چه واژه زیبایی که تا قبل از آمدن به کنگره۶۰ اصلاً به آن فکر نکرده بودم، همسفر یعنی برای خودت زندگی کنی، برای اینکه به حال خوب و خوش برسی، شاد زندگی کنی و من در این مدت زندگیام هیچ وقت به فکر حال خودم نبودم، همیشه مسئولیت زندگی به دوش خودم بود و هیچ ارزشی برای خودم قائل نمیشدم. اولین باری که وارد کنگره شدم، روز رهایی مسافرم بود. خیلی ذوقوشوق داشتم که بدانم در این مکان که مسافرم خیلی تعریف میکرد به چه حالی میرسم. به من گفتند تو بال پرواز مسافرت هستی؛ ولی مدت کوتاهی که آموزش گرفتم، فهمیدم باید مسافرم را رها کنم تا خودش با آموزشهای راهنمای توانمندش به حال خوش برسد. من که همیشه فکر میکردم بهترین حال و احوال را دارم و هیچ مشکلی ندارم با آموزشهای راهنما و گوش کردن به حرفهای آقای مهندس فهمیدم چقدر حالم خراب است و تخریبهایی دارم که باید رفع بشود، آمدم و آموزش گرفتم که چگونه از سرمای۶۰ درجه خارج بشوم و حالم را خوب کنم. فهمیدم منِ همسفر با خدمت کردن حالم روز به روز بهتر میشود و از مسافرم ممنونم که من را با این مکان باارزش آشنا کرد تا بتوانم آرامآرام از ضدارزشها دور شوم و به سمت روشنایی و نور حرکت کنم، بخاطر این نعمت عظیم، شکر، شکر، شکر
نویسنده: همسفر فریبا رهجوی راهنما همسفر محبوبه (لژیون پنجم)
رابط خبری: همسفر نرگس رهجوی راهنما همسفر محبوبه (لژیون پنجم)
ارسال مطلب: همسفر سمیه دبیر سایت
همسفران نمایندگی شعبه فردوسی
- تعداد بازدید از این مطلب :
67