بسمالله الرحمن الرحیم
پنجمین جلسه از دوره پنجاه و سه سری کارگاههای آموزش جهانبینی کنگره 60 ویژه مسافران و همسفران سفر دوم با دستور جلسه: جهانبینی 1 و2 با استادی و نگهبانی مهندس و دبیری مسافر محمد در تاریخ چهارشنبه 94/1/26 رأس ساعت 14:30 آغاز به کار نمود.
امیدوارم حال همه شما خوب باشد.
در تاریخ 24/1/94 جلسه C14 داشتیم، جلسه دیده بهابرگان، تصمیماتی که گرفته شد این بود که پنجشنبهها در تمام شعب ما لژیون ندارم، فقط مراسم تولد برگزار میشود. هر نمایندگی که امکانات دارد و ظرفیت دارد میتواند پنجشنبهها لژیون را برقرار کند.
مثلاً در آکادمی ما در روزهای پنجشنبه نمیتوانیم به دلیل جمعیت زیاد، لژیون آقایان و خانمها داشته باشیم، ولی در هیدج سالن بزرگی داریم ، پس شعبی که فضای زیادی دارند ، با صلاحدید ایجنت میتوانند روزهای پنجشنبه لژیون داشته باشند یا نداشته باشند.
مسئله بعدی ، تعویض راهنماهاست . ما در تعویض مرزبانان هیچ مشکلی نداریم و این قضیه جاافتاده است. ولی ما در مورد ایجنت این مسئله را داشتیم که بهمرورزمان در حال عادی شدن است، در مورد راهنما هم این قضیه باید عادی شود. در حال حاضر کلی کمک راهنماها قبولشدهاند، بایستی به آنها فرصت بدهیم تا خدمت کنند.
گفته بودم که اگر به کنگره می آئید، در گروههای دیگر رفتوآمد نکنید. ولی بهعنوان میهمان میتوانید یک یا دو جلسه این کار را انجام دهید، منظور من این است که اگر میخواهید ماندگار شوید فقط یک جا ماندگار شوید. در اصل برای اینکه ذهنتان بهم نریزد، گفتیم که حتیالمقدور در زمان طول درمانتان به آنجا نروید.
یکی از مسائلی که مهم است این است که ما یاد میگیریم که همه کارها را به آرامی و ذرهذره انجام دهیم. بعضی تصور میکنند که بعضی کارها را باید یکمرتبه انجام دهند ، مانند درمان اعتیاد.
بزرگترین معلم ما هستی است. هستی به ما بهترین درس ها را می دهد، لایه های زمین جابه جا می شوند، وقتی این جابجائی یکمرتبه انجام شود، می شود زلزله. زمین در آن واحد دهن باز میکند و خرابی به بار میآورد. یا اینکه در شکم زمین فشار گازها زیاد می شود و یکمرتبه از کوه آتشفشان بیرون میزند. ولی اگر تغییر در لایه های زمین آرامآرام انجام میشد، هیچوقت این خرابی را به بار نمیآورد. منظور این است که در تمام سطوح زندگی باید این قضیه آرامآرام انجام بگیرد. اگر دو نفر هم با یکدیگر دشمن هستند و میخواهند آشتی کنند ، باید ذرهذره این اتفاق بیفتد ، یکقدم این فرد ، یکقدم آن فرد جلو بیاید تا مسئله حل شود.
هر مسئلهای را ذرهذره و به آرامی به انجام برسانید و از هستی درس بگیرید. ببینید برگها ، درختان چگونه رشد میکنند، بچهها چطور بزرگ می شوند؟ حتی جوان شدن که بهتدریج شخص جوان می شود. همه اینها ذرهذره انجام می شود. وقتی موهای سرسفید می شود، ذرهذره سفید می شود.
درمان ما هم بر همین منوال است.
حالا برویم سر دستور جلسه :
اینهمه اتفاقات را چه چیزی برای ما توجیه میکند و به ما درس می دهد؟ جهانبینی .
جهانبینی یعنی درست زندگی کردن . یعنی تعریف رابطه ما با یکدیگر. جهانبینی به ما آموزش می دهد ادب یعنی چه . نگرش، ایدئولوژی، رفتار با دوستان، خانواده ، استاد ، شاگرد و ... همه اینها را جهانبینی به ما آموزش می دهد .
در قدیم ، برای هر کاری اول آموزشها را میدادند و بعد فن را یاد میدادند. اگر شما میخواستید به زورخانه بروید، اول به شما ادب ، نزاکت ، جوانمردی و برخورد با ضعفا و طرفداری از آنها ، یاد میدادند و بعد میل و کباده میدادند تا بازوهایش بزرگ شود.
اگر کسی بخواهد یک ورزش شرقی انجام بدهد ، اول باید کلی تمرکز، احترام و ادب را بیاموزد. در ورزش کشتی اول از همه دو طرف به یکدیگر دست میدهند . اما در ورزش بوکس اینطور نیست. یا کسانی که به بدنسازی میروند، فقط میخواهند بازوهایشان بزرگ شود و لباس تنگ بپوشند.
شما حساب کنید ما یک اژدها هستیم که یخزده ، وقتی کم کم این یخها در حال آب شدن است، باید به آن اژدها آموزش لازم داده شود.
همه فکر میکنند که دانائی به سواد است . هرکس باسوادتر است ، داناتر است . درحالیکه در تئوری جهانبینی 1 و 2 مطرح می شود که دانائی اصلاً به سواد نیست. دانائی یک ضلعش سواد است، یعنی آموزش. بدون اضلاع دیگر و به تنهائی دانائی نمیشود. اصلاً مثال زدیم که ممکن است شخصی دارای دکترای فیزیک اتمی باشد، ولی در یک آپارتمانی زندگی میکند که همه اهالی آپارتمان از این فرد بدشان میآید. از زمین و زمان طلبکار است چون دکترای فیزیک اتمی دارد. با همه دعوا میکند.
یک نفر هم هست که شغل معمولی دارد و سواد معمولی دارد، ولی با همه خوب برخورد میکند و مشکل همه را برطرف میکند. پس دانائی صرفاً به سواد و آموزش نیست، دانائی بایستی در کنارش تفکر هم باشد.
شخص بایستی در کنار تفکر ، تجربه هم داشته باشد.
پس دانائی یعنی تفکر ، تجربه و آموزش . همه اینها را ماتحت عنوان جهانبینی کار میکنیم. برای اعتیاد جهانبینی لازم است.
وقتی شما میبینید که بین فوتبالیستها، افرادی که چهرههای ملی و جهانی بودهاند، با یکدیگر دعوا میکنند و یکدیگر را به زندان میاندازند، بسیار تأسفبار است . در اصل این دو نفر از بین نمیروند، بلکه جایگاه قهرمانی از بین میرود و جایگاه اعتماد به انسانها از بین میرود. الگوها خدشهدار می شود. جوانی میگوید که من میخواهم در فوتبال مثل فلانی بشوم، ولی وقتی آقای فلانی فحش می دهد و دعوا میکند، دیگر این فرد الگو نمیشود.
ما اگر به راهنما احترام میگذاریم، به خاطر جایگاهش است.
یک مسئله زیبایی در ارتش است ، که وقتی میخواهند یک گروهبان، سرهنگ و یا ... را تیرباران کنند، ابتدا درجههایش را درمیآورند و بعد تیراندازی میکنند. برای چه اینکار را میکنند؟ به خاطر اینکه نمیخواهند جایگاه یک گروهبان را خراب کنند. این فرد دیگر گروهبان یا افسر نیست، بعد از آن تیربارش میکنند.
هیچوقت افسری را با درجه ، مقابل چوخه اعدام قرار نمیدهند.
جهانبینی یعنی ما جایگاه راهنما را محترم بشماریم. ما یک شخصیت حقیقی داریم و یک شخصیت حقوقی. یک قاضی اگر خیانت کند به جایگاه قضاوت خیانت کرده است. اینها را ما در جهانبینی آموزش میبینیم که با بزرگان چگونه برخورد کنیم، با دوستان چگونه رفتار کنیم، روابط فیمابین چگونه باشد.
اگر حرمتهای کنگره را رعایت کنیم، اگر 100 سال دیگر هم کنار هم زندگی کنیم، با یکدیگر مشکلی پیدا نخواهیم کرد. چرا؟ چون من همیشه سعی میکنم فاصله وحریم خودم را با شما حفظ کنم.
ولی اگر بیایم مرتب با شما رفتوآمد کنم، بالاخره بر سر کوچکترین مسئلهای اصطکاک به وجود میآید و مشکلات زیادی به وجود میآید.
ولی چون این حریمها آموزش جهانبینی هستند، اگر سالها کنار یکدیگر باشیم ، هیچ مشکلی برایمان پیش نخواهد آمد.
روابط ما با انسانها ، مثل رابطه ما با خورشید است. اگر به خورشید زیاد نزدیک شویم، ذوب میشویم و اگر زیاد فاصله بگیریم ، یخ میزنیم . جهانبینی به ما میگوید که این فاصله را نگهدار.
اگر من به شما میگویم که فاصلهها و حرمتها را حفظ کنید، این به خاطر حسادت من نیست، بلکه به خاطر این است که میدانم بعد از مدتی شما با یکدیگر دچار مشکل میشوید. گروههائی که رفتوآمد داشتند ، دچار مشکلاتی شدند، چون فاصلهها را رعایت نکردند.
ستونهای یک ساختمان اگر زیاد از هم فاصله بگیرند، سقف فرومیریزد و اگر ستونها زیاد به هم نزدیک شوند، بازهم سقف فرومیریزد. پس بایستی این فاصلهها را بهخوبی حفظ کرد.
اگر ما جهانبینی را از کنگره 60 برداریم، عیناً میشویم مانند سیستمهای دیگر.
راهنماها بایستی مرتب به رهجوها تکلیف بدهند، چه در گروه خانواده و چه در گروه مسافران .
یک دختر خانمی به گروه خانمهای مسافر آمد، 7 ، 8 تا انگشتر مختلف دستش بودو ... به او گفتم که دفعه بعد که آمدی همه اینها را بر میداری. گفت میتوانم یک سؤالی کنم؟ گفتم بله . گفت آخه ، کندن اینها چه ربطی به اعتیاد من دارد ، شما تعصبدارید؟
گفتم: اگر من نتوانم چند تا انگشتر از دست تو در بیاورم، چطور میتوانم شیشه و هروئین را از تو بگیرم.
منی که نتوانم دو تا انگشتر را از دست تو در بیاورم، چطور میتوانم افکار و اندیشه تو را عوض کنم.
اگر شما نتوانید وضع لباس پوشیدن شاگردتان را عوض کنید، شما چطور میتوانید افکار و اندیشه اش را عوض کنید، چطور میتوانید هروئین، الکل و کوکائین را از او بگیرید.
شما به او تکلیف می کنید که فلان سی دی را بنویسید، اگر حرف شما را گوش نکرد، این بقیه حرفهای شما را هم گوش نمیکند.
قدیم که می گفتند گربه را باید دم حجله بکشید، بی خودی نمی گفتند.
شما به شاگرد می گوئید از روی سی دی بنویس، اگر گفت نمی نویسم ، بگوئید بفرما برو بیرون ، برو پیش مرزبانان.
مرتب به شاگردانتان مشق بدهید، اگر حرف شما را گوش کردند در نوشتن، آنها به درمان می رسند. سخت گیری کنید، تکلیف بدهید، تا سرشان گرم شود، اول به سختی انجام می دهد، ولی بعد از مدتی بدلیل تکرار عادت میکند، اگر یک میخ را میخواهید به دیوار بکوبید، باید مرتب بر روی میخ با چکش بزنید وگرنه داخل دیوار فرو نمیرود.
رهجو دوست دارد که معلمش قدرت داشته باشد، معلمی که قدرت نداشته باشد، رهجو از او خوشش نمیآید. زن مردی را دوست دارد که قدرت داشته باشد، نمی خواهد که قد بلند، مو مشکی و ... داشته باشد، درخواست یک زن از شوهرش این است که شوهرش قدرت داشته باشد.
فیلمی از شکسپیر بود که در آن وقتی پادشاه در جنگل گیر می افتد و از او می پرسند، سؤالی از تو دارم اگر جواب دادی می روی، اگر جواب ندهی باید با یک عجوزه ازدواج کنی. سوال این بود که : زن از مرد چه می خواهد؟
این پادشاه از همه می پرسد و در شهر همه کتاب می نویسند و بعد پادشاه این کتابها را همه با خود به جنگل می برد. به او میگوید : جواب را آوردی؟ میگوید آره ، در داخل این تومارهاست. میگوید: نه جواب من در این تومارها نیست، جواب من یک کلمه است. زن از مرد قدرت می خواهد.
بنابراین همین قضیه در راهنماها باید وجود داشته باشد، با درایت و تفکر درست راه را پیدا کنید، با رهجوها رفتوآمد نکنید، شوخی نکنید تا به جایگاه واقعی و قدرت لازم برسید.
نگارنده : مسافر احمد شریفیان
منبع : کنگره 60
- تعداد بازدید از این مطلب :
4740