محبت در بین ما از خون جاری در رگهای بدن محکمتر است.
در ابتدا بسیار خرسند هستم که اجازه تجربه مجدد در این جایگاه به من داده شد تا بتوانم خدمت کنم.
همسفر، همسفر، ه م س ف ر، حدود ۵ سال از آمدنم به کنگره میگذرد و همین حالا که مشغول نوشتن این متن هستم به خود کلمه همسفر نظرم جلب شد، بهراستیکه چه سعادت بزرگی است همسفری با مسافرانی که جنگی بسیار پرهزینه را در مقابل ابلیس و اهریمن مواد مخدر شروع کردهاند، رؤیا رویی در مقابل نیروهای بازدارنده و منفی و ... سخت است، اما این مسافران این بار رودرروی ابلیس هستند و اگر من حامد بهعنوان همسفر انتخاب شدهام، وظیفهای سنگین دارم، بایستی در کنار مسافرم باشم حتی در سفر دوم، گاهی اوقات تصور میشود که اگر نیروهای شیطانی نبودند دنیا به جنت تبدیل میشد، اما خداوند تبارکوتعالی وجود این موجودات پلید را برای تصفیه و تزکیه این جهان لازم دانسته تا بهای خوب و بد مشخص گردد، اگر این نیروها نبودند من حامد خیلی چیزها را درک نمیکردم، در رأس همهٔ اینها حال خوش، تاریکی را تجربه کردهام که معنی حال خوش را متوجه میشوم، من بسیار با این نظریه که همسفر که تجربه مواد نداشته و تاریکی تجربه نکرده مخالف هستم، همسفر هم در زندگی خود بسیار تا بسیار مشکلات و فراز و نشیبهای مختلفی تا تجربه میکند، درست هست که در زمان ورود خود فقط و فقط به خاطر مسافرش میآید اما در ادامه فقط به خاطر یادگرفتن قوانین زندگی ادامه میدهد و میآید تا ندانی را بداند، من خودم در ابتدای ورود به کنگره بسیار با مسافرم مشکلات فراوان داشتم اما در حال حاضر الماس زندگی من مسافرم هست، این را مدیون کنگره میدانم و فکر میکنم باید زکات آن را پرداخت کنم، حال زکات آن چیست: تشکر و قدرشناس رب و مربی خودم است، خدمت و رسیدن به درجه راهنمایی تا انسانهای در حال قرق را به ساحل برسانم، در آخر بهترین دعاییای که برای همسفران عزیز میتوانم بکنم این است که امیدوارم هیچگاه هدف خود را فراموش نکنند و همیشه همسفر خوبی برای مسافرانشان باشند، چون به نظر من ما همسفران اولین دلیل بودنمان در کنگره خوب شدن رابطهمان با مسافرانمان هست پیرو این صحبت که مهندس میکنند و میگویند که اگر ۶ ماه کسی به کنگره آمده و هنوز دروغ میگوید هیچچیز از کنگره درک نکرده است میتوان گفت من حامد اگر بیش از ۶ ماه هست که به کنگره میآیم و هنوز نتوانستم رابطهام را با مسافرم خوب کنم هیچچیزی از کنگره درک نکردم و نشانه همسفر بودن، دوست داشتن تمامی مسافران است، حال چرا به اینگونه نتیجهگیری میکنم، چون اگر من حامد حال نسبتاً خوبی داشته باشم نباید از کسی کینه یا نفرتی داشته باشم، انسانی که دارای کینه یا نفرت است از عشق فاصله دارد و انسانی که از عشق فاصله دارد در آرامش نیست، فردی که نتوانسته خودش به آرامش برسد بهراستی چطور میتواند خود را همسفری تلقی کند برای مسیر آرامش، من حامد اگر حال خوبی داشته باشم میتوانم با هر مسافری صلح و آرامش برقرار کنم، نشانه حال خوب صلح و آرامش است.
انسانهای زیادی یافت میشوند که دانستههای زیادی دارند، اشعار و مطالب زیادی از بزرگان را حفظ کردهاند، مکتبهای مختلف فرهنگی، دینی و عرفانی را بهخوبی میشناسند، درباره هر مطلبی بیان شود فوری خود را صاحبنظر میدانند، ولی متأسفانه حتی خودشان هم نمیتوانند از دانستههای خودشان استفاده کنند قصه آنها مانند فردی است که هزاران سکهٔ طلا دارد و از گرسنگی در حال مرگ است ولی قادر نیست یکی از آن سکهها را بدهد تا نانی بگیرد و از گرسنگی نمیرد، درواقع مهم عمل کردن هست و من همسفر بایستی از نقطه حرف به عمل حرکت کنم، قدم اول را برای بهبودی روزافزون رابطهام با مهمترین فرد که مسافرم هست بردارم، ممکن است بهدفعات با شکست مواجه شوم اما هیچ کاری غیرممکن نیست، اگر توانستم از پس این عمل برآیم میتوان این را یک نقطه خوب برای شروع یک زندگی با آرامش فرض کرد، تجربه شخصی من از خوب شدن رابطهام با مسافرم، اعتمادبهنفس بسیار زیاد و امید خیلی بالا برای قدمهای بعدی من شد و در این نقطه توجه به این امر که پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است بسیار مهم هست و باید بدانم مواظبت از این مقوله بسیار تا بسیار مهم است، بهراستی نمیتوان این را آخر کار دانست، یک شیر که خریداری میکنیم اگر حواسمان به اون نباشد بهزودی خراب میشود، حال اینکه یک رابطه است و جای خود دارد.
حال به نیمهپر لیوان نگاه کنیم
من سعادت خدمت در مشاوره تازه واردین گروه خانواده را بسیار داشتهام، بسیاری از پدران را دیدهام که در زمان ورود آرزوی مرگ برای خودش و مسافرش را میکند اما در ادامه همان مسافر مهمترین فرد در زندگی اون بوده و پیوند محبتی بین آنها بوده که وصفناپذیر است و محبت در بین آنها از خون در رگهای آنها محکمتر بوده؛ همسفری را دیدهام که
در ابتدا لباس خونی و پارهای را در دست داشته که حاصل درگیریاش با مسافرش بوده اما در روز رهایی با همان لباس در دست، بامحبتی وصفنشدنی مسافر خود را در آغوش گرفته، همه اینها نشانه این است که راه درست است و از همین راه چه پیوندهای خوب و چه عشقهایی که غبار از آنها برداشتهشده، غباری از جنس ...
نویسنده: حامد خزایی پور
منبع کنگره 60
- تعداد بازدید از این مطلب :
4662