جلسه چهارم از دوره اول کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی هشتگرد به استادی راهنما همسفر فرنگیس، نگهبانی همسفر تارا و دبیری همسفر نفیسه با دستور جلسه «هفته همسفر؛ نقش همسفران خانم و آقا در درمان اعتیاد مسافران» روز دوشنبه ۸ دیماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
امروز، هفتۀ همسفر است. ابتدا از نگهبان و دبیر جلسه و ایجنت شعبه خیلی ممنون و سپاسگزارم که اجازه دادند در این جایگاه بنشینم و خدمت کنم و آموزش بگیرم. امیدوارم جلسه خوب و پرباری کنار هم داشته باشیم. هفته همسفر را به آقای مهندس، همسفران عزیز ایشان؛ خانم آنی بزرگ، خانم کماندار، خانم شانی و استاد امین صمیمانه تبریک عرض میکنم؛ چرا که اگر این عزیزان، به خصوص خانم آنی بزرگ در کنار آقای مهندس نبودند، چه بسا کنگره تا این حد نمیتوانست پیشرفت کند و شاید ساختاری به این عظمت، نمیتوانست تشکیل شود تا ما همسفران نیز در کنگره آموزش بگیریم و خودمان را ارتقا بدهیم.
فکر نکنیم همسفر بودن خیلی راحت است و راه برای همسفر کاملاً هموار است. نه، بعضی وقتها راه پرپیچ وخم است، مشکلات و مسائلی دارد ممکن است مسافری بیاید گریز بزند؛ ممکن است خوب سفر نکند؛ ممکن است سفرش طول بکشد؛ مسائل و مشکلاتی داشته باشد که من همسفر هستم که اگر میخواهم بال پرواز مسافرم باشم که قطعاً همه ما به خاطر همین آمدیم و در کنگره حضور پیدا کردیم. من به عنوان یک همسفر، باید حرکت کنم و باید در پی این باشم که آموزش بگیرم. همه ما در ابتدا که وارد کنگره شدیم، به این منظور آمدیم که بیایم به مسافر کمک کنیم تا درست سفر کند؛ اما وقتی وارد کنگره شدم دیدم خودم هم خیلی مسأله و مشکل دارم. خودم هم خیلی گره دارم. خودم مسائلی داشتم. چه بسا در زندگی میتوانستم آرامشم را حفظ کنم به عنوان یک همسر، یک خواهر، به عنوان یک مادر؛ اما چون آموزش ندیده بودم، بلد نبودم، اطلاعات و آگاهی نداشتم، در نتیجه نمیدانستم چطور با مسافرم رفتار کنم و باعث آشوب در خانوادهام میشدم.
من خودم را میگویم؛ مخاطبم خودم هستم. خیلی مواقع باعث یکسری مشکلات و درگیری و جنجال میشدم با وجود ۲ تا بچه. چرا؟ چون اصلاً بلد نبودم که چه کار کنم؟ چون هیچ آموزشی نگرفته بودم. هیچ چیز نمیدانستم؛ چون نمیدانستم با یک فرد مصرفکننده چطور رفتار کنم چون مواد و اعتیاد را نمیشناختم. چون هیچ اطلاعات و آگاهی نداشتم؛ اما کنگره به من یاد داد. آموزشهای کنگره ناب است. این دانشگاه عظیم به نام کنگره که خداوند اذن ورود به آن را به من و شما داده است، باید به فکر رشد خودمان باشیم. در ابتدا خودم مسائل خودم را با حرکت درست و آموزشی که در کنگره دریافت می کنم، حل میکنم. من فکر میکنم، هر مردی که در کار، زندگی و برنامههایش موفق میشود، قطعاً یک زن قوی، صبور و مقاوم پشت آن مرد ایستاده است و از او حمایت میکند. من به عنوان یک همسفر سعی کنم همان صفاتی که در کنگره به من داده شده است، دقیقاً مثل همان عمل کنم؛ نه کمتر، نه بیشتر.
ببینید عزیزان، قبلاً چیزی به نام همسفر و لژیون همسفران در کنگره وجود نداشت. من این را برای عزیزانی میگویم که تازه وارد کنگره شدهاند. همسفرها میآمدند در حیاط مینشستند یا پشت در بودند یا خیابان بودند و مسافرها جلسه میرفتند و آموزش میگرفتند. همسفرها پشت در بودند، بعد کمکم آقای مهندس دیدند جلوه خوبی ندارد و باعث بعضی مسائل میشود، گفتند همسفرها هم بیایند داخل و اتاقی به همسفرها داده شد. همسفرها شروع کردند به حاشیه رفتن و به همدیگر اطلاعات نادرست میدادند که «من این کار را انجام دادم و جنگیدم»؛ خلاصه چیزهایی که همه ما میدانیم. بعد آقای مهندس تصمیم گرفتند که گروه همسفران را تشکیل بدهند. دقیقاً همان آموزشهایی که مسافران میگیرند، همان آموزشها برای همسفرها هم هست. همان دستور جلسه، همان پروتکل. الان همسفران هم مثل مسافران، پروتکل سفر مسافر را آموزش می گیرند. حالا آنانی که سفر دومی هستند میدانند، سفر اولیها هم به مرور راهنماها کار میکنند و آشنا میشوند.
ما همسفرها نیز پروتکل را در کنگره آموزش میگیریم. اگر من میخواهم بال پرواز مسافرم باشم، ابتدا باید گرههای درونی خودم را بشناسم و سعی کنم آنها را درمان کنم. سعی کنم خودم در ابتدا جلودار باشم. خودم یک مسائلی را برای خودم حل کنم. یک موقعهایی است نیروهای منفی و بازدارنده خیلی قوی هستند. یک وقتایی نیروی منفی و بازدارنده به من همسفر میگوید: «او مصرفکننده است، من برای چه به کنگره بروم؟ باید کنار بچهام باشم، چه لزومی دارد؟ رفته مصرفکننده شده، لذتش را برده، الان هم خودش کنگره برود.» اینها بازیهای نیروهای منفی است.
اولاً ما در ابتدا به خاطر مسافرهایمان آمدیم ولی بعداً که من فهمیدم یکسری مسائل و مشکلات دارم. از جمله این که؛ در کار دیگران تجسس میکردم یا نمیکردم؟ در گوشی مسافرم سرک میکشیدم یا نمیکشیدم؟ حسادت داشتم یا نداشتم؟ اینها همه گرههایی در وجود من هستند. خوب من دیدم اینها را اگر بلد بودم حل کنم و اگر میتوانستم مسافرم را خودم کمک کنم و بدون کمک کنگره به رهایی برسد، چرا کنگره آمدم؟ مسافر من بیش از ۲۰ سال مصرفکننده بوده، خیلی جاها او را بردم، خیلی جاها با هم رفتیم، خیلی راهها را رفتیم ولی نتیجهای نگرفتیم. سمزدایی، انواع روشها. خداوند رحمت خود را شامل حال ما کرد در کنگره به روی تکتک ما باز شد این صندلیها، صندلیهای پلاستیکی هست ولی ارزش آنها خیلی زیاد است؛ به واسطه آن آموزشهایی که ما در این دانشگاه بزرگ میگیریم، میتوانیم بال پرواز مسافرهایمان باشیم.
من نمیتوانم با فکر خودم جلو بروم اگر با ذهنیت خودم پیش بروم، کارهایی که آن موقع انجام میدادم، اگر الان هم انجام بدهم، نه تنها بال پرواز مسافرم نمیشوم بلکه باعث ایجاد مانع بر سر راه مسافرم میشوم و حتی ممکن است نگذارم درست سفر کند. پس نقشی که به من داده شده به عنوان یک همسفر، نقش خیلی مهمی است قدر جایگاهمان را بدانیم خیلی ارزشمند هستیم. در کنار مسافرانمان کمک، باعث رشد و ارتقای آنها میشود؛ باعث میشود که آنها نیز به راحتی سفر کنند. قبل از کنگره، نه من زبان مسافرم را میدانستم، نه مسافرم زبان من را میدانست. انگار ایشان انگلیسی صحبت میکرد من اسپانیایی صحبت میکردم. ایشان میگفت: «بابا من حالم بد است، من الان باید این ماده مصرفیام را مصرف کنم.» من پیش خودم چی میگفتم؟ شما بگویید چه چیزهایی میگفتیم. خیلی چیزها. اولین چیزی که میگفتیم (حالا گفتن آن اینجا درست نیست) میگفتیم: «بابا یک جو غیرت. یک جو غیرت میخواهد که کنار بگذارد. این که کاری ندارد.» این باعث دعوا و کشمکش میشد؛ اما کنگره اولین و مهمترین کاری که با ما کرد این بود که ما را با هم همدل، همزبان و همراه کرد.
ما قبل از کنگره حسهایمان یخ زده و منجمد شده بود. حس داشتیم، یکدیگر را دوست داشتیم ولی این حس را نمیتوانستیم ابراز کنیم. نه او میتوانست به من بگوید نه من میتوانستم درست ابراز کنم و این باعث مشکل میشد، مسافرهایمان حس دارند. اگر ما در کنگره بیاییم مواد را بشناسیم، اعتیاد را، مصرفکننده را و بدانیم سیستم ایکس چیست، آن وقت متوجه می شویم که یک مسافر به چه دلیل مصرف میکند. به خاطر این که سیستم ایکس بدنش تخریب شده و این مواد مصرفی شیمیایی جزو نیازهای اصلی بدنش شده است. این مواد مصرفی، جایگزین سیستم شبهافیونی بدنش شده است. با درک این موضوع، دیگر هیچوقت با او درگیر نمیشوم و این به آموزش احتیاج دارد. احتیاج به آموزشهای عمیق دارد و این آموزشها به جز کنگره 60، هیچ جای دنیا وجود ندارد.
۱۵-۱۶ سال است که در کنگره هستم دانشگاه هم رفتم، همه شما هم رفتهاید، همه شما هم میدانید. همین الان هم با این سنی که دارم دانشجو هستم؛ این را هم کنگره به من یاد داد. به من گفت که برو و میتوانی تحصیلاتت را ادامه بدهی. همه زندگیمان را مدیون کنگره هستیم. تمام آرامشم، زندگیام را مدیون کنگره هستم. تمام نفسهایی که میکشم مدیون آقای مهندس و خانواده ایشان هستم. امیدوارم که با آموزشهای کنگره بتوانیم همسفرهای خیلی خوب، دانا و فهیمی باشیم و همه شما هستید که به این نقطۀ امن پا گذاشتهاید.

مرزبان کشیک: همسفر کینوش و مسافر محمد
تایپیست: همسفر سهیلا رهجوی راهنما همسفر فریبا (لژیون اول)
ویرایش و ارسال: همسفر پریسا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی هشتگرد کرج
- تعداد بازدید از این مطلب :
30