مشارکت همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر اکرم (لژیون شانزدهم):
خانواده اولین واحد اجتماعی در جامعه است که استحکام و سلامت آن از اهمیت بسیار بالایی برخوردار میباشد. مسافر و همسفر دو رکن اصلی خانواده هستند که سلامت جسم، روح و روان آنها برای حفظ این جایگاه امن لازم و ضروری است. مسافر به کسی اطلاق میشود که سفر درمانی خود را آغاز کرده و همسفر، کسی است که در این مسیر همراه میباشد. همسفر آگاه بسان بال پرواز مسافر است که او را به اوج میرساند و همسفر ناآگاه همانند: طوفانهای مخالف که مانع پرواز مسافر میشود. همسفران در این مسیر همراه مسافر خود میشوند، نه تحت عنوان قاضی، بازرس یا مراقب؛ بلکه به عنوان حامی، پشتیبان و همراه واقعی و این امر مهم با عقل، عشق و ایمان میسر میشود، اگر همسفر آموزشهای لازم را به صورت صحیح دریافت کرده باشد و در زندگی اجرایی کند همچنین اگر ایمان و اعتقاد کامل به آموزههای کنگره۶۰ داشته باشد، صددرصد به فرمان عقل نزدیک شده و متعاقباً، عشق و حمایت سالم در زندگی جاری میشود، عشقی که نهایت آمال و آرزوهای جامعه بشری است و نتیجه این سعی و تلاشها چیزی به غیر از سفری سبز با دور نمایی زیبا و رسیدن به صلح و آرامش درونی نیست. امیدوارم تمام همسفران با آگاهی کامل، ایمان راسخ و عشقی ناب همراه مسافران خود حرکت کرده و طعم شیرین و گوارای این سفر سخت و سهل را نوشیده و به تمام فرزندان این آب و خاک و جامعه بشری نیز بنوشانند، امیدوار و آگاه هستم آن روز بزرگ دور نیست.
مشارکت همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون هجدهم):
نکات بسیاری به من یادآوری میشود، قرار است من به عنوان همسفر در این سفر، مسافری را همراهی کنم که از لحاظ جسمی و روحی تعادل ندارد، یک فرد مصرفکننده که سرمای اعتیاد در تمام تار و پود وجود او رخنه کرده و هیچ احساسی ندارد، همسفرِ مسافری که تاریکیها را تجربه کرده و خواهان بیرون آمدن از آن است؛ اما آگاه هستم خروج از تاریکیها که اعتیاد بدترین نوع آن است به این سادگی نیست، در این ۱۰ماه سفر قرار است همسفرِ کسی باشم که حرکت در یخبندان با شرایط جاده لغزنده و ماشین فرسوده را شروع کرده و قصد دارد این سفر را با حضور یا بدون من به اتمام برساند؛ اما قبول کردم در این سفر همراه او باشم؛ بنابراین باید همراه خوبی بوده، از تخریبهای اعتیاد آگاه و مرهم دردها و زخمهای مسافر خود باشم؛ باید در این مسیر سرد و یخبندان، حواس او را موقع رانندگی پرت نکرده و آرامش مهیا کنم تا با آسودگی کامل رانندگی کند و فکر او متوجه مسئله دیگر نباشد؛ بنابراین نمیتوان به جای او رانندگی کرد؛ زیرا به مسیر و راه درمان مُشرف نیستم، تنها به عنوان همسفر میتوانم در طول سفر او را همراهی کرده و گوش شنوایی برای حرفهایش باشم. من برای رسیدن به تعادل نیازمند آموزش در کنگره۶۰ هستم؛ زیرا ترکشهای اعتیاد در زمان مصرف مسافرم به من اصابت و تخریب وارد کرده؛ بنابراین من نیز به نوعی سفری را آغاز نموده و در کنار نقش همسفر بودن، مسافر نیز هستم و سفر خود را از قهر به مهر، از ترس به شجاعت و از ناامیدی به امیدواری آغاز نمودهام؛ بنابراین مسئولیت من بسیار سنگین و حساس است.
مشارکت همسفر ساجده رهجوی راهنما همسفر محبوبه (لژیون بیستویکم):
امروز اینجا هستم تا نه از روی نوشتههای زیبا؛ بلکه از دل یک همسفر صحبت کنم، همسفری که سالها سختی کشیده است. همسفر بودن به معنای زندگی در سایه ترس از فردا، یک تلفن و یک تأخیر ساده از اینکه دوباره همه چیز نابود شود، شبهایی که با گریه خوابیدی و صبحها با لبخند بیدار شدی، برای اینکه دیگران متوجه نشوند غمی در دلت است و خود را قوی نشان دهی؛ زمانیکه از درون شکستهای، من سالها بارِ اعتیاد را بدون اینکه مصرفکننده باشم به دوش کشیده و جنگیدم گاهی اوقات سرزنش، خواهش، تهدید و دعا کردم؛ اما هیچگاه کسی از من نپرسید: حالت چطور است؟ من در نقش همسر، مادر، فرزند یا خواهر یک مصرفکننده فراموش، خود را گم کرده بودم. با ورود به کنگره۶۰ متوجه شدم بیمارِ خشم فرو خورده، توقع، ترس و عشقی ناآگاه هستم. کنگره۶۰ فقط مکانی برای درمان مسافر من نبود، آنجا دردهایم دیده شد و فهمیدم همسفر بودن به معنای یاد گرفتن است نه قربانی شدن، در این مسیر سختیهای بسیاری کشیدم و تغییر همیشه درد دارد؛ اینکه آگاه باشی بعضی رفتارهای تو اشتباه بوده و آموزش بگیری رها نکنی و مسئولیت حال خود را بپذیری و فراگرفتن همه این مسائل آسان نیست، امروز در جشن همسفر آگاه هستم این جشن فقط یک مراسم نیست؛ بلکه قدردانی از رنجهای نادیده همسفران است، جشن همسفر یعنی کسی فهمید که من چه رنجی کشیدم و صبر، اشک و سکوت من بیارزش نبود و فقط همراه مصرفکننده نبودم و خود، مسافرِ تغییر بودم، این جشن به من آموخت: تو مهمی و دیده شدی، حق داری حالِ خوب را تجربه کنی، اگر امروز مسافرم در مسیر درمان ایستاده و خانواده من آرام و در آرامش هستم همه از آموزشهایی است که همسفر خوب بودن به من آموزش داد که مانع درمان مسافر خود نباشم، گاهی بهترین یاری، کمک نکردن و بهترین عشق، احترام گذاشتن و بزرگترین فداکاری، ساختنِ خود است. در پایان، با تمام وجود از کنگره۶۰ تشکر میکنم که به همسفران هویت، به دردها معنا و به رنجها مسیر تبدیل شدن نشان داد و به خود افتخار میکنم امروز یک همسفر آگاه، آرام و امیدوار هستم و با سرافرازی میگویم: جشن همسفر، تولد دوباره من است و همچنین سپاسگزاری میکنم از خانم آنی بزرگ اولین همسفر کنگره۶۰ که تلاشها و حضور موثر ایشان نقش مهمی در شکلگیری و جایگاه همسفران داشته است.
نویسنده: همسفر ساجده رهجوی راهنما همسفر محبوبه (لژیون بیستویکم)
ویرایش: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر محبوبه ( لژیون بیستویکم)
عکس: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم)
ارسال: همسفر آرزو رهجوی راهنما همسفر زهرا ( لژیون یازدهم)
نمایندگی همسفران شعبه سلمان فارسی
- تعداد بازدید از این مطلب :
114