English Version
This Site Is Available In English

کارگاه آموزشی نمایندگی خانم های مسافر (هفته گلریزان)

کارگاه آموزشی نمایندگی خانم های مسافر (هفته گلریزان)

روز سه‌شنبه 20 آبان ماه 1399 کارگاه آموزشی خصوصی نمایندگی خانم‌های مسافر، با استادی آقای مهندس، نگهبانی موقت مسافر معصومه و دبیری موقت همسفر کیمیا، با دستور جلسه "گلریزان" رأس ساعت 11:30  آغاز به کار نمود.

 

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان حسین هستم یک مسافر. دستور جلسه امروز گلریزان است. گلریزان لفظی است که از زمان های گذشته در ایران باستان وجود داشت. در قدیم هر محله ای برای خودش یک پهلوان داشت، هر پهلوان هم چند نوچه داشت. کار پهلوانان این بود که نظم را در محله برقرار کنند، و مراقب باشند تا کسی تعدی و زورگویی نکند.

شب ها همه در محله ای به نام زورخانه جمع می شدند و ورزش می کردند. ورزش زورخانه، ورزشی بود که اشخاص را نیرومند می کرد و برای جنگ آماده می ساخت. اگر به وسایل ورزشی زورخانه نگاه کنید، این موضوع را متوجه می شوید. در ورزش باستانی وسیله ای هست به نام میل، که در حکم همان گرز قدیم بود، در جنگ ها استفاده می کردند و آن را دور سرشان می چرخاندند. در زورخانه کباده می زنند، که در حکم تیر و کمان است. چرخ می زنند، که یکی از فنون رزمی بود. در میدان جنگ موقعی که شخص در محاصره قرار می گرفت، شروع می کرد به چرخیدن و شمشیر زدن، و هر کس پیش رویش قرار می گرفت، از بین می برد.

در زورخانه یکسری رسم و رسومات پهلوانی هم بود و هر کس جایگاه خودش را داشت. همه افراد تقسیم بندی می شدند، حتی در هنگام ورزش کردن و ایستادن در گود، اینکه چه کسی بالاتر بایستد و چه کسی پایین تر باید مشخص می شد. مرشد که ضرب می زد، نقش بسیار والا و برجسته ای داشت. همه چیز با مراسم خاصی برگزار می شد.

گاهی برای برخی افراد محله مشکلاتی پیش می آمد، مثلا کسی دچار بیماری صعب العلاجی می شد که هزینه بالایی داشت، یا کسی ورشکست می شد، یا می خواست ازدواج کند و وضع مالی خوبی نداشت و ... در زورخانه برای این اشخاص گلریزان برگزار می شد، بزرگان محله را دعوت می کردند، جشنی می گرفتند، شیرینی و شربت می دادند، و بعد هر کدام مبلغی را برای آن کار پرداخت می کردند. در واقع یک نوع مساعدت، کمک و تعاون بود. انسان ها به فکر دیگران بودند، مثل الان نبود که اگر شخصی از گرسنگی بمیرد، کسی با او کاری ندارد، و همه می گویند؛ به من چه مربوط است؟

ما اکنون  بیش از صدهزار نفر عضو داریم که کارت شناسایی دارند، اگر خانواده هایشان را هم حساب کنیم، خیلی زیادتر می شوند. اینها در شهرها و شعبه های مختلف به درمان می رسند. ما نه از کشورهای  خارج پولی دریافت می کنیم، نه از دولت و نه از مردم. شاید هم بخواهند به ما کمک کنند، ولی از روز اول درخواست کمک نکرده ایم.

هر تازه وارد که وارد مجموعه کنگره ۶۰ می شود و روی این صندلی ها می نشیند، تا زمانی که به رهایی برسد، حدود ۲۶ میلیون تومان هزینه درمانش می شود. ما این هزینه ها را حساب کردیم؛ دستمزد راهنما، دیده بان، مرزبان، مهماندار، پذیرایی، آب، برق، چای، هزینه ساختمان، تاسیسات و ... جمع این هزینه ها در طول یک سال این مبلغ می شود. ولی ما از هیچکس پولی دریافت نمی کنیم. بچه ها فقط پول دارویشان را می پردازند و هزینه اندکی بابت تهیه پکیج و کتابشان می دهند.

قیمت کتاب 60 درجه زیر صفر که اکنون به مبلغ 38هزار تومان به شما فروخته می شود، بالای 60 هزار تومان است، زیرا 12 صفحه رنگی دارد. یا همین سی دی هایی که می خرید، قیمت یک عدد سی دی خام حدود 5000 تومان است، شما یک سی دی را در اپلیکیشن حدود دو هزار تومان تهیه می کنید. ما سعی کرده ایم ملزومات بچه ها با حداقل هزینه و کم ترین قیمت به دستشان برسد.

این هزینه ها را چه کسی باید پرداخت کند؟ خود ما. هر کسی در حد توانش. گذشتگان سهم خودشان را پرداخت کردند و ما به درمان رسیدیم. در کنگره این حرف که "دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما هم می کاریم تا دیگران بخورند" به مفهوم واقعی اجرا می شود. هزینه صندلی هایی که ما روی آن نشسته ایم، دستگاه آمپیلی فایر، لامپ هایی که به سقف هست و ... قبلا گذشتگان پرداخت کردند، و ما امروز می توانیم اینجا باشیم. ساختمانی که برای خانم های مسافر خریداری کردیم (ساختمان 120) قدیمی ترها در جشن گلریزان سال های گذشته پول آن را پرداخت کردند. چون آنها این موضوع را فهمیده بودند که دیگران به آنها کمک کردند تا به درمان برسند، حالا آنها باید کمک کنند تا باقی انسان ها به رهایی برسند.

ما هم امروز باید کاری کنیم تا آیندگان به رهایی برسند. و این کار با مراسم گلریزان انجام می شود. مبلغ قانون یازدهم صرف خرید قند، چای، فتوکپی و ... می شود، ولی برای خرید زمین، ساختن و اجاره ساختمان ها، به مبالغ بیشتری نیاز داریم. الان به خاطر کرونا تمام NGO ها نابود شده اند. ولی ما استوار ایستاده ایم.

هر کشوری صاحب سه فاکتور دانش، زور، و زر باشد، قدرتمند است. کشور آمریکا یا کشور هلند که اینها را دارند قدرتمند هستند. کشوری که این سه فاکتور را نداشته باشد، ضعیف است. مانند افغانستان و هندوستان. ما هم قدرتمند هستیم؛ ما علم و دانش داریم، چون معتقدیم اعتیاد قطعا درمان می شود. پول را هم فراهم می کنیم. زور ما هم می شود نیروی متخصص، که راهنمایان ما هستند، راهنمای تازه واردین، مرزبانان، ایجنت، همه نیروی متخصص که آموزش می بینید. پس ما در وضعیت مناسبی قرار داریم و مانند زنجیر به یکدیگر وصل هستیم، زنجیری که قطع نمی شود.

این همان قصه ای است که بارها برایتان گفته ام؛ شخصی نزد یک حاجی رفت و درخواست صد تومان پول کرد. حاجی ‌گفت؛ چه زمان پول را پس می دهی؟ گفت؛ هفته دیگر. حاجی گفت؛ برو پول را از زیر پتو بردار. یک هفته دیگر دوباره آمد و گفت؛ حاجی، صد تومان دیگر به من قرض بده! حاجی گفت، باشد، برو از زیر همان پتو بردار. هفته سوم دوباره آمد و درخواستش را تکرار کرد. حاجی گفت؛ برو از همان جای قبلی بردار. آن شخص داخل اتاق رفت، برگشت، و گفت؛ پولی آنجا نیست! حاجی گفت؛ دفعه قبل که پول برداشتی، آیا آوردی آن را سر جایش بگذاری؟! هر شخصی که پولی از زیر پتو برمی دارد، باید آن را سر جایش بگذارد تا نفر بعد دوباره بتواند پول را بردارد.

خدارا شکر ما اکنون از نظر مالی هیچ مشکلی نداریم. ساختمان خانم های مسافر را که به قیمت 16 میلیارد تومان خریداری کردیم، الان 50 میلیارد تومان نمی دهند. ساختمانی که دو سال پیش برای آقایان مسافر به قیمت 6 میلیارد تومان خریدیم، الان 40 میلیارد تومان نمی دهند. خیلی جاهای دیگر با همین مراسم خریداری و تاسیس شد.

بچه های کنگره ۶۰ قدرشناس هستند، چون آموزش گرفته اند. اگر ما تاکید می کنیم حتما سی دی ها را بنویسید، برای این است که بچه ها آموزش ببینند. رهجویی که سی دی ننویسد، به رهایی و درمان نمی رسد، به تعادل نمی رسد. کسانی که سی دی نمی نویسند، بهم ریخته هستند، چون آموزش نمی بینند. آموزش ادامه دار است، تمام شدنی نیست. هرچه بیاموزیم، باز کم است. ما دائما باید آموزش بگیریم. افراد کنگره 60 آموزش دیده اند، و می دانند برای چه به دنیا آمده اند، چرا باید زندگی کنند و چرا باید بروند، به همین دلیل در این کارها مشارکت می کنند.

همه تصور می کنند معتادین انسان‌های گدا، بدبخت و بیچاره ای هستند، فساد اخلاقی دارند و انواع برچسب ها به آنها زده می شود. ولی من بارها در سخنرانی های بزرگ و مطبوعات گفته ام که این حرف غلط است، اینطور نیست، شما اشتباه می کنید! بیشترین پول بین قشر مصرف کنندگان است! فرد معتاد فقط آن کارتن خوابی نیست که در خیابان اسپند دود می کند. کسی که در برج خودش پای منقل نشسته و معامله می کند هم مصرف کننده است! بیشترین قدرت و بیشترین هنر دست مصرف کنندگان است، نوازنده، خواننده، هنرپیشه ... از این اقشار به وفور در بین مصرف کنندگان دیده می شود. بسیاری اوردوز کردند و فوت کردند. پس اینطور نیست که بگوییم معتادین آدم های فقیر و بدبختی هستند! آنها قوی ترین قشر جامعه هستند، حتی در سیاست و در تمام اصناف وجود دارند.

خدا را شکر ما اکنون هیچ گونه مشکلی نداریم و قوی هستیم. زمانی که کنگره 60 را تشکیل دادیم، در میدان انقلاب، کوچه مهدی زاده، حدود شش نفر بودیم. ماه رمضان بود و می خواستیم برای افطاری یک قابلمه کوچک آش بخریم، اما نمی توانستیم هزینه آن را پرداخت کنیم، یک کاسه نداشتیم که آش را در آن بریزیم! بعد از مدتی که وضعمان بهتر شد و به این ساختمان آمدیم، برای افطاری لقمه نان و پنیر و سبزی درست می کردیم. یک قالب پنیر که می گرفتیم، جرات نمی کردیم با چاقو آن را ببریم، مبادا خرد شود! با تکه ای نخ، یک کمان اره درست کرده بودیم و با آن پنیر را مثل کالباس می بریدیم تا به همه برسد!

ما کارمان را اینگونه شروع کردیم، و امروز به کجا رسیدیم! امسال به خاطر کرونا افطاری ندادیم، ولی هر سال در ماه مبارک رمضان، در شعب سراسر کشور به تمام اعضا افطاری می دادیم. حتی تاسوعا عاشورا 4000 تا غذا می دادیم. از آن قابلمه آش و قالب پنیر به اینجا رسیدیم، چون تفکر کردیم، و متوجه شدیم منافع تک تک ما در منافع جمع است.

بعد برای زمین کنگره شماره حساب دادیم و لژیون های سردار تشکیل شد. هر عضو برای ورود به لژیون سردار و تامین منابع مالی، باید ۶ میلیون تومان بپردازد. بعد مساله دنورها پیش آمد، دنور یعنی بخشنده. شخصی که ۵۰ میلیون تومان پرداخت کند، لقب دنور می گیرد و انگشتر مخصوص آن را دریافت می کند.

من سال ها بود اعضای کنگره را می شناختم، می دانستم اقشار ثروتمند و بازاری در کنگره زیاد هستند. اگر شما به بازاری بروید که مربوط به تخصص خاصی باشد، می بینید چند نفر از بچه های کنگره 60 آنجا هستند. برخی از بچه ها با دمپایی به کنگره آمده بودند، ولی بعد تبدیل به تجار بسیار بزرگی شدند. برخی هم تجار شکست خورده بودند، و بعد دوباره خودشان را جمع و جور کردند و کارشان رونق گرفت.

روزی گفتم؛ درست است که برخی از شما 50 میلیون یا 100 میلیون تومان می دهید، ولی من هنوز یک مرد گردن کلفت پیدا نکرده ام که بتواند 500 میلیون یا یک میلیارد تومان به کنگره بپردازد. ما الان دانشگاهی خریده ایم، تا بچه ها در آن تحصیل کنند و انشاالله بتوانیم دانش درمان اعتیاد را به تمام دنیا صادر کنیم.

به همین دلیل امسال عنوان پهلوانی را مطرح کردم. در گلریزان زورخانه ها پهلوانان محل جمع می شدند و کارها را انجام می دادند. به عقیده من پهلوان کسی نیست که گردن و بازوی کلفت دارد و زورش زیاد است. هرچند او هم پهلوان است، ولی پهلوان واقعی کسی است که از دیگران دستگیری کند و مشکل یک نفر را حل کند، کسی که هم از جانش مایه بگذارد و هم از مالش.

همه ما مسافر هستیم، این اموال مال ما نیستند. ملک و املاکی که دارید، ده تا خانه یا بیست تا مغازه دارید، اینها مال شما نیستند! سری به دادگستری بزنید، تمام پرونده ها دعوا بر سر ارث و میراث است. طرف میلیاردها تومان ارث و میراث گذاشته، بین خواهرها و برادرها اختلاف افتاده، دشمن خونی هم شده اند و با هم می جنگند. چراکه آن پول ها، پول پاک نیست. کسی که حق دیگران را بدهد، هیچوقت بین وراثش دعوا پیش نمی آید.

شخصی در بهشت زهرا بنزین برده بود تا روی جنازه مادرش بریزد و آن را آتش بزند، که چرا به برادرش 200 متر زمین بیشتر داده بود! شخصی دیگر در مراسم ختم پدرش فحش می داد؛ چرا پدرم مفاصا حساب شهرداری خانه ای که در الهیه به من داده، پرداخت نکرده است! این مسائل وقتی پیش می آید که می گوید همه چیز مال خودم است! به خاطر پول هایی که باید به خیریه ها، به افراد سرطانی، افراد نیازمند و آبرودار می بخشید، ولی نبخشید، به خاطر اینکه به دیگران کمکی نکرده است. خداوند که خودش پایین نمی آید تا به دیگران پول بدهد و کمک کند! خداوند حق دیگران را در اموال ما می گذارد. هرآنچه من دارم، 90 درصد آن مال من است و 10 درصد مال دیگران.

به یکی از دوستانم که وضع مالی خیلی خوبی داشت، گفتم؛ همه ما روزی می میریم، تو هم می میری! بعد از مرگت فرزندانت مجلس ختم بسیار خوبی برایت می گیرند، مهمانان را به یک رستوران خوب دعوت می کنند، بهترین غذاها را سفارش می دهند ... ولی این کارها به خاطر تو نیست، به خاطر خودشان و حفظ آبرو و شخصیت خودشان این کارها را انجام می دهند، تا بگویند ما برای پدرمان چنین مراسمی می گیریم!

نمی گویم برای خانواده تان چیزی نگذارید، برای آنها هم بگذارید، ولی به دیگران هم کمک کنید. وقتی سیل و زلزله می آید و خانه های مردم خراب می شود، از طریق هلال احمر و جاهای شناخته شده مساعدت کنید. نه اینکه من شماره حسابی اعلام کنم و بگویم به حساب حسین دژاکام پول بریزید تا من به زلزله زده ها کمک کنم! 100 تومان بریزید، 80 تومان آن را بخورم و 20 تومانش را آیا بدهم، آیا ندهم! دژاکام اگر خیلی لوطی است، یک چک به مبلغ 100 میلیون یا 200 میلیون تومان بکشد و بگوید این سهم من، یا یک کانتینر بخرد و به هلال احمر بدهد، یا هر کار دیگری.

امسال گفتم هر کس 500 میلیون تومان به کنگره 60 بدهد، به او عنوان پهلوانی می دهم. هدایای پهلوانی هم اینجا گذاشته شده؛ یک لوح تقدیر، یک جلد قرآن نفیس و یک شال. اولین 500 میلیون تومان را هم خودم پرداخت کردم، از دارایی خودم، فکر نکنید از پول شما داده ام!

زمانی که کنگره را تشکیل دادم، 6 سال بعد آمدم و گفتم اینها آخرین چک های بدهی های من است! کارخانه و همه چیزم از دست رفته بود. ولی دوباره سرپا شدم. من همان گونه که کنگره را خلق کردم، همانگونه که فکر می کنم و برنامه ریزی می کنم تا با کمک شما در سایر شهرها برای کنگره ساختمان و زمین بگیریم و روش درمانی درست را اجرا کنیم، برای زندگی شخصی خودم نیز می توانم این کارها را انجام دهم. من راه پول درآوردن را بلد هستم، کتاب های متعددی دارم که تیراژ چاپ بالایی دارد، کارهای دیگری هم دارم،  D.SAP را برای شما درست کردم که انسان ها را از مرگ نجات می دهد.

 یک قران از پول ها یا چک های شما دست من نیست، همه مستقیما به حسابداری می رود و به نام کنگره 60 است. و هرچه به نام کنگره است، عین وقف می ماند. حدود 18 نفر از بچه ها در حسابداری مشغول هستند و همه طبق چک و سند کار می کنند.

همان روز که اعلام کردم اولین 500 میلیون تومان را پرداخت می کنم، هنوز از پله ها بالا نرفته بودم که چند نفر تماس گرفتند و گفتند ما هم هستیم! الان تعداد پهلوانان بیشتر شده و افراد زیادی حاضر شدند این مبلغ را بپردازند. برخی زمین هایی به کنگره دادند که حدود یک یا دو میلیارد قیمت دارد.

شاید بگوییم خب اینها که این مبالغ را می دهند، دیگر نیازی  نیست ما هم بدهیم! چرا نیاز هست، همه ما آموزش می گیریم تا حال خودمان خوب شود. یک موقع به شما یک پرس چلوکباب می دهند و خوشحال می شوید. یک موقع شما یک پرس چلوکباب به دیگران می دهید و خوشحال می شوید! پس در این کار سهیم باشید. ممکن است شما 50 هزار تومان بدهید، این مبلغ لااقل 10 تا آجر می شود برای یک ساختمان در پیرانشهر، بندرعباس یا کرمان ... ممکن است 100 هزار تومان بدهید، پول یک پاکت سیمان می شود، یا یک صندلی، یک میکروفن، چند کیلو قند یا چای... پس همه باید مشارکت کنیم تا حالمان خوب شود.

یکی نفر می گفت؛ هر کس در خانواده مشکلی دارد، من به او کمک می کنم. ولی همه دشمن من هستند! به او گفتند؛ تو که به همه کمک می کنی، آیا اجازه می دهی دیگران هم به تو کمک کنند؟ گفت؛ نه، من نیازی به کمک آنها ندارم! گفتند؛ مشکل همین است. تو وقتی به دیگران کمک می کنی، باید اجازه بدهی دیگران هم به تو کمک کنند. اگر این اجازه را بدهی، انسان ها نفس راحتی می کشند و احساس سبکی می کنند. ممکن است تو یک اسب به شخصی بخشیده باشی، و او یک تخم مرغ به تو بدهد. باید آن را بگیری و تشکر کنی، زیرا او با همان کار احساس رضایت می کند. من به شما روش DST را دادم، و شما در هنگام رهایی یا تولدتان به من یا راهنمایتان پاکت می دهید، به شما اجازه داده می شود این کار را انجام بدهید، تا احساس خوبی داشته باشید.

در کنگره می گوییم کادو ندهید، پاکت بدهید، کار شما هم راحت می شود. اگر این قانون نبود، روز تولدتان که می شد، می خواستید فکر کنید برای راهنمایتان چه بخرید، پیراهن بخرید یا ادکلن! اندازه اش چیست! چه رنگی باشد! ... حتی اگر توان مالی بالایی ندارید، یک 10 تومانی یا 50 تومانی در پاکت بگذارید و هدیه بدهید. ایرادی هم ندارد، مهم این است که اجازه دارید تشکر کنید.

امیدوارم امسال نیز جشن گلریزان را به زیبایی هرچه تمام تر برگزار کنیم.

 

در پایان مراسم تنی چند از مسافران  و همسفران گروه خانم های مسافر به هنرنمایی پرداختند و شور و حال خاصی به مراسم جشن بخشیدند. تا باد چنین بادا ...

گردآوری و تایپ :همسفر کیمیا- لژیون چهاردهم

ویرایش: همسفر فاطمه

عکس: مسافر فائزه- کمک راهنما

بازبینی: مسافر خاطره- کمک راهنما

دکور جشن: گروه تدارکات خانم های مسافر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .