میخواهم از همسفری سخن بگویم که بعد از این که به شریک زندگیش بله گفته بود و زندگی را یک رویا زیبا ترسیم کرده بود ناگهان پس از گذشت چند سال آسمان زندگیش تیره و تار شد و سر و کله غول بیشاخ و دم اعتیاد در زندگی او پایدار شد و سایه افکند؛ او ماند و هزاران مشکل و رویاهایی که در ذهن خود ساخته و پرداخته بود به هر دری میزد که بتواند راه حل مشکل را پیدا کند؛ اما متاسفانه هر راهی را که میرفت برگشت میخورد و هر روز ناامیدتر از روز قبل روزهای دلشکستگی را پشتسر میگذاشت.
سرانجام دوستی در خانه را زد و مکانی به نام کنگره۶۰ را معرفی کرد، این بار نیز با همه ناامیدیها باید اعتماد میکردم و این راه رفته را هم میرفتم و خدا را شکر دری به سوی زندگی باز شد که سرشار از نور، حس و حال خوب بود و این را در ادامه و شروع سفرم در کنار مسافرم با دل و جان لمس کردم.
زمانی که برای اولین مرتبه به کنگره۶۰ وارد شدم دیدم که من تنها نیستم و همسفرانی هستند که شرایط مرا دارند و در این مسیر توانستند موفق شوند و این خودش یک برگ برنده بود و من نیز اعتماد کردم و کفشهای آهنین به پا کردم و سفرم را از سر جلسه مشاوره با راهنمایی که خود سرشار از عشق و حال خوب بود شروع کردم؛ زیرا او نیز قبلاً این مسیر را رفته بود و به این حال رسیده بود.
زمانی که در این مکان مقدس رفت و آمد کردم و شروع به آموزش گرفتن کردم، ذره ذره تغییرات در من به وجود آمد و اعتماد به نفس که از من رفته بود را به دست آوردم و آرام آرام نقطه تحمل من بالا رفت و تغییرات بسیاری در درونم به وجود آمد و از نظر روحی و جسمی به شخصی دیگر تبدیل شدم و این بسیار عالی بود و همه سعی و تلاشم این بود که با آموزش گرفتن و بالا بردن سطح دانایی، با کمک کتابها و منابع ارزشمند این سیستم عالی و حرکت کردن در این مسیر عشق تبدیل به چشمه جوشان و رود خروشان شوم.
زندگی که قبلاً در تاریکی فرو رفته بود را به سمت نور و روشنایی ادامه دادم و توانستم صفات گذشته که مرا بسیار آزار و اذیت میکرد را اصلاح کنم؛ زیرا زندگی جریان داشت و مرا به بهترین و زیباترین عشقها در حال سوق دادن بود و زمانی که مسافرم مشاهده میکرد که من در کنار او آموزش میگیرم و تغییرات مرا باور میکرد در او نیز تاثیرات زیادی داشت و من بسیار خوشحال بودم که بال پرواز یک فرد مصرف کننده شده بودم؛ دیگران هیچ درک و فهم از مسیر سراسر عشق نداشتند و مرا بسیار سرزنش میکردند؛ اما این تصمیم زیبایی بود که من، همراه مسافر خود گرفته بودم و دیگر رفتارهای دیگران چندان مهم و تاثیری در روند سفر ما نداشت و مسیر حق به وسیله بزرگمرد عشق، مهندس حسیندژاکام در زندگی ما جاری شده بود و ما توانسته بودیم جمعیت احیای انسانی کنگره۶۰ را درک کنیم و بدانیم در چه مسیر پر از نور و روشنایی قدم گذاشتیم.
در این مسیر با تلاشها و حرکتها، رهایی ما از دام اعتیاد اتفاق افتاد و من توانستم در جایگاههای عالی خدمت کنم و حس و حال خوب را دریافت کنم و اکنون از این که در جایگاه راهنماییDST در حال خدمت هستم بسیار خوشحال و سرمستم و مهمتر اینکه در کنار فرزندان و مسافرم با حس و حال خوب در حال زندگی کردن هستم و توانستیم یک زندگی که داشت از هم پاشیده میشد را درست کنم و با توکل به خدا در بهترین مسیر هدایت شوم و در کنگره۶۰ با آموزش قوانین درست زندگی، لنگر کشتی را کشیدیم و در حال حرکت هستم.
همه این خوشبختی را مدیون کنگره۶۰ و آقای مهندس حسیندژاکام و خانواده محترم ایشان هستم و خدا را هزار مرتبه شکر که یک قطره کوچک از این اقیانوس بزرگ هستم و لیاقت خدمتگزار بودن در این مکان مقدس به من داده شده است که از این مسیر بتوانم زکات حال خوب امروزم را بپردازم و برای رسیدن کنگره۶۰ به اهداف خود محکم قدم بردارم و از استاد سردار همواره خواهانم که در این مسیر مرا یاری کند تا جان در این جسم دارم بتوانم خدمتگزار کنگره۶۰ باشم.
نویسنده و رابط خبری: راهنما همسفر مریم (لژیون سوم)
تنظیم و ارسال: همسفر منصوره رهجوی راهنما همسفر سکینه (لژیون پنجم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حافظ
- تعداد بازدید از این مطلب :
14