به نام بنیانگذار عشق و محبت ، آنچه باور است محبت است و آنچه نیست، ظروف تهی است. هفته همسفر را خدمت بزرگ همسفر کنگره، خانم آنی و فرزندانشان و همچنین همه همسفران کنگره ۶۰ تبریک و تهنیت عرض میکنم.
از کدام احساس خود برایتان بگویم؟ من امروز اگر بخواهم از احساسم سخن بگویم، حس و حال من با گذشتهای نه چندان دور بسیار متفاوت است؛ چرا که امروز همسفر دیروزم نیستم. گاهی بر خود واجب و ضروری میدانم که گذشتهام را ورق بزنم و به پاس نعماتی که خداوند در اختیارم نهاده، سجده شکر بجا بیاورم.
آری، من همان همسفری هستم که روزی ماحصل زندگیام جز تاریکی و سکون چیزی نبود و شاید هر روز ناسپاستر از دیروز، به واسطه درماندگی و عدم شناخت از خدایم، شاکی بودم که چرا من؟ چرا زندگی فرزند من باید به تباهی و تاریکی این افیونآلودگی گرفتار میشد؟ چرا برای من این اتفاق افتاد؟ تاوان کدامین گناه من بود که باید پرداخت میشد و فرزندم در این دام بیفتد؟ من تا انتهای همه بنبستها رفتم و نشد، تا اینکه آن روز دوستداشتنی برایم اتفاق افتاد و برای اولین بار پایم به کنگره باز شد. مسافرم قبل از من با کنگره آشنا شده بود و بالاخره فرمان حضور صادر شد و من هم آمدم.
شاید با شنیدن مشارکتها در آن روز، روزنهای از امید به همراه دانههای اشک بر چشمانم جاری میشد؛ چرا که باور رهایی جگرگوشهام از دام این دشمن خانمانسوز، برایم بسیار سخت و غیرواقعی بود. ولی به واقع، این اتفاق در کنگره۶۰ از بدیعیترین اتفاقهاست و کاملاً شدنی و امکانپذیر است.
بنا به رسم کنگره، من وارد لژیون مشاوره تازهواردین شدم. همانجا من را با سیستم ایکس و مواد شبهافیونی آشنا نمودند و شاید تا مدتی مات و مبهوت بودم و برای لحظهلحظه تخریبهایی که در من و فرزندم ایجاد شده بود، دلیل محکمی یافتم. همان روز بود که من کنگره را باور کردم و تصمیم گرفتم از تجربیات پیشکسوتان و راهنماهای این مجموعه بهرهمند شوم و با باوری توأم با ایمان و یقین، همراه با توکل و صبوری، تا پایان دوره درمانی مسافرم همراه باشم.
امروز من با دیروزم دنیا دنیا فاصله دارم. راه برایم نمایان شد و از همان روز مرا همسفر خطاب نمودند؛ در کنار فرزندم که مسافر عشق شده بود. من و فرزندم سفری را به سوی روشناییها آغاز کردیم. با آموزشهای کنگره فهمیدم که بیشتر مشکلات امروز من به دلیل عدم آگاهی و جهل من است. آموزشهای جهانبینی برایم خیلی شیرینتر و ملموستر از دوران دانشگاه توسط استاد راهنمای عزیزم مطرح شد.
همانجا به من آموختند که باید توانایی رهاسازی داشته باشم، باید بتوانم بر افکارم متمرکز شوم و یاد بگیرم که در هر لحظه و هر شرایطی که اکنون هستم، عین عدالت خداوند است و بر مبنای انتخابهای خودم است. من هم تصمیم گرفتم ساختارهای گذشته را که در طولانیمدت به سبب عدم آگاهی در من ریشه دوانده بود، بشکنم. امروز من همسفر سفر عشق هستم.
در پایان، دعای زیبای کنگره را برای آن دسته از افرادی که شاید امروز مستأصل و درمانده شدهاند و فکر میکنند راه حلی وجود ندارد و اکنون در جمع ما نیستند و در سرمای زیر ۶۰ درجه در حال انجماد هستند، میخوانم؛ باشد که آمینهای شما بدرقه راه این عزیزان و استجابت دعایمان باشد.
نویسنده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون هفتم)
رابط خبری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون هفتم)
ویرایش و ارسال: همسفر نیلوفر رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
51