقه داری مشغول باش تا به کمک خودت و یاری همسفران به پایان نقطه برسی.

آری کنگره مرا به‌سوی قانونی دیگر از کائنات هدایت می‌کرد قانون زیبا و کاربردی کمترین تلاش، این قانون اعجازی بود برایم که هیچ‌چیز در جهان نمی‌توانست مرا به درک آن برساند جز کنگره. در طبیعت قوانینی داریم که در زندگی روزمره برای رسیدن و رشد کردن باید از آن تبعیت کنیم. می‌دانیم که طبیعت هوشمند است و این هوشمندی از قانونی به نام کمترین تلاش پیروی می‌کند مثلاً علف نمی‌کوشد که رشد کند بلکه فقط رشد می‌کند، زمین نمی‌کوشد که بچرخد فقط می‌چرخد چون طبیعت زمین چرخیدن است و طبیعت علف رشد کردن. یک نوزاد هم نمی‌کوشد مسرور باشد این طبیعت اوست که در آرامش و سرور باشد. ما انسان‌ها هرگاه این اصل را از طبیعت بیاموزیم به‌راحتی به خواسته‌ها و اهداف خود می‌رسیم. شاید بارها اسم معجزه را شنیده باشیم معجزه عملاً بیانگر همان قانون کمترین تلاش است. وقتی با این قانون آشنا شدم در ذهنم حلاجی کردم و با سفرم مرتبطش ساختم، اندیشیدم که با پیروی از قانون کمترین تلاش می‌توانم به رهایی و حال خوش برسم؟

  آری جواب این سؤال مثبت است چون می‌دانم کمترین تلاش زمانی نتیجه می‌دهد که انگیزه کارهایم عشق باشد زیرا نیروی عشق، هستی را هدایت می‌کند. همیشه در ذهنم رسیدن و موفقیت را مساوی بیشترین میزان زجر کشیدن می‌دانستم و فکر می‌کردم هر چه بیشتر در فشار و سختی باشم به خواسته‌ام نزدیک خواهم شد. اکنون درک کرده‌ام که زجر کشیدن نشان حضور عشق نیست و آرام و مثبت به خواسته اندیشیدن نیز نشان سکون و بی تلاشی نیست بلکه قانون کمترین تلاش زمانی مؤثر است که در مسیر درست نتیجه بهینه بدهد. همیشه فکر می‌کردم اگر به مسافرم فشار بیاورم و غر بزنم و گریه و زاری بکنم و مریض شوم و خلاصه زندگی را جهنم کنم بیشترین تلاش و تقلا را کرده‌ام و برعکس اگر آرام باشم و صبور یعنی تلاش نکرده‌ام و مسافرم را دوست ندارم. افسوس که این نادانی من بود که مرا به‌سختی بیشتر می‌کشاند نادانی من مانع می‌شد که درک کنم وقتی‌که تلاش می‌کنم اختیار مسافرم را در دست بگیرم این یعنی قدرت و سلطه‌طلبی را دوست دارم نه او را دوست دارم نه عشقی فرمان می‌دهد.

وقتی من جویای قدرت باشم و اختیار دیگران و مسافرم را در دست بگیرم درواقع نیروی خود را هدر داده و از هدف دور شده‌ام.
اکنون‌که به لطف خداوند و آموزش‌های کنگره اندک‌اندک پای از وادی نادانی بیرون می‌کشم باجان و دل می‌پذیرم قانون کمترین تلاش یعنی اتفاق افتادن یک معجزه. مسافر من با تمام نواقصش آفریده پروردگار است و خداوند از روح خود در او دمیده است. من می‌توانم آرزو کنم آینده آن‌گونه که دوست دارم رقم بخورد ولی باید لحظه‌های حال و انسان‌های اطرافم را همان‌گونه که هستند قبول کنم و بپذیرم. من زمانی معجزه را خواهم دید که مسئولیت شرایط موجود را بپذیرم، پذیرفتن مسئولیت یعنی ملامت نکردن هیچ‌کس. مسافر من آموزگار من است پس هر رفتار او معنایی دارد که به رشد من کمک می‌کند.

زمانی خداوند معجزه را به من هدیه خواهد کرد که آرام در جای خود بنشینم و به آنچه دوست دارم مشغول باشم. من باید بدون تعصب و قضاوت به عشق بیندیشم و فقط به بالا بردن دانایی خود مشغول باشم.

من تاکنون برای کنگره هیچ کاری نکرده‌ام درواقع درراه  عبور سفرم، لایق خدمتی نبوده‌ام ولی با خود عهد می‌کنم برای زیستن دوباره‌ام اسماعیل‌ها قربانی کنم؛ باید بیندیشم و اسماعیل‌های زندگی‌ام را بیابم، همان دلبستگیهایی که تا از آن نگذرم خود را نخواهم ساخت. فکر می‌کنم وقت گذاشتن برای آموزش دیدن و خدمت کردن یکی از اسماعیل‌های راه من است زیرا تنبلی و بیهوده گذراندن عجیب وسوسه‌انگیز و لذت‌بخش است، دیگر دل‌بستگی من درراه زندگی امکانات مالی است باید بکوشم درراه سفر عشق باجان و دل از این نعمت هزینه کنم. پس با عشق می‌خواهم هم وقت و هم وجه زیستن دوباره‌ام را پرداخت نمایم، باشد که چنین گردد.

نویسنده: همسفر مونا

نگارنده: همسفر مرضیه

منبع: همسفران نمایندگی قم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .