نگاهم سنگین بود و افکار ناآرامم همچون طوفان سهمگین بر طاقچهی ذهنم غبار سیاه افکنده بود و من خراب این طوفان! هوا همیشه ابری بود اما باران نمیبارید، غم عجیبی بود! دیگر احساس میکردم آسمان نمیبارد، چشمه نمیجوشد، نسیم نمیوزد و آسمان گرمایش را از من دریغ میدارد... آن روزآمدم... باز با کوله باری از ناامیدی، در آن نگاه سنگین که همیشه با من بود، بغض راه نفسهایم را بسته بود... اما او با حسش مرا با خود همنوا ساخت، وجود حرفهایش مرا آرام کرد... آرامش عجیبی بود او مرا به دنبال خود هدایت کرد زیرابه راهی که در آن قدم گذاشته بود ایمان داشت با خودم گفتم اینجا و اینها فرق میکنند!
و تو باوجودت و باراهنمایی و کمکت و حس زیبایت شادترین لحظههای زندگی را برایم رقم زدی، امید... آرامش... به من دادی، به من یاد دادی که امید هنوز نمرده پس باید امیدوار باشم. احساس کردم همهچیز در حال تغیر است. بهار با نسیم نفسهایش میشکفد، آسمان میبارد، چشمه میجوشد، نسیم میوزد و آفتاب سفره مهربان خویش را میگشاید. آری تو را درس بهتر بودن و خوبتر زندگی کردن و زلالی دانایی و عشق و محبت آموختی و امروز سپاسگزارم که با آموزشهایت و راهنمایها و حرکتهای درست و بهجایت آرامش را به جسم و جانم برگرداندی.
بله: هر نعمتی در درگاه خداوند نیاز به شکرگزاری دارد و خداوند نیز در جهت شکر نعمت آن را افزون میکند. در کنگره 60 شکر نعمت: دانش، بخشش و آموزش آن به مستحقش است و راهنما این کار را با عشق انجام میدهد و دیگران را بر سر سفره سخاوتش همان میکند. او گرهگشای باورهای غلطی است که من آنها را چون تاری به دور خود تنیده بودم و در پرتگاهها و لغزشهای زندگی تنها مانده بودم و او راهش را میداند چون روزی خودش مثل من بود و حال چون باران بر کویر خشک میبارد. راهنما بودن در کنگره 60 پیوندی است بین هر شخصی باخدای خودش و او ترکیبی از عشق و ایمان و عقل و رهایی و محبت است، او آموزش گرفته و آموزش میدهد و چیزی نمیخواهد. یک راهنما با تمام وجود و عشق و مهلتش در لژیون مینشیند و خودش و گذشته خودش را فراموش نمیکند تا بتواند آموزش صحیح را بهرهجوهایش ارائه دهد و دوست دارد لحظهی زیبای رهایی و دنیای جذاب و لذتبخش رهایی و تجربیات خود را در اختیار افرادی که مثل گذشته خود او هستند قرار دهد و به این زیبایی چیز دیگری وجود ندارد چراکه بدون چشمداشت و حقوق انجام میگیرد. وقتی مسافری از راهنما سؤالی میپرسد راهنما به سفر او نگاه میکند و بهترین راه را در پیش روی او میگذارد.
داستان راهنمایان و کمک راهنمایان کنگره 60 داستان عجیبی است حکایت از پول و نام و نان نیست حکایت از عشق و عقل و ایمان است و تو باید در کنگره باشی تا بدانی چه میگویم! در کنگره 60 جایگاه راهنما و کم ک راهنما ارزش و حرمت بالایی دارد. رابطه راهنما با رهجو رابطه استاد و شاگردی است و شاگرد همیشه سپاس گذار استاد خود میماند، زیرا دوباره احیاشده است و قدر زندگی دوباره را میداند و نفس به نفس زیستن را ارج مینهد. همه مسافرین و همسفران کنگره 60 روزهایی خود همان روز احیاء و تولد دوباره است را در صورتی جشن میگیرند که این عزیزان چون پدر و مادری دلسوز در کنار استاد و معلم بزرگشان جناب آقای مهندس دژاکام گل رهایی را تقدیم رهجوی خود میکنند و دست این مسافر خسته از تاریکی را در دستان روشنایی و امید میگذارد و عکس و تصویر زیبایی از این روز را در دفتر خاطراتمان حک میکنند
شاید یادمان باشد، زمانی که به مدرسه میرفتیم و روز معلم از او با کادو قدردانی میکردیم او میگفت: چیزی که من را خوشحال میکند خوب درس خواندن و نمره بیست شماست که به من انرژی میداد و لحظه رهایی یک رهجو هم برای یک استاد حکایت همان معلم و نمره بیست و حتی خیلی بالاتر از آن را دارد و بالاترین انرژی را به یک راهنما میدهد. دغدغه راهنما و معمار بزرگ کنگره 60 هم به درمان رسیدن همه انسانهایی است که روزی براثر نداشتن اطلاعات کافی و درست راه خود را گمکرده بودند و حال او همچون چراغی روشناییبخش و بهترین راهنمای ماست و راه درست را به ما نشان میدهد و هدف او رهایی انسانها از بند اعتیاد، از ظلمت به نور و رسیدن همه ما به عدالت، معرفت و عمل سالم است. آری تاریخ میتواند دوباره تکرار شود و کنگره 60 با داشتن چنین راهنمای بزرگی که چون انبیاء پیغام صلح میدهد و از ظلمت به نور هدایت میکند برگی را در تاریخ انسانیت و بزرگی رقم میزند
بنابراین:
من تو را میستایم که همچون انبیاء وادی به وادی درس خودشناسی و عشق و محبت میدهی و از دانایی برایم میگویی. من در سایهسار وجودت پیش میروم و امروز به احترام نامت قیام میکنم و در زلال کلماتت رها میشوم و حدیث زندگی را با تو مرور میکنم.
نویسنده: همسفر طاهره
نگارنده: همسفر سولماز
- تعداد بازدید از این مطلب :
2876