جلسه دهم از دور سیزدهم سری کارگاه های آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی امام قلی خان با استادی مسافر میثم، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر مهدی؛ با دستورجلسه اول: «وادی یازدهم: چشمه های جوشان و رود های خروشان همه به بحر و اقیانوس می رسند» و دستورجلسه دوم: «تولد پنجمین سال رهایی مسافر مجید» در روز پنجشنبه چهارم دی ماه ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد: سلام دوستان میثم هستم یک مسافر. خداوند را سپاس می گویم که بار دیگر توانستم در این جایگاه قرار بگیرم؛ هفته همسفر را به تمامی همسفران، علی الخصوص به همسفران خودم تبریک می گویم.
در رابطه با دستورجلسه؛ اوایل درکی از آن نداشتم تا اینکه زمان گذشت، راهنما شدم و رفته رفته وادی را بیشتر کار کردم. از نظر بنده کاربردی ترین وادی، همین وادی یازدهم است.
کنگره60، مصرف کنندگان مواد مخدر را به سه دسته تقسیم کرده که شامل: نامزدهای اعتیاد، افراد خواستار اعتیاد و افراد خواستار درمان می باشد؛ ما با دو دسته ابتدایی کاری نداریم. هنگامی که خواسته درمان اعتیاد در فردی رخ می دهد، وادی یازدهم نقش بسیار مهمی را ایفا می کند. انتهای وادی اول مطلبی درباره قوت قلب می گوید که در این زمان در ذهن شخص تداعی می شود و تغییر جایگاه در شخص اتفاق می افتد.
اگر شخصی می خواهد وادی یازدهم را اجرایی کند، تغییر جایگاه خیلی مسئله مهمی است.شخصی که وارد کنگره60 می شود، آموزش ها را دریافت می کند و به آهستگی جایگاهش تغییر می کند؛ از نظر بنده به اولین جایگاهی که دست پیدا می کند، مسافر شدن است. فردی که وارد کنگره60 می شود مسافر می شود، به درمان اعتیاد می رسد و سپس به جایگاه های خدمتی می رسد با شخصی که روز اولش است که به کنگره60 می آید، جایگاه متفاوتی دارد.
پروسه راهنما شدن در کنگره60، جزوی از پروسه درمان اعتیاد می باشد. آن انرژی پتانسیلی که در وادی مطرح می گردد، دقیقا با تغییر جایگاه انجام می شود؛ زیرا با آموزش گیری در کنگره60، می توانیم بدون استفاده از ضد ارزش ها، به سهولت زندگی کنیم. آقای خدامی می فرمایند: شما با انرژی گرفتن، امید به زندگی می گیرید.
اما در رابطه با دستور جلسه دوم؛ تولد پنجمین سال رهایی مسافر مجید: اولین چیزی که درباره ایشان خاطرم هست؛ مدتی که از سفرش در لژیون گذشت، از یک آدم عبوس به یک آدم کاملا بشاش تبدیل شد. به محض اینکه می خواست مشارکت کند، 5دقیقه می خندید و می گفت مشارکت را به کس دیگری بدهید؛ اما به او می گفتم: ما همگی باهم می خندیم تا مجید بتواند مشارکت کند. زمانی که مجید به لژیون آمد به او گفتم: باید تمام قوانین را کاملا اجرا کنی. یک روز به پارک آمد؛ در گوشه ای نشسته بود و تلفنی با کسی صحبت می کرد و به او گفت الان می آیم؛ به مجید گفتم: تا ساعت 2 در پارک می مانی، هر زمان که من رفتم، تو نیز نیم ساعت بعد از من می توانی بروی.
اوایل، همسفرِ آقا مجید به کنگره60 نمی آمد، اما رفته رفته ایشان نیز به کنگره60 آمدند.
آقا مجید جزو خدمتگزاران خوب نمایندگی هستند و در آبدارخانه مشغول به خدمت می باشند. بسیار برای ایشان خوشحال هستم و امیدوارم همواره در جایگاه های خدمتی حضور داشته باشند و در آینده، بتوانند به جایگاه راهنمایی دست پیدا کنند. این تولد را به آقای مهندس و خانواده محترم ایشان، راهنمای سفر دوم ایشان، آقا مسعود غفاری، همسفران محترمشان و راهنمای همسفرشان و نیز به تمامی شما عزیزان تبریک می گویم. ممنونم که به صحبت هایم توجه نمودید.
.jpg)

سخنان مسافر: سلام دوستان مجید هستم یک مسافر. خدا را شکر میکنم که در این جایگاه قرار دارم. روزی که به کنگره ۶۰ آمدم، اصلاً همسفرم اطلاعی از شرایط بنده نداشت و فقط برای رهایی آمده بودم.
زمانی که به کنگره ۶۰ آمدم، اصلاً قصد ماندن نداشتم. حتی دو ماه پایانی سفرم، مقداری او.تی فراهم کرده بودم که انتهای سفرم را دیگر به کنگره ۶۰ نیایم. هنگامی که رها شدم، آقا میثم به من فرمودند: برو و خدمتگزار شو؛ مرتب به مرزبانی میرفتم، اما بهانههای مختلف میآوردم که خدمت نگیرم؛ زیرا میخواستم بروم و مشکلاتی که به وجود آورده بودم را حل و فصل نمایم.
همیشه آقا میثم به من میگفت: هر چیزی که میخواهی را در کنگره ۶۰ جستجو کن؛ اما خودم این موضوع را قبول نداشتم و به همین دلیل، سه سال از کنگره۶۰ دور شدم و مشکلات عدیده را برای خودم به وجود آوردم.
هر کاری میکردم نمیتوانستم به جلسات وصل شوم؛ سرانجام زمان گذشت و با وصل شدنِ همسفرم به کنگره ۶۰، من نیز دوباره وصل شدم. در این سه سالی که در کنگره ۶۰ حضور نداشتم، مشکلات زیادی را برای همسفرم به وجود آوردم. آقا میثم خیلی به سفرم کمک کرد. من در سفر اولم خیلی مشکلات داشتم و هر مشکلی که برایم وجود میآمد را فوراً با آقا میثم در میان میگذاشتم.
هفته همسفر را به همه همسفران، علی الخصوص همسفر خودم و مادر آقا میثم که توانستند همسفرم را به کنگره ۶۰ وصل کنند تبریک میگویم. از راهنمای همسفرم، آقای مهندس و خانواده محترمشان و آقا میثم راهنمای سفر اولم و آقا مسعود راهنمای سفر دومم و آقا فرهاد راهنمای لژیون جونزم و از راهنمای ویلیام همسفرم تشکر میکنم.
در نهایت از ایجنت محترم، گروه مرزبانی و تمام خدمتگزاران شعبه بسیار سپاسگزارم. ممنونم که به صحبتهایم توجه نمودید.
.jpg)
سخنان راهنمای همسفر: سلام دوستان فاطمه هستم راهنمای یک همسفر. خدا را شاکرم که فرصت خدمت کردن را به من و دیگران داد. تولد ۵ سالگی را به این خانواده محترم و آقا میثم تبریک میگویم. انشاالله که در تولد بعدی هر دوی این عزیزان را با شال خوشرنگ راهنمایی ببینیم.
این دستور جلسه، با خانم نسرین عزیزم بسیار عجین شده است. هنگامی که خانم نسرین وارد لژیون بنده شدند، چیزی به جز چشم از ایشان نشنیدم. خانم نسرین به معنای واقعی یک فرمانبردار درست بودند. نسرینی که امروز مشاهده میفرمایید، با نسرین دو سال پیش، زمین تا آسمان تفاوت دارد. بنده واقعاً ایشان را در قالب راهنمایی مشاهده میکنم؛ خودشان نیز برای این جایگاه بسیار تلاش میکنند و همواره نمرات برتر آزمونهای نمایندگی را دریافت میکنند.
زمانی که مسافرشان به کنگره ۶۰ آمد خانم نسرین، کنارشان حضور نداشتند؛ اما الان طوری شده که خانم نسرین بسیار بهتر از مسافرشان در حال حرکت هستند. این پیام را میخواهم به سفر اولیها بگویم: اگر میخواهید همانند چشمه جوشان و رود خروشان بشوید باید از دل سختیها عبور کنید. نترسید، ایمان داشته باشید و با قدرت حرکت کنید. مسافر و همسفری که اینجا حضور دارند آینده شما هستند.
به امید رسیدن همه چشمههای جوشان و رودهای خروشان که سفر اولیها هستند به بحر اقیانوس، که همان رهایی است.
در پایان هفته همسفر را به اولین همسفر کنگره ۶۰، خانم آنی و تمام همسفران خانم و آقا تبریک میگویم. نقش همسفر بسیار مهم است و برای اینکه مسافر به تکامل برسد، بایستی همسفر کنارش حضور داشته باشد. قدر همسفرهایتان را بدانید؛ زیرا آرامشی که امروز داریم را بسیار مدیون همسفران میباشیم. خودتان را تشویق کنید.
.jpg)
سخنان همسفر: سلام دوستان نسرین هستم همسفر. در ابتدا خداوند را شاکرم که اجازه داد بنده در این جایگاه باشم. بنده اگر به کنگره۶۰ نمیآمدم، شاید یکی از مصرف کنندگان حرفهای قرصهای اعصاب و روان بودم. از خانم فاطمه بسیار سپاسگزارم؛ چرا که آرامشی که امروز در خانه ما هست را بسیار به ایشان مدیونم.
زمانی که میخواستم وارد لژیون ویلیام بشوم با خانم فاطمه مشورت کردم و اجازه را از ایشان دریافت نمودم. خانم فاطمه به من گفتند: نسرین، اگر برای جسم خودت ارزش قائل نشوی هیچگاه نمیتوانی آرامش را به خانهات تزریق کنی. خانم فاطمه به بنده یادآوری کردند که نسرین آیا جایگاه خودت را شناختی؟
در ادامه؛ سفر ویلیام بود که باعث شد خودم را دوست داشته باشم.
ابتدا که میخواستم وارد لژیون ویلیام بشوم، خیلی ترس داشتم که یک برچسب مصرف کننده به بنده بخورد؛ اما خدا را شاکرم که توانستم این سفر مهم را انجام دهم. از خانم فاطمه اسدی، راهنمای ویلیامم بسیار ممنونم که توانستند در این جلسه حضور داشته باشند. خدا را شاکرم که توانستم از دو راهنما در لژیون و در کنگره ۶۰ آموزش بگیرم. امروزه نمیگویم دیگر مشکلی در زندگیم وجود ندارد؛ اما با آموزشهای راهنماهایم متوجه شدم، چگونه میتوانم با مشکلاتم روبرو شوم و آنها را حل نمایم.
تایپ و ویراستاری: مسافر اشکان لژیون نهم
- تعداد بازدید از این مطلب :
2764