English Version
This Site Is Available In English

باید همراه بود نه اینکه از بالا دید

باید همراه بود نه اینکه از بالا دید

دهمین جلسه از چهل و سومین دوره کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، شعبه نیما یوشیج بهشهر به استادی همسفر مهدی، نگهبانی مسافر محمد و دبیری مسافر علی‌اکبر با دستور جلسه (هفته همسفر نقش همسفر خانم و آقا در درمان اعتیاد مسافران) در روز یکشنبه مورخ1404/10/07 ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.

دوستان مهدی هستم یک همسفر
 این هفته را در رأس به خانواده آقای مهندس و همه همسفران کنگره ۶۰ خصوصاً نمایندگی نیما یوشیج تبریک عرض می‌کنم. خداوند را شکر می‌کنم که اذن به من داده شد در این جایگاه قرار بگیرم و آموزش بگیرم.
در مورد دستور جلسه: من از اول بدون اینکه آگاهی داشته باشم در مورد جهان‌بینی کنگره ۶۰، در رابطه با مسافرم خیلی مراعات می‌کردم، اطلاعات کامل داشتم که مواد مصرف می‌کند اما به رویش نمی‌آوردم و چیزی به او نمی‌گفتم، مادرش به من می‌گفت که این بچه مواد مصرف می‌کند من می‌گفتم نه و موجی که از سمت مادرش به من می‌رسید را رد می‌کردم.

خیلی از دوستان از اطراف به من می‌گفتند که این بچه مواد مصرف می‌کند و رنگ و رویش مشخص است، اما من می‌گفتم نه او مواد مصرف نمی‌کند. منتظر این بودم که یک روزی خودش خسته شود و بیاید بگوید من خسته شدم بیا دست مرا بگیر، بحث نقش هم‌سفر است، باید من در مورد مسافر محیطی با آرامش را برایش محیا کنم و هیچ‌وقت با او بحث نکنم، چون باعث درگیری و جدل می شود. من شاید چندین بار از او سوال کردم که پسرم توداری مواد مصرف می‌کنی؟  در جوابم گفت نه مصرف نمی‌کنم.

دیگر نگفتم که تو به من دروغ می‌گویی، منتظر شدم که راهش را برود و خسته بشود، از قبل هم اطلاع داشتم که کنگره ۶۰ وجود دارد، یکی از دوستانم به این مکان آمده بود و به درمان رسیده بود، با او مشورت کردم که پسرم هم‌چین مشکلی دارد، او به من گفت چیزی به پسرم نگویم و یک روزی خودش می‌آید به من می‌گوید که پدر من خسته شدم و کاری برای من بکن؛ و همین‌طور هم شد، روزی پسرم به من گفت بابا کمکم کن من خسته شدم، مرا به‌جایی ببر که به درمان برسم. به او گفتم تو را به‌جایی می‌برم که برائت شخصیت قائل شوند و به تو احترام بگذارند. بااین‌حال خیلی استرس داشت که نکند مرا جایی ببرند که دست‌وپایم را ببندند و اذیت بشوم.

به این مکان وارد شدیم و خیلی به ما احترام گذاشتند، بهترین برخورد را با ما کردند، و همه جلسات را اشتیاق کامل آمدم و شروع به سفر کردیم. بعد از یک ماه پسرم به من گفت اگر به خاطر من می‌آیی دیگر نیا و مطمئن باش که من به درمان می‌رسم. گفتم نه من بخار خودم می‌آیم. از جلسه بعد او با ماشین خودش آمد و من و مادرش با ماشین خودم می‌آمدیم. باور کنید وقتی تهران رفتیم برای رهایی، شخصی که دفترهای را نگاه می‌کند، وقتی دید مسافر من، دو هم‌سفر دارد خیلی خوشحال شد. رفتیم پیش آقای مهندس، هر کس که تا به‌حال نرفت پیش آقای مهندس، از در که وارد جذب محیط می‌شوی، رفتیم و آقای مهندس خیلی استقبال کرد

خواستیم عکس بگیریم، به شخصی که عکس می‌گرفت گفتم من و همسرم یک عکس با جناب مهندس بگیریم، گفت نه، من جسارت کردم به جناب مهندس گفتم، گفت بیا عکست را بگیر، ایشان به ما اهمیت داد و احترام قائل شد، بارها به من گفتند چرا می‌آیی؟ تو مگر می‌دانی استخوان‌درد چیست؟ من دقیقاً گل کشیدن، تریاک کشیدن، حشیش کشیدن، همه را دیدم. جایی خدمت کردم که هر چه بود خلاف بود با این تفاسیر اصلاً طرف این مواد نرفتم.و هرگز مصرف نکردم

نقش من همسفر باید این باشد که به‌هیچ‌عنوان به مسافرم امرونهی نکنم و بگویم هرچه راهنمایت گفت همان درست است، از بالا به مسافرم نگاه نکنم همراه او باشم اگر دیدم مواد هم می‌کشد نباید با او درگیر شوم، باید آرامش داشته باشد تا به درمان برسد، در آخر هم بگویم در حال حاضر، من و  نیز هم همسفر نورمحمد مسافرمان به کنگره نمی آید، ما اگر می آییم به این دلیل است که وقتی رهایی شما  دوستان و عزیزان را می بینیم باعث شادی ما می شود. از همه شما که به صحبت های من توجه کردید سپاسگزارم.

تایپ : مسافر علی لژیون شانزدهم

ویراستار: مسافر امیر لژیون شانزدهم

عکس و بارگزاری مسافر محمد باقر لژیون یکم

با تشکر از مرزبان خبری مسافر مسلم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .