پنجمین جلسه از دوره پنجاهم کارگاه های صبحگاهی عمومی کنگره 60، نمایندگی پارک لاله ، به استادی راهنمای محترم تازه واردین همسفر رضا ، نگهبانی همسفرمهدی و دبیری همسفر حسین با دستور جلسه «هفته همسفر»در روز یکشنبه 7 دی ماه 1404 ساعت 06:00 آغاز به کار کرد .
خلاصه سخنان استاد :
سلام دوستان رضا هستم یک همسفر:
.jpeg)
خیلی خوشحالم که امروز در پارک لاله حضور دارم ، در خدمت شما دوستان عزیز، اول از آقای مهندس تشکر می کنم که این جایگاه ها را ایجاد کردن و از کنگره 60 و خانم آنی که جزو اولین همسفران کنگره هستن که اگر وجود ایشان نبود، آقای مهندس این سفر را به این خوبی طی نمیکردند و به این درجات عالی نمیرسیدند. از دیدبان محترم آقایان محمد صادق و حشمت و از ایجنت محترم علی آقا میرزایی و آقا سعید مرزبان محترم که اجازه دادن که من اینجا خدمت کنم و از همه شما سپاسگزارم . هفته همسفر را هم تبریک می گویم. عرضم خدمت شما که این بیماری اعتیاد بد بیماری است.
انقدر زیبا و کم کم و با صفا و با محبت وارد شده و یه دوره ای آدم را اسیر میکنه ناگهان به خودش میاد، میبینه که فقط روبرویش جهنم است، حالا خودش هم متوجه نیست آنهایی که اطراف هستند، بیشتر وحشت میکنند، اما آنهایی که کنارش نشستن واقعاً وحشت می کنند.
خدا را شکر که ما در کنگره هستیم و آقای مهندس زحمت کشیدن روش DST رو ارائه دادن که در کنگره همانطور که مواد وارد بدنمان شده ؛ به همان شیوه هم خارج می کند و این سفر رو برامون ایجاد کرده که این کار را انجام دهیم .
در روش DST اگر من نگاه کنم که (جسم – روان – جهان بینی) ، جسم اولین جایی که درگیر می شود و آدم را اسیر می کند که آقای مهندس این جسم رو به وسیله ای این یازده ماه با درمان روش OT و پروتکل های مخصوص که خودش دارد.
زمانی که از جسمت خارج شده ، دو تا ضلع دیگر می ماند ( روان و جهان بینی )، این روان و جهان بینی اخلاق انسان است ، ما در این دستور جلسه ها می خوانیم که مثلاً : جسم طی یازده ماه درمان میشه ولی روان و جهان بینی ، خدا می داند، یعنی واقعاً فاصله اش دیگر دست ما نیست ،در دست دانایی ها و تلاش ها و افراط ما و اینهاست ، چیزی که به ما کمک می کند که ما در این دو ضلع قشنگ تر حرکت کنیم. یعنی اگر ما یک همراهی داشته باشیم ، یک هم صحبتی داشته باشیم و یک همدلی داشته باشیم که این 14 تا وادی رو یک دور مرور کرده باشد و بداند مسئولیت های خودش چیست؟
مسئولیت های خدا چیست و چگونه باید فاصله خودش و حریم خودش و حریم مسافر را حفظ کند ، خیلی کمک می کند
.
مسافر من که آمده بود، یک مدت مثلاً باهاش رفیق بودم و با هم فیلم نگاه میکردیم و بعد یکدفعه پا شده به داخل اتاق می گفت که برم خودکارم رو بیارم ، من پیش خودم میگفتم بزار برم باهاش رفاقت کنم ، میرفتم در رو باز می کردم، سوال می کردم که بابا چطوری؟ دیدم زر ورق را گرفته دستش و داره هروئینش رو مصرف می کند ، من عصبانی شده و می کفتم بابا مگه تو کلاس نبودی اینا چیه، او قهر کرده و دیگه کلاس نمی رفت . من هم حرمت اون حریم را نمی دانستم. خوب خدا را، آن دوره ها گذشت ، واقعاً نیازه که این آگاهی ها باشد و من بدانم که یک مسافر خودش باید موتورش روشن شده و مسیرش را طی کند ، فقط من می توانم کنارش باشم ، من خودم هم گرفتاری دارم خودم هم از درون باید این دوره رو طی بکنم .
دفعه های اولی که پارک آمدم، مثل بقیه بچه ها رفتم نشستم اون بالا که ببینم تواین جلسات چخبره؟ من شناختم را با کنگره 60 از پارک لاله شروع کردم ، یه مدت که آمدم، ناراخت بودم گریه کرده،
که بچه من چرا اینجوری شد؟ چرا باید این برای من اتفاق بیوفته و تا دو سال درگیر بچه م بودم ؛ بعد دیدم دعوا سر خود من است، من همسفر هم مثل شما باید سفربکنم.
هیچ فرقی نمی کند، ما کنار هم هستیم و اسم ما همسفر است . (همسفر کسی است که مصرف مواد مخدر ندارد ولی برای ارتقاء اهداف کنگره 60 در حرکت است).
خود من گرفتار بودم ؛ گرفتار نفس، گرفتار نفس اماره و هزاران مرض درونی دیگر ، این مرض من که حاصل خانواده است و محصول این بهم ریختگی مسافرم بود و مسافرم هم این مسیر رو طی کرده .
خوب الحمدلله آمدم، پارک با عشق و صفا و محبت یعنی چیزی که من را در این پارک نجات داد این بود که متوجه شدم که مسافر من فقط مقصود من نیست.
مسافر من همه ای بچه هایی هستند که به پارک آنده و وقتی که تک تک بچه ها رو که بغل می کردم. احساس کرده که بچه خودم رو بغل کرده و با عشق و محبت این مسیر رو طی کردم و همه ای این عشق و محبت هم وارد شد به درون خود من یعنی من متوجه شدم که خود من تشنه ای عشق و محبت هستم نه اینکه باید کاری برای دیگران کنم.
باید کاری برای خودم بکنم . این جارو کردن صبح این پله ها ، این چایی گذاشتن ها ، این فرش انداختن ها ، این گپ و گفت زدن ها ؛ یعنی من بعضی وقت ها متوجه شدم که یکی از این مسافرها فرض کنید که تا صبح بیدار بوده یک گوشه یا خوابش نمیبره که صبح بلند بشه بیاد پارک ، انقدر تشنه ای این محبت ها بود که اینجا بیاد و من از آنها تشنه تر و این تشنگی هاست که مارو به دنبال آب میفرسته.

تایپ مسافر رضا نمایندگی امیرکبیر
بارگزاری مسافر علیرضا نمایندگی امیرکبیر
سایت نمایندگی پارک لاله
- تعداد بازدید از این مطلب :
225