جلسه سوم از دوره اول لژیون سردار همسفران شهرری با استادی کمک راهنما خانم لیلا، نگهبانی همسفر آزاده و دبیری همسفر نسرین با دستور جلسه «پس انداز» سهشنبه دهم تیرماه 1399 ساعت 15 آغاز به کارکرد.

استاد جلسه همسفر لیلا:
زندگی یک مسیر پر از فراز و نشیبی است که همیشه آقای مهندس میگویند حادثه در کمین است، خیلی از اتفاقات غیرمنتظره برای ما میافتد. یکسری حوادث درونی مثل بیماری، بیکاری و ... یکسری حوادث بیرونی مثل قحطی، سیل و بلایای طبیعی و ... است مثلاً همین بیماری کرونا که خیلی غیره منتظره آمد، اقتصاد جهان را فلج کرد و اهمیت پسانداز را خیلی بیشتر از هر چیزی به ما نشان داد. آقای مهندس دریکی از سیدیها فرمودند بچههای کنگره باید آنقدر ازنظر مالی قوی باشند و پسانداز داشته باشند که اگر شش ماه بیکار شدند و یا وضعیت شغلی آنها به همریخت بتوانند امورات زندگی خود را بگذرانند. ایشان درباره استحکام پایههای مالی همیشه صحبت میکنند که اعضا باید پایههای مالی خود را قوی کنند. در نگاه اول کسانی که مصرفکننده دارند به خاطر شرایطشان میگویند ما آه نداریم که با ناله سودا کنیم چه برسد به پسانداز یا اینکه اگر ما بتوانیم امورات زندگی روزمره خودمان را بگذرانیم کافی است، اما در وادی پنجم یکی از پلههای تزکیه پسانداز است. انسان ثروتمند احتیاج به پسانداز ندارد چون کارتبانکی، پول، ثروتش و زمین و ملکش پساندازهای او هستند اما دقیقاً پسانداز را کسی احتیاج دارد که چیزی ندارد.
پسانداز ذرهذره اتفاق میافتد و نباید انتظار داشته باشید که یکدفعهای باشد اگر یکصدم از درآمد خود را در ماه پسانداز کنیم بهمرور که میگذرد میبینیم که یک مبلغ هنگفتی پسانداز کردهایم. داشتم فکر میکردم که آقای مهندس چقدر هوشمندانه آمدند و پسانداز را در پلههای تزکیه قراردادند، چون خیلی از علما و عرفا فقط قسمت مادی پسانداز را در نظر گرفتهاند ولی آقای مهندس میگویند باید یک نیمنگاهی به مادیات و نیمنگاهی به معنویات داشته باشیم و آدمی میتواند که دنبال معنویات باشد که مادیاتش قوی باشد. به قول قدیمیها شکمگرسنه دین و ایمان ندارد. اصولاً اکثر خطاها و ضد ارزشها که اتفاق میافتد سرمنشأ آنها فقر است یعنی یکی از عوامل آن خطاها و اشتباهات فقر است. من امروز به این نتیجه رسیدم که برای تزکیه کردن باید پسانداز کنم یعنی بر نفسم غلبه کنم چون خیلی چیزها را میتوانم بخرم ولی باید بر نفسم غلبه کنم و نخرم، خیلی کارها را میتوانم انجام دهم ولی باید غلبه کنم و انجام ندهم و این دقیقاً همان تربیت نفس است؛ یعنی اینکه باید خواستههای معقول و غیرمعقول خودم را بشناسم، باید اولویتبندی کنم، باید بدانم نیازم چیست؟ وسوسهام چیست؟ هوسم چیست؟ بعد راهکارش را پیدا کنم.
میگوییم وادیها پایههای جهانبینی ما را میسازند و واقعاً در این دستور جلسه دیدم که در همه وادیها یک نیمنگاهی به این قضیه شده است. وادی اول میگوید من باید یاد بگیرم تفکر داشته باشم و هیچگونه حرکت عجولانه و انقلابی نداشته باشم نخواهم ره صدساله را یکشبه طی کنم، نخواهم به هر قیمتی پسانداز کنم و به یک ثروت زیادی برسم حتماً باید با عمل سالم و در صراط مستقیم و از راه حلال باشد. وادی دوم میگوید ناامید نباشم اگر امروز چیزی ندارم قرار نیست همیشه اینجوری بماند یواشیواش و ذرهذره میتوانم همهچیز را تغییر دهم. وادی سوم میگوید هیچکس بهاندازه خودم نمیتواند کمکم کند ما همیشه از دیگران توقع داریم مثلاً پدرشوهرم وضعش خوب هست چرا به ما کمک نمیکند یا غیره، ولی در این وادی آب پاکی را روی دست ما میریزد و میگوید هیچکس بهاندازه خودم نمیتواند به فکر من باشد و بنابراین باید خودم تلاش کنم. وادی چهارم میگوید مسئولیت کارهایم را بپذیرم و بر عهده دیگران نگذارم.
وادی پنجم که کلاً در مورد همین دستور جلسه این ماه لژیون سردار یعنی پسانداز صحبت کرده اول حرکت کنم ساختار فکری را تبدیل به ساختار عملیاتی کنم و ابزارها را در اختیار من قرار داده است، باید قناعت کنم، یاد بگیرم صرفهجویی کنم، صبر داشته باشم و بعد راه پسانداز را یاد میدهد. وادی ششم میگوید این وسط عقل هم یککارهای است خیلی احساسی عمل نکنید عقلانی کارکنید، چون گاهی احساسی عمل میکنیم و بعد میبینیم احتیاجی به این کار نبوده، عمل سالم را یاد بگیریم. وادی هفتم راه را یاد میدهد و باید به دنبال راه بگردم که چه جوری پسانداز کنم، من خودم در لژیون خیلی تمرین میکردم به همراه رهجوها و فقط در حد گفتن نبود یکی از راهها قلک گذاشتن بود که هم برای گلریزان و هم در زندگی خیلی کمک کرده است. به رهجوها میگفتم وقتی برای خرید میروید و مثلاً مبلغ پانصد هزار تومان گذاشتید که خرید کنید و پنجاههزار تومان اضافه آوردید آن را داخل قلک بیندازید و پسانداز کنید و فکر کنید که خرج کردهاید یا پول خوردههایی که دارید داخل قلک بیندازید، بعد خودشان میآمدند و میگفتند که با این قلکها چهکارهایی انجام دادهاند.
قدیمیها همیشه این کار را میکردند وسط بقچه یا وسط رختخواب پول نگه میداشتند یا کمکم طلا میخریدند و خیلی مواقع که لازم میشد از آن استفاده میکردند ولی الآن که زندگیها اینقدر سخت شده و مهمترین رکن یک خانواده خانمها هستند چون مدیریت دست آنهاست با برنامهریزی درست میتواند پسانداز کند. یکی از رهجوهای من گفت: همسرم برای کاری نیاز به پول داشت و مجبور شده بود به نزول فکر کند و من با پساندازی که داشتم توانستم این ضد ارزش را از زندگیام بیرون کنم. اگر آن کار را میکردند تمام زندگیشان به فنا میرفت و این برمیگردد به آگاهی و آموزشهایی که در کنگره یاد گرفتیم.
وادی هشتم میگوید با حرکت راه نمایان میشود یعنی نترسیم ذرهذره شروع کنیم قدم اول را برداریم و سفر هزار فرسنگی با قدم اول آغاز میشود، همیشه الگوی ما آقای مهندس هستند و خودشان گفتند پنج سال بعد از رهایی آخرین چک را پاس کردند و ذرهذره شروع کردند به پول جمعکردن، سکه خریدن، یک زمین اطراف شهر خریدند و...یعنی باید این مدیریت تفکر و تدبیر را داشته باشیم که از پولمان چگونه استفاده کنیم، اگر بخواهیم پول کنار بگذاریم پول ارزشی ندارد و روزبهروز از ارزش پول کم میشود باید یاد بگیریم کجا سرمایهگذاری کنیم. وادی نهم نقطه تحمل یعنی اینکه من بتوانم کاری را انجام دهم چه معقول وجه غیرمعقول، ولی انجام ندهم و درست عمل کنم، نقطه تحملم را بالا ببرم و این فقط با تمرین و تکرار اتفاق میافتد.
وادی دهم میآید و این را تکمیل میکند اگر آدم ولخرجی هستم بیایم و تغییرش بدهم و این تغییر صفت نهتنها من را به یک آدم متعادل تبدیل میکند بلکه در ادامه به یک آدم بخشنده تبدیل میشوم. وادی یازدهم میگوید همیشه اینگونه نمیماند عاقبت جامهای خالی و نیمهخالی پر میشوند. وادی دوازدهم میگوید شاید در نگاه اول برایم سخت باشد ولی امر اول آخر امر اتفاق میافتد و این پلهپله است، من چون به انتهای کار نگاه میکنم میگویم برایم سخت است و نمیشود، ولی وقتی مرحلهبهمرحله پیش برویم و روی آن کار تمرکز کنیم و نیرو بگذاریم و بتوانیم آن را بهخوبی تمام کنیم به وادی سیزدهم میرسیم و وارد یک خط دیگری میشویم، واقعاً به آن مرحلهای که مدنظرمان است میرسیم. وادی چهاردهم میگوید برای اینکه به آن عشق، محبت، صداقت و صفات بخشندگی برسیم باید همه این مراحل را طی کنیم و همه دوست داریم به آن مرحله برسیم.
ما دو جور پسانداز داریم مادی و معنوی، مادی همان پساندازهای دنیوی باشد و پسانداز معنوی میتواند پسانداز اجتماعی، پسانداز اطلاعات و آگاهی باشد، میتواند دوستهای خوبمان باشد و اگر پسانداز مادی و دنیایی را داشته باشم میتوانم پسانداز معنوی هم داشته باشم. اگر خاصیت گیرندگی خود را یواشیواش از بین ببریم و تبدیل کنیم، یعنی اول خودکفا شویم و مستقل شویم و بعد دهنده شویم و بخشنده، یعنی این پسانداز معنوی مثل یک کارتبانکی که پرپول است و آن دنیا برای ما لازم است. من همیشه یک نیمنگاهی به آن دنیا هم دارم و همیشه مثل آن چیزی است که میگوییم برای روز مبادا، مبادای ما هم دقیقاً همان موقع است و نمیدانیم قرار است برای ما چه چیزی پیش آید، ولی میتوانیم با حرکتهای درست، موقعیت و جایگاه خودمان را بسازیم. من خودم بهشخصه به یکخانه کوچک یا جایگاه کوچک راضی نیستم و همه سعی خودم را میکنم و امیدوارم با یک کولهبار پری بروم. خدا را شکر میکنم واقعاً لیاقت میخواهد در این جایگاه قرار بگیرم و پولم را در این راه خرج کنم. خدمت کردن به انسانها لیاقت میخواهد، هرکسی در یک مسیری در حال خدمت هست دلی، قدمی، درهمی، کلامی، نوشتاری یا با یک لبخند و خداراشکر که هرکدام از ما توفیق خدمت در این جایگاه راداریم.
اسیستانت همسفر منصوره:
وادی پنجم دریکی از پلههای تزکیه و پالایش به قناعت اشارهشده است و گفتهشده قناعتی درست است که به دنبال خود پساندازی داشته باشد. افرادی که در زندگی پسانداز نداشته باشند درجایی از زندگی حتماً به مشکل برمیخورند. به نظر من پسانداز در زمانهای گذشته بسیار پررنگتر بود وقتی بچه بودیم به ما قلکی داده بودند که از پولتوجیبی خودمان مقداری را خرج کنیم و مقداری از آن را در قلک پسانداز کنیم. این درسهای زیادی در همان عالم بچگی برای ما داشت یاد گرفتیم اگر میخواهیم به چیزی برسیم باید صبر کنیم یعنی پارامتر مهم زمان دررسیدن به خواستهها و اینکه خواستههایمان را اولویتبندی کنیم چون نمیتوانستیم با ابن پولی که به پسانداز میکردیم هر چه میخواستیم بخریم، ولی متأسفانه در حال حاضر این نوع برخورد را از پدر و مادر نداریم و خیلیها معتقدند، چون خودمان سختی کشیدیم نمیخواهیم فرزندانمان سختی بکشند. همیشه بچهها هر چیزی که میخواهند فوری برایشان آماده است و این باعث میشود آن فرزند که در آینده بزرگ میشود توقع دارد هر چیزی که خواست فوری در اختیارش قرار بگیرد.
همین موضوع باعث شده بنیان خیلی از خانوادهها ازهمگسسته شوند، چون خانم یا آقا توقع دارد آنچه میخواهد، سریع و بدون زحمت فراهم شود و یکی از مسائلی که پایههای زندگی را سست کرده همین مسئله میتواند باشد، چون بچهها پسانداز کردن را یاد نگرفتهاند. پسانداز کردن خیلی چیزها را به ما یاد میدهد، یکی اینکه برای خواستهای که داریم صبر کنیم درنتیجه برای رسیدن به هر چیزی زمان را در نظر میگیریم و یا یاد میگیریم بین خواستههای خودمان اولویتبندی کنیم، ببینیم الآن بین این چند موضوعی که مطرح هست به کدامیک از آنها بیشتر نیاز داریم درنتیجه بهتر میتوانیم خواستههای نفسمان را اولویتبندی کنیم. پسانداز باعث میشود آن چیزی که با صبر به دست ما رسیده قدردانش باشیم و برایش ارزش قائل شویم. گاهی اوقات وقتی به آن چیزی که میخواهیم سریع میرسیم خیلی سریع هم آن را از بین میبریم، ولی وقتی چیزی که میخواهیم با صبر کردن و پسانداز کردن به دست میآوریم بیشتر قدرش را میدانیم و از آن نگهداری میکنیم. پسانداز برای خانواده آرامش میآورد زمانی که به مشکلات مادی برمیخوریم خواب و خوراک و آرامش از ما گرفته میشود ولی وقتی ازنظر مالی پسانداز داشته باشیم در مواجهه با مشکلات مالی کمتر اذیت میشویم.

همسفر عفت:
ما باید با حداقل چیزهایی که داریم پسانداز کنیم دیشب اتفاقاً با دستور جلسه امروز بچههایم را به چالش کشیدم و هرکدام یک مطلبی گفتند و خودم در حین گفتوگو این مطلب به ذهنم رسید که پولدارها پسانداز کردن را بلد بودند که پولدار شدند، آنها بهموقع خرج کردند، بهموقع پسانداز کردند، بهموقع ملک خریدند و کارهایی را انجام دادند که باعث محکم شدم پایههای مالی آنها شده، پس باید ما هم که پایههای مالیمان محکم نیست حواسمان را جمع کنیم و بدانیم باید چه کنیم. ما در همین حیات هم نباید به حداقلها راضی شویم مثلاً به همین خانه یا ماشین باید سعی کنیم شان و مقام اجتماعی خودمان را بالا ببریم هم در این دنیا و هم در آن دنیا، وقتی ما قانع نباشیم بیشتر فکر و تلاش میکنیم البته از راه درست و ارزشی و بهمرور به چیزی که میخواهیم میرسیم.
وقتی آدم میخواهد قناعت کند اول خیلی سخت است وقتی من به فرزندانم گفتم که قناعت کنند گفتند مگر چقدر داریم که قناعت کنیم و پسانداز کنیم؟ حالا دوتا چیز میخرم تفریح میکنم و لذت میبرم من چقدر بنشینم تا آن چیزی که میخواهم پولش جمع شود، ولی وقتی عملی کردند هم به خواستههایشان رسیدند و هم آن مبلغ را اسراف نکردند. قبلاً برای آن مبلغ کمارزش قائل نمیشدند ولی زمانی که بهمرور شروع کردند هم به آن چیزهایی که میخواستند رسیدند و همقدمهای بزرگتری توانستند بردارند. زمانی آدم لذت پسانداز را میچشد که انجام داده باشد و نتیجه گرفته باشد حالا خدا را شکر که ما انجام دادیم عضو لژیون سردار هستیم و الآن انگیزه ما بیشتر از قبل شده است و برای سردار بعدی شدن تلاش بیشتری میکنیم و از الآن برای سری بعد فکر میکنم چگونه پول را آماده کنم. من قبلاً خیلی ادعا میکردم که اهل پسانداز هستم، نه اینکه خسیس باشم ولی وقتی وارد کنگره شدم دیدم که خیلی از پولهای من و نیروهای من بیهوده خرج میشود و وقتی شروع کردم به پسانداز کردن دیدم که خیلی از کارها را توانستم انجام بدهم.
همسفر زهرا:
من معتقدم در زندگی باید خیلی صرفهجویی کنیم پولی که دست ما هست گویی محکومبه خرج کردن آن هستیم و میخواهیم تا ذرّه آخر خرج کنیم، ولی به قول استاد اگر بیهوده خرج نکنیم میتوانیم پسانداز کنیم اما مدیریت کردن این پول مهم است. گفته میشود از کسی که دارایی ندارد بگیرید و به دارا بدهید. دارا، از ابتدا پسانداز را یاد گرفته است و الآن هم که پولی دارد بیهوده خرج نمیکند ولی این جمله که میگویند از ندار بگیر به دارا بده در بین مردم باب شده و میگویند دارا خسیس است درصورتیکه حسابشده عمل میکند و پایه زندگیاش بر اساس حسابوکتاب بوده است، اما آنکسی که ندارد به این فکر میکند که من چگونه پول جمع کنم؟ با این مقدار حقوقی که میگیرم چه مقدار و چطور پسانداز کنم؟ و چون از پایه نمیتواند پسانداز کند ولخرجی میکند.
چقدر خوب است که پسانداز کردن درست را آموزش بگیریم و امتحان کنیم، تصور نکنیم که این پولهای کم، ارزشی ندارد بلکه قطرهقطره دریا میشود. وقتی درباره پسانداز فکر میکردم به این نتیجه رسیدم که پسانداز میتواند معنوی هم باشد، حتی میتوان پسانداز چشمی و زبانی هم داشته باشیم. گاهی میخواهیم صحبتهای زیادی را به شخصی بگوییم اما میتوانیم مقداری از آن صحبتها را پسانداز کنیم و به او نگوییم و یا چشم ما میخواهد خیلی چیزها را ببیند ولی میتوانیم کمتر ببینیم و پسانداز کنیم و از آنها بگذریم پس این پساندازهای معنوی مطمئناً ما را به پسانداز مادی هم میرساند. وقتی من از درون پاکسازی کنم و چشم و گوش و زبان را پاکیزه کنم و ضد ارزشها را کنار بگذارم قطعاً در مالم هم میتوانم صرفهجویی و پسانداز کنم.
همسفر شبنم:
به دنبال مطالبی درباره پسانداز در اینترنت بودم که به جملات ارزشمندی از سومین فرد ثروتمند دنیا آقای وارن بافت برخورد کردم، ایشان در رابطه با پسانداز نکاتی را گفته بودند که برای من جالب و الهامبخش بود و نوشتم که دوست دارم امروز برای شما هم بخوانم. ایشان گفته بودند اگر امروز چیزی را میخرید که به آن نیاز ندارید مطمئن باشید فردا چیزی را میفروشید که به آن نیاز دارید. بعضی وقتها تلاش بیشتر شما بیهوده است از این شاخه به آن شاخه پریدن هم بیهوده است بعضی چیزها زمان میبرد صبر کنید. چیزی که بعد از خرج کردن باقی میماند پسانداز نکنید بلکه آن چیزی که بعد از پسانداز باقیمانده خرج کنید. به یک منبع درآمد وابسته نباشید برای یک منبع دوم درآمد خود، برنامه بریزید و سرمایهگذاری کنید. باکسانی که از شما بالاترند دوستی کنید تا شما هم خودتان را به آنها برسانید. صداقت خیلی باارزش است و سعی نکنید از آدمهای حقیر، انتظار صداقت داشته باشید. برای من خیلی جالب بود انسانی که در این حد ثروتمند است توانسته با این نکات مهم به این درجه از ثروت در زندگی خودش برسد.
من با آمدن به کنگره با توجه به اینکه حسهای من هم در حال باز شدن است، در من هدفهایی در حال شکل گرفتن میباشد و نقطه تفکری در من ایجادشده است که در کنار مادر بودن و همسر بودن، بتوانم ازنظر مالی کمکی به خانواده خودم داشته باشم و هم بتوانم در جایگاه سردار در سالهای آینده دوباره خدمت کنم. خدا را شکر در حال حاضر با توجه به پساندازهایی که در این چند سال داشتهام میخواهم برای شغل جدیدی سرمایهگذاری کنم. با توجه به کاری که میخواهم شروع کنم که بهنوعی کارآفرینی محسوب میشود دوست دارم انشالله انسان مفیدی باشم و من هم با برنامهریزیهای جدید بتوانم در کنگره باشم و خدمت کنم.
همسفر فاطیما:
بعدازاینکه توفیق پیدا کردم که در جایگاه لژیون سردار عضو شوم و این حس خوب را تجربه کنم، بیشتر روی پسانداز کردن در زندگی فکر کردم و برای اینکه بتوانم دوباره در این جایگاه خدمت کنم تصمیم گرفتم بیشتر درزمینهٔ پسانداز برنامهریزی داشته باشم و مطمئناً باید ازآنچه بودم فعالتر باشم تا بتوانم این جایگاه را حفظ کنم. خدا را شکر خیلی راحتتر نسبت به گذشته میتوانم از خواستههای نامعقولم بگذرم و بهجای اسراف در آن کار، میتوانم بهاندازه همان خواسته، پسانداز داشته باشم و این پسانداز باید عاقلانه باشد، نه حسابگرانه، یعنی باید به این دانایی برسیم که چگونه و چطور خرج و پسانداز کنم. نکته مهم دیگری که به پسانداز کردن من کمک کرده است شکرگزاری از داشتههایم بوده که قبلاً آنها را نمیدیدم و همیشه ناله میکردم. همچنین توکل و ایمان داشتن به رازق بودن خدا در من بالاتر رفته که اگر در این زمینه تلاش کنم و برنامهریزی داشته باشم خداوند هم به من کمک میکند تا در هر شرایطی روزی من فراهم شود یعنی بدانیم چه موقع و چطور این کار را انجام دهیم.
زمانی که جایگاه سردار را تجربه کردیم، باعث تغییر زاویه دید ما نسبت به زندگی و مادیات میشود و بادید خیلی باز میتوانیم به پسانداز مادی عاقلانه هم برسیم. تجربهای هم که در این زمینهدارم، تغییر زاویه دید فرزندم بود که برای تعیین رشته دانشگاهی دخترم نیاز به بررسی دقیقی بود که خود ایشان قبل از اینکه مشورتی بگیرد به این نقطه تفکر رسید که باید رشتهای را انتخاب کند که بتواند به بشریت خدمت کند و احساس کرد زمانی میتواند به حال خوش برسد که بتواند از درد و رنج انسانها بکاهد نه اینکه فقط منفعت شخصی خودش را در نظر بگیرد و نکتهی جالب اینکه چند روز بعد، این نوع نگاه را در صحبتهای استاد امین در سی دی مدرس شنیدم که انسانها دودستهاند، در مسائل زندگی، یا منفعت شخصی خودشان را در نظر دارند و اینکه درنهایت خودشان به چه سودی میرسند و یا اینکه چه کمکی به پیشبرد سیستم طبیعت و انسانها میتوانند داشته باشند. این نوع تغییر زاویه دید در فرزندم را مدیون خدمت در جایگاه سردار میدانم که باعث شد دیدگاه فرزندم به دنیا و لذتهایش تغییر کند و این نمونهای از پسانداز معنوی در کنگره است که مطمئناً به پسانداز مادی هم ختم میشود چون من به این باور رسیدهام که خداوند متعال در هر حالی حواسش به بندگانش است و هیچوقت درمانده نخواهیم شد اگر درست آموزش بگیریم، تصمیمگیری کنیم و در جهت خواستهی معقولمان، تلاش کنیم خداوند و هستی هم به ما کمک خواهند کرد. امیدوارم همهی عزیزانی که هنوز تصمیمی برای خدمت در جایگاه سردار نگرفتهاند به این نقطه تفکر برسند که اگر از مالشان بخشش میکنند در اصل برای نسل آینده خودشان پسانداز معنوی ایجاد میکنند که مطمئناً در ادامه برایشان بار مادی هم خواهد داشت.
همسفر نسرین:
پسانداز کردن و قلک گذاشتن از 18 سال پیش در زندگی من بود زمانی که من ازدواج کردم چند سالی کار پدرشوهرم با همسرم یکی بود، ولی تصمیم گرفتیم شغل همسرم را تغییر دهیم ما از کارخانه ماشینی خریدیم که یک سودی همروی آن کشیده بودند آن زمان ما فقط دو میلیون پول داشتیم و آن ماشین شش میلیون و هشتصد هزار تومان پولش بود و مابهالتفاوت قیمت ماشین را چک از کسی گرفته بودیم و باید هرماه مبلغی از آن چک را پرداخت میکردیم. همسرم از من خواست تا زمانی که با ماشین کار میکند هر مبلغی که درآمدش است مقدار کمی را برای بیمه ماشین داخل قلکی که خریده بود، بریزم و هرچه هم اضافه آمد برای پرداخت اقساط چک کنار بگذارم و این باعث شد تا آخر آن سال ما خیلی راحت هم بیمه ماشین را تمدید کنیم و هم بدهی که بابت ماشین داشتیم مقدار زیادی از آن را بپردازیم.
آن زمانبر اساس نیازی که احساس کردیم پسانداز را انجام دادیم و این باعث شد که موقعیت ما تغییر کند وزندگی بهخوبی جلو برود ولی بعدازاین قضیه در زندگی چشمم را به روی پسانداز بستم و هرچه داشتم خرج میکردم تا زمانی که وارد کنگره شدم و آموزش گرفتم. قبل از کنگره شرایط طوری شده بود که اگر همسرم هزار تومان خرج موادش میکرد از او میخواستم ده هزار تومان به من بدهد و با آن مبالغ خرجهای اضافه میکردم مثلاً خرج رفتوآمد با دوستانم و یا چیزهایی که نیاز نداشتم میخریدم و فکر من این بود حالا که همسفر پول مواد میدهد من هم هر جور که دوست دارم حیفومیل کنم. هنگامیکه وارد کنگره شدم در مورد پسانداز خیلی مطالب گفته میشد در سیدیها، وادیها صحبت میشد، کمک راهنماها دربارهی این قضیه صحبت میکردند کمی تفکرم تغییر کرد یک روز کمک راهنما در لژیون گفتند یک زن باید پسانداز برای خودش داشته باشد که اگر زمانی خودش و یا همسرش نیاز داشت بتواند ازاینپس انداز استفاده کند و دستش جلوی کسی دراز نباشد.
من این کار را شروع کردم و برای گلریزان، همیشه مبلغی را پسانداز میکردم اما قبل از گلریزان سال گذشته، زمانی که یک ماه به گلریزان مانده بود تصمیم گرفتم مبلغی را که همسرم به من داده بود برای گلریزان واریز کنم و نظرم این بود که این مبلغ کافی است، ولی وقتی دوستانم را در شعبه میدیدم که وارد لژیون سردار شدهاند و چقدر زیبا از حس خوبشان حرف میزنند و لذت میبرند با خودم گفتم چرا من نتوانم که این کار را انجام بدهم؟ بهتماممعنا حسرت میخوردم و دلم میگرفت که چرا من هم مثل آنها نیستم؟ چرا پسانداز ندارم که بتوانم حس آنها را تجربه کنم؟ وقتی این حس به من دست داد پولی که کنار گذاشته بودم واریز کردم و نیت کردم حتماً با تمام توانم سعی خودم را کنم که من هم عضو لژیون سردار شوم. یک مبلغی در کارتم داشتم آن را هم واریز کردم و باقیمانده حق عضویت لژیون سردار تا سه ماه بعد خیلی راحت جور شد و من تسویه میکردم.
از زمانی که تسویه کردم شروع به پسانداز مجدد کردم این کار را شروع کردم و الآن توانستم یکسوم پولی که برای لژیون سردار داده بودم پسانداز کنم. حتی پسر بزرگم که سه سال برای رفتوآمدهایش به مدرسه هزینه میکردم، پولی که داشت پسانداز میکرد و با اتوبوس میآمد و حتی ایشان به من مبلغی را برای گلریزان داده بود و به من گفت هر موقع داشتید به من برگردانید که توانستم عضو سردار شوم و به او گفتهام برای سال آینده شما هم باید عضو لژیون سردار شوید و فرزندم در حال جمعکردن پولش هست و یاد میگیرد که در آینده چطور زندگی را جمع کند و پسانداز داشته باشد و امیدوارم فرزند دیگرم هم بتواند در این قضیه مشارکت داشته باشد.
همسفر آزاده:
در دین ما به پسانداز بسیار تأکید شده است و نمونههای زیادی از پسانداز در دین ما آمده است، مثلاً حضرت یوسف که برای هفت سال قحطی فکر مردمشان بودند و گندم ذخیره کرده بودند. نکته بسیار مهم این است که پسانداز فقط مالی و نقدی نیست اینکه پولی به دستم رسیده و آن را باید خرج کنم. مثلاً ذخیره گوشت و مرغی که در فریزر ما هست که در شرایط بحرانی مثل کرونا که همتوان مالی پایین آمده و هم شرایط بیرون رفتن نیست و همسرمان هم بیکار شده میتوان با قناعت مصرف کرد و ازآنپس انداز کرد. مهمترین سود پسانداز این است که نحوه خرج کردن را به ما یاد میدهد و تا بلد نباشم چطوری پولمان را خرج کنم هیچوقت پسانداز کردن را یاد نمیگیریم. من خودم از طلا بدم میآید، همسرم هم تمایلی به خرید آن نداشت ولی الآن به این نتیجه رسیدم که حتی اگر دوست هم ندارم باید میخریدم. شاید پولش را هم داشتم ولی چون دوست نداشتم نخریدم. ارزش پول من الآن کم شده ولی آن زمان اگر طلا میخریدم الآن ارزشش بیشتر از پول من بود اگر یک خانم پسانداز داشته باشد بزرگترین سورپرایز برای همسرش میباشد و زمانی که همسرمان نیاز به پول دارد میتوانیم آن را تقدیم کنیم.
امیرالمؤمنین میفرمایند: هرگاه خداوند خیر بندهای را بخواهد به او حُسن تدبیر و صرفهجویی عطا میکند. یکی از راههای صرفهجویی این است که در زمان خرید خودم را کنترل کنم و چیز اضافه نخرم. بهشخصه خیلی اهل خرید و ریختوپاش نیستم اما زمانی که وارد مغازهای میشدم، زرقوبرق آن مغازه مرا میگرفت و باعث میشد که آن خریدی که حتی نیازی به آن نداشتم را انجام بدهم ولی الآن یاد گرفتهام در این حالت سریع از مغازه خارج میشوم، در بیرون مغازه چنددقیقهای فکر میکنم که آیا آن خرید ضرورت دارد یا خیر؟ زمانی که با خودم کنار میآیم و آن خرید اضافه را انجام نمیدهم در بیرون از مغازه احساس سبکی و آرامش میکنم. البته زمانی هم هست که قناعت را باید کنار بگذاریم و آن چیزی که برای خودمان دوست داریم، تهیه کنیم تا سطح انرژی ما بالا برود. مراقب باشیم از آنطرف بوم نیفتیم و تعادل داشته باشیم این تعادل را من در کنگره یاد گرفتم. آن چیزی که دوست دارم از آن نگذرم ولی پسانداز هم داشته باشم شاید پسانداز من آن طوری که میگویم نباشد ولی آرزوی قلبی من، دنر شدن است حتی انگشترش را در ذهنم تصور میکنم و میگویم تصویرسازی داشته باشم تا به آن برسم. حدیثی دراینباره است که میفرماید: نگهداری نیکو از مال، نشانه ایمان است، یعنی من باید بدانم چگونه از مالم استفاده کنم که این خود، نشانی از ایمان است.
تایپ: همسفر فاطیما و همسفر نسرین
نمایندگی: همسفران شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
2831