کنگره نوری شد اندر این حیات
نوری از جنسِ حقیقت، عشق و ذات
چشمهای جوشان زِ فهم و عاقلی
جاری از صبر و یقین و بندگی
کرد روشن راه را با سادگی
بیهیاهو، بیریا، با بندگی
راهی از جنس عدالت، معرفت
رهگشا از جهل و از رنج و محنت
پیروانش رهسپارانِ امید
در مسیرِ پرخطر، با ترس و نوید
راه، پرپیچ است و تار و ناآشنا
لیک نورش میکند، دلها رها
همسفر آناست آن یارِ سفر
مرهمِ درد و چراغِ هر گذر
راه، راهیشدنِ این تشنگان
تا بیابند آسمان در خاکدان
همرهِ آنان، صبور و بیادعا
بالِ پرواز از زمین تا ماورا
گاه چون مادر، پناهِ بیپناه
گاه چون شمعی فروزان در سیاه
دست در دستِ مسافر، همنفس
همقدم با اشک و لبخند و هوس
کرد یاری در مسیرِ بیقرار
تا نماند هیچ دلی در انتظار
گاه گریه، گاه غم، گاه همدلی
گاه صبر و مهر و اوجِ همدلی
میگرفت در آغوشِ خویش او را
فرزندِ غمگین خویش را
خسته از دردِ دنیا
راهی راه شد از دورها
آمد او در جمعِ این همرهان
با دلی لبریزِ عشق و امتحان
نام او پیچید در جانِ زمان
همسفر؛ نامی پُر از عشق است و جان
کنگره، راهی نه تنها یک نشان
مکتبی از نور و صبر و امتحان
هر که آمد، از خودش چیزی گذاشت
تا که انسان، راهِ انسانیت شناخت
سراینده: همسفر مرضیه رهجو راهنما همسفر فرزانه (لژیون دوم)
ارسال: راهنمای تازه واردین همسفر فاطمه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی گوجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
75