English Version
This Site Is Available In English

باید اول خودت آرام شوی

باید اول خودت آرام شوی

امروز که هفته‌ی همسفر است، دلم می‌خواهد از دلِ خودم بگویم؛ از مسیری که آن را با اشک، ترس، امید و ایمان پیمودم… .سال‌ها پیش، وقتی در زندگی‌ام با تاریکی اعتیاد مواجه شدم، فکر می‌کردم دنیا تمام شده است. نمی‌دانستم چه اشتباهی کرده‌ام که سهم من شد نگرانی، اضطراب و شب‌های بی‌خواب. بارها با خودم گفته بودم: «چرا من؟» تا این‌که روزی مسیرم به جایی باز شد که هنوز هم باورم نمی‌شود چقدر نور در آن جاری است… کنگره‌ی ۶۰.

اولین روز حضورم فقط گوش دادم. در آن گوشه می‌نشستم و به همسفرهایی نگاه می‌کردم که لبخند بر لب داشتند. برایم عجیب بود که چگونه توانسته‌اند در میانه‌ی سقوط، دوباره ایستادن را یاد بگیرند. آن روزها هنوز فرق بین «تحمل کردن» و «همسفر بودن» را نمی‌دانستم، اما به مرور درس گرفتم که همسفر فقط کسی نیست که کنار مسافرش بماند؛ بلکه کسی است که خودش نیز راهی را آغاز می‌کند؛ راهی از تاریکیِ جهل به روشناییِ دانایی.

در کنگره یاد گرفتم که اگر می‌خواهی کمک‌یار باشی، باید اول خودت آرام شوی. نمی‌توان با دلِ ناآرام، نوری در دلِ دیگری روشن کرد. فهمیدم من هم باید یاد بگیرم، بخوانم، خدمت کنم و با عمل نشان دهم که امید هنوز زنده است. آموزش‌های استادان و عزیزانم به من فهماند که عشق واقعی، عشقِ همراهِ آگاهی است؛ این‌که همسفر دلش می‌سوزد، اما اجازه نمی‌دهد دلسوزی‌اش به دلسوزیِ بیمارگونه تبدیل شود. یاد گرفتم رها کردن یعنی اعتماد کردن به قدرت مطلق خداوند، نه دل بریدن از انسان.

امروز وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، می‌بینم که همسفر بودن فقط نقشی در مسیر درمان مسافر نبود، بلکه نقشه‌ای برای رشد خودم بود. من در کنگره فهمیدم که درون خودم چه توان عظیمی خوابیده است؛ توانی برای بخشش، صبر، عشق و ساختنِ دوباره. همسفر یعنی کسی که وقتی همه‌چیز خاکستری است، هنوز رنگی می‌بیند؛ کسی که در سخت‌ترین روزها می‌گوید: «من هستم، چون ایمان دارم مسیرمان درست است.» گاهی شاید حرفی نمی‌زنیم، اما حضورمان پر از پیام است؛ پیامی از ایمان، احترام و عشق.

به نظر من، اگر انسان در زندگی حتی یک‌بار طعم همسفر بودنِ واقعی را بچشد، دیگر هیچ‌گاه همان آدم سابق نمی‌ماند؛ چون در این مسیر، انسان یاد می‌گیرد عشق را بدون وابستگی و کمک را بدون منّت انجام دهد. برای من، کنگره‌ی ۶۰ فقط جای درمان اعتیاد نبود؛ مدرسه‌ انسان‌سازی بود. یاد گرفتم اگر می‌خواهم زندگی‌ام زیبا شود، باید خودم زیبا فکر کنم؛ باید ببخشم، باید بگذرم و باید بخواهم رشد کنم. در پایان این مشارکت، دلم می‌خواهد از ته قلبم بگویم:هفته‌ی همسفر را تبریک می‌گویم به تمام همسفران، مادران و همسران صبور، فرزندان نجیب و همه‌ی کسانی که در سکوت و مهربانی، عشق خالص خود را نثار کردند.

نویسنده: راهنما همسفر زینب
رابط‌خبری: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون دوم)
ویرایش و ارسال: همسفر هستی رهجوی راهنما همسفر رؤیا (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ابوریحان تهران

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .