English Version
This Site Is Available In English

شدی تو همسفر مسافری تنها

شدی تو همسفر مسافری تنها

خَزان بُدم، میانِ هیاهو، میانِ آوارها

که راهِ پرتلاطم، سیاه، زِ سایه‌ی ابرها

تو خود پرنده و پرواز، منم اسیرِ قفس

شدم میانِ حادثه‌ها، فالهم‌ها فجورها

فتاده زِ دستم، شکست قابِ تنهایی

تمامِ جانِ من، چو سرو در حضورها

شکسته سال‌ها پرم، زِ زخمِ کهنه‌ی عمیق

شدی طبیب، شدی تو، سنگِ صبورها

دلم که گاه به لرزه و شمارش افتاد

عبور کردی و بردی درونِ باورها

شدی تو همسفرِ مسافری تنها

میانِ اشک، میانِ هق‌هقِ دیوارها

کلامِ همسفرم، نگاهِ همسفرم

شبیه چه بود؟ شبیه برگ‌برگِ دفترها

شدی تو شاعری که بیتِ خسته نگفت

تمامِ سطر‌به‌سطرش شبیه صابرها

قلم به دست گرفته، نوشته شد پیدا

بگو گذشته چه شد؟ محو شد؟ مثالِ ساحرها

بخوانم از درون و بی‌صدا کنم فریاد

به خیر گذشت و سلامت شدم زِ داورها

به پایِ همسفرم، سجده‌ای زِ برقِ نگاه

که گاه شنیدم: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا»ها

وَز صدای خِش‌خِشِ پاییزِ سردِ روزها

عاشقی و عاشقی کردی، درونِ دردها

یک طرف در گیرودارِ واژه و ترجیع‌بند

همچو صیادی پیِ آهو، زِ صیدِ نورها

سراینده و ویراستار: همسفر فیروزه رهجوی راهنما همسفر آسیه (لژیون یازدهم)
تنظیم و ارسال: همسفر زکیه رهجوی راهنما همسفر زهرا لژیون ششم (نگهبان سایت)
همسفران نمایندگی ملاصدرا (نیک‌آباد)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .