English Version
English

اردوی بلده از نگاه من

اردوی بلده از نگاه من

گاهی اوقات شرایط برای انسان بگونه ای رقم می خورد، تا خودش را محک بزند.

براستی چقدر وابسته ایم!

فرقی نمی کند به چه کسی یا به چه چیزی!

اردوی امسال هم مثل سالهای قبل آزمونی بود که سره را از ناسره جدا می ساخت.

عنوانش را گذاشتند اردوی آموزشی تفریحی در شرایط سخت ...

شاید همین عنوان انتخاب را برای خیلی ها سخت تر کرد.

قرارمان ساعت 6 ، مقابل نمایندگی استادمعین بود.

سوار اتوبوس شدیم و به راه افتادیم، شور و شعف خاصی در اتوبوس حاکم بود، شادی ، نشاط ، خنده و شیطنتهای بچه ها یک سوال در ذهنم تداعی می کرد و آن اینکه اینها همان مصرف کنندگان دیروزند. عجبا! گاهی اوقات باورش برای خود ما هم سخت می شود.

بالاخره رسیدیم، از ورودی اردوگاه که وارد شدیم، چادرهائی را دیدیم که برپا شده بودند و افرادی که این طرف و آن طرف می رفتند تا در حال مهیا ساختن اردوگاه بودند.

رفته رفته به تعداد نفرات اضافه می شد، بچه های مشهد، رشت، شهرکرد، اصفهان، هیدج و خلاصه از تمام شهرستانها به جمع اردوگاه اضافه شدند.

کمتر از 5ساعت اردوگاه سروسامان گرفت.

لژیونهائی تشکیل شد، عده ای در نانوائی مشغول تهیه نان شدند. عده ای در قسمت چای ، تعدادی در آشپزخانه  و شیفت های صبح و ظهر و عصر ، عده ای در تدارکات، میان وعده ، عمران، بهداشت، بازی و سرگرمی، کارگاههای آموزشی، فستیوال، هیزم، ثبت وقایع، محیط زیست و ...

خلاصه هرکسی گوشه ای از کار را گرفت.

بزرگترهای ما هم در اردو بیکار نبودند، دیده بانان اردو استاد امین ، آقای خدامی و همچنین آقای حکیمی ستونهای اردو بودند که بسیار با تدبیر و هوشمندانه اردو را اداره می کردند.

احساس فوق العاده ای داشتیم و این آرامش بی نظیر بود.

روزها را با برنامه ریزی پشت سر می گذاشتیم، صبح ساعت 6 با صدای موزیک از خواب بیدار می شدیم و مشغول نرمش و ورزش می شدیم، ساعت 7 صبح صبحانه مهیا بود. ساعت 10 کارگاههای آموزشی برگزار می شد ، کارگاه کمک های اولیه و خوشنویسی طرفداران خود را داشت و بعد از آن بازی و سرگرمی وقت بچه ها را پر می کرد، عده ای والیبال بازی می کردند و عده ای دیگر وسطی ، عده ای هم در رودخانه مشغول آب تنی بودند. چند نفری هم در وسط اردوگاه بشقاب پرنده ای در دست داشتند و هیاهو می کردند.

بچه های تیروکمان در محل استقرار خودشان تمرین می کردند و علاقه مندان به آموزش و مسابقات هم راهی این قسمت می شدند.

تا اینکه اعلام می کردند که سرپرستان لژیون ها برای دریافت ژتون ناهار به چادر VIP مراجعه کنند. داستان از این قرار بود که امسال برنامه ریزی شده بود تا هر لژیون یک سرپرست داشته باشد و ژتون ناهار و شام به سرپرست لژیون تحویل داده شود تا به اعضای خود تحویل دهد و اعضاء می بایستی برای دریافت ژتون حتماً در کارهای گروهی حضور داشته باشند. همین امر باعث شده بود تا همه ساعاتی را در اختیار اردو باشند.

خلاصه ناهار به بهترین شکل ممکن سرو می شد و بعد تازه کار گروه محیط زیست شروع می شد، جمع کردن سفره و شستن ظرف ها.

کارگاههای آموزشی عصر هم مشتریان خاص خودش را داشت، کارگاه آموزش ماساژ که استاد امین اداره می کردند و کارگاه آموزش حرکات موزون.

بعد از اینها نوبت به بازی های گروهی می شد، مسابقات الک دولک و شنا هم بین مناطق شهرداری با شور خاصی برگزار می شد.

نزدیکی های غروب هم جلسه ای برگزار می شد و بعد از آن پخش موزیک شور خاصی به بچه ها می داد و همه را دور هم جمع می کرد.

بعد از سرو شام نوبت به برنامه های فستیوال می رسید که هر شب مورد استقبال قرار می گرفت...

در اردو اتفاقات مختلفی هم افتاد، مثل دیدار مسئولین از اردو، حضور دیده بانان آقای سلامی و ترابخانی در بین بچه های اردو ...

حال بپردازیم به حواشی اردو، جالب اینکه باید بگویم اردوهای بلده هیچ حاشیه ای در بر نداشت و شاید بزرگترین و پر رنگ ترین مسئله این بود که لحظاتی را بدون هیچ دغدغه ای سپری می کنی ، گوشی های تلفن همراه آنتن نمی دهند و تو آزادی برای خودت در طبیعت بکر و دست نخورده قدم بزنی، شاد باشی، شنا کنی و بخندی ... اصلاً لازم نیست به چیزی فکر کنی، همه چیز تعطیل ، تویی و خودت و اینجا همانجایی بود که تعریفش را بارها شنیده بودم، هیچکس سخن لغو و بیهوده نمی زند، سلاماً سلاما ...

آری این فضا برای من حکم همان بهشتی را داشت که سالها تعریفش را شنیده بودم و خدارا شکر که یکبار دیگر توانستم آن را خوب لمس کنم.

برای انجام این عمل عظیم شکر شکر شکر ...

این نوشته شرح حالی بود از آنچه بر من گذشت و بسیار سپاسگزارم از بنیان کنگره 60 ، دیده بانان ، اردوبانان ، کمک اردوبانانی ، مسافران و همسفرانی که در این یک هفته آموختنی های فراوانی را به من آموختند.

 

نویسنده: مسافراحمدشریفیان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .