مشارکت همسفران لژیون هشتم، راهنما همسفر فاطمه
همسفر ملیکا
دستور جلسه این هفته، هفتهٔ همسفر و نقش همسفران خانم و آقا در درمان اعتیاد مسافران است. همسفر در کنگره یعنی بال پرواز؛ یعنی من آمدهام در کنارت بایستم نه در مقابلت، بدون قضاوت، بدون نفرت، بدون ترس و منیت و ناامیدی! حقیقت این است تا زمانی که انسان جایش گرمونرم باشد هیچ حرکت رو به جلویی نمیکند و اصلاً لازم نمیبیند که بخواهد حرکت کند؛ ولی مسئلهای که وجود دارد، ناهماهنگی این موضوع با اصل آفرینش و خلقت است. اصل آفرینش به ما متذکر شده که حرکت کن، هدف اصلی را بیاب و بر روی زمین نشانی از خود بجای بگذار برای بینشانی.
مسئله فقط درمان نیست و به نقل از آقا بهروز اسیستانت محترم، مسئله تغییر شهروندی است؛ از شهروند جهنم بودن تا شهروند بهشت بودن فاصله یک صندلی بود که به ما دادند. چگونه میخواهیم استفاده کنیم؟ به عقیده من همسفر در کنگره تنها یک عنوان نیست که به شخص اطلاق گردد. همسفر بودن یک سبک زندگی است. همسفر ابتدا خود را گم میکند؛ سپس میجوید و پس از چندی خود را در وجود خدا و خدا را در وجود خود پیدا میکند و تغییر شهروندی میدهد.
همسفر معصومه
نقش همسفر در درمان اعتیاد، یک نقش مفید و مؤثر و غیرقابلانکار است؛ گویی هر دو با هم تاریکیها را تجربه کردهاند تا بتوانند عظمت و گرمای روشنایی را درک کنند. داشتن همسفری که در ابتدا شاید برای کمک و به رهایی رساندن مسافر خود وارد کنگره میشود و پس از دریافت آموزشها و پیمودن مسیر کسب شناخت و آگاهی، به این نتیجه میرسد که خودش هم نیازمند کسب دانایی و نزدیکشدن به فرمان عقل است.
عملاً ثابت شده است که نقش یک همسفر دانا چقدر میتواند در بالابردن ایجاد انگیزه و شور و اشتیاق درمان و هدفگذاری صحیح و منطقی در خانواده مؤثر واقع شود. کنگره به همسفر میآموزد که با استفاده از آموزش، تفکر و تجربه میتوان دانایی لازم را جهت شناخت خود (اعم از صور آشکار و پنهان) به دست آورد و در ادامهٔ راه با به اجرا درآوردن این دانایی که همان دانایی مؤثر است به اصلاح جسم، روان و جهانبینی خود و خانواده پرداخت. در ادامه این راه عظیم میتواند به سایر انسانها نیز خدمت کند که این مهم میتواند در مسیر کسب آموزش قدمی مهم و سرنوشتساز باشد که توفیق آن فقط مخصوص نیروهای برگزیده الهی است.
همسفر زلیخا
خداوند را شاکرم که توفیق همسفر بودن را به من عطا کرد. سالها بود در جستوجوی چنین مکان مقدسی بودم؛ چنین بهشتی، به قول جناب مهندس که در آن هرگز سخن لغو نه گفته میشود و نه شنیده. تنها عشق است که در تاروپود کنگره موج میزند. در حقیقت، کسی که باید درمان میشد من بودم، نه مسافرم. حال من بود که خرابتر از خراب بود. این من بودم که لجباز بودم، این من بودم که از مسائل کوچک، کوه میساختم، این من بودم که مدام گذشته را شخم میزدم؛ پس من باید درمان میشدم.
اکنون زاویه دید خود را تغییر دادهام؛ نمیگویم خیلی زیاد، در واقع شاید خیلی کم تغییر کرده باشم، اما همین تغییر کوچک شگفتی آفرید. حرکت کردم به سمت نور و راه، خودش را نمایان کرد. جهانم تغییر کرد. مسافرم که در ذهنم او را به بدترین شکل، انسانی بیاحساس ساخته بودم، اکنون از نظر من بهترین انسان است. آن آدمِ بیاحساس، مهربان شده؛ آن مردِ همیشه خسته، اکنون زمان زیادی را با خانواده سپری میکند؛ آن مسافر لجباز، امروز صبور است. جهانِ این همسفر زیبا شده و هر آنچه میبیند، زیباست. من تمام این عظمت را، فقط و فقط، در کنگره دیدهام.
رابط خبری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هشتم)
ارسال: همسفر مونا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی البرز کرج
- تعداد بازدید از این مطلب :
101