English Version
This Site Is Available In English

وادی‌ها از قوانین صحبت می‌کنند

وادی‌ها از قوانین صحبت می‌کنند

جلسه چهاردهم از دوره دوم جلسات آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی سالار خمین با استادی مسافر علی و نگهبانی مسافر عباس و دبیری مسافر حسین با دستور جلسه وادی یازدهم و تأثیر آن بر روی من در روز پنج‌شنبه ۴ دی ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ شروع به کار نمود.


خلاصه سخنان استاد؛
در ابتدا خداوند را شاکر و سپاسگزارم که امروز در این جایگاه قرار دارم و می‌توانم خدمت کنم و از شما آموزش بگیرم.

ما امروز دو دستور جلسه داریم: دستور جلسه اول «وادی یازدهم» و دستور جلسه دوم «جشن یک‌سال رهایی آقای امرالله» که از ایشان درخواست دارم بایستند و خواهش می‌کنم ایشان را تشویق بفرمایید.

امیدوارم که به کمک هم بتوانیم امروز جلسه بسیار خوبی داشته باشیم و از شما تقاضا دارم که تشویق‌ها را محکم‌تر انجام دهید تا انرژی بیشتری داشته باشیم.

و اما پیام استاد: «اعتیاد درمان دارد و درمان قطعی دارد. با هر روشی می‌توان ترک کرد، ولی درمان فقط در کنگره ۶۰ اتفاق می‌افتد.»

و چون جلسه هفته آینده جشن همسفران می‌باشد، من این هفته را به کلیه همسفران، به‌خصوص خانواده محترم آقای مهندس دژاکام و همچنین به خود آقای مهندس تبریک می‌گویم. تبریک به تمامی مسافران عزیزی که توانستند همسفران خودشان را به شعبه بیاورند.

دستور جلسه امروز ما وادی یازدهم می‌باشد.

تمامی دستور جلساتی که در کنگره ۶۰ هستند، بر روی یکی از اضلاع مثلث درمان فرود می‌آیند که این مثلث شامل جسم، جهان‌بینی و روان است. وقتی ما از وادی‌ها صحبت می‌کنیم، در واقع داریم روی ضلع جهان‌بینی کار می‌کنیم.

وادی‌ها چرا این‌قدر برای ما مهم هستند؟ چون کلید درمان می‌باشند. وادی‌ها از قوانین صحبت می‌کنند و بسترسازی می‌کنند تا ما بتوانیم فرامین را اجرا کنیم. این قوانین در تمام هستی و کائنات ثابت هستند و در تمام حلقه‌ها یکسان می‌باشند. تمام وادی‌ها بالقوه در درون همه ما هستند و فقط ما باید حس آن‌ها را به وجود بیاوریم.

یعنی اگر من از وادی اول شروع کردم، نمی‌توانم یک وادی را جا بیندازم و بروم سراغ وادی بعدی؛ چون کلید وادی دوم و کلید وادی یازدهم، در وادی دهم می‌باشد. این‌ها زنجیروار به یکدیگر متصل هستند. یک مسافر احتیاج به مسیر دارد؛ مسیر حرکت، و وادی‌ها همان مسیر حرکت می‌باشند.

ما برای اینکه بتوانیم مسائل را برای خودمان ساده کنیم، از تمثیل استفاده می‌کنیم، و وادی یازدهم تماماً تمثیل است. منِ مسافر فقط باید به آن‌ها فکر کنم.

در این وادی، از منابع صحبت می‌شود: آب وقتی که می‌خواهد از بالای زمین به سفره‌های زیرزمینی برسد، تزکیه، تصفیه و پالایش می‌گردد، و به عمق زمین می‌رود و تاریکی‌ها را تجربه می‌کند و به سمت نور حرکت می‌کند. این دقیقاً مسیر راه ما را می‌گوید. یعنی آبی که می‌خواهد چشمه باشد و برای آشامیدن باشد، باید تاریکی‌ها را تجربه کرده باشد. و بچه‌ها، مجوز ورود به کنگره، تجربه کردن تاریکی‌ها می‌باشد.

شاید یک چشمه، منابع مختلفی داشته باشد و همین‌طور انسان هم مراتب دانایی مختلفی دارد. در مسیر، وقتی چشمه جوشش داشته باشد و حرکت کند، شاید به سنگ‌ها و موانع خیلی زیادی برسد، ولی با توجه به تمامی این‌ها ناامید نمی‌شود و آن‌ها را می‌شکافد و راه خود را ادامه می‌دهد.

اینجا تمثیل می‌زند و به من می‌گوید: «اگر در سفر خود به مشکل خوردی، ناامید نشو و اگر توقف کنی، به مرداب تبدیل می‌شوی.» و اینجاست که می‌گوید: «هر قطره‌ای که در مسیر رود قرار بگیرد و به حرکت درآید، صفت دریایی پیدا می‌کند و قطره‌ای که متوقف می‌باشد، صفت مرداب به خود می‌گیرد.»

اینجا انتخاب با خودت می‌باشد که در مسیر حرکت چگونه می‌خواهی انتخاب کنی. یک مسافر، راهش را خودش باید انتخاب کند. اگر با پشه‌ها برود، سر از سطل زباله در می‌آورد؛ ولی اگر با عقاب بپری، در اوج آسمان‌ها حضور پیدا می‌کنی.

در مسیری که رود در حرکت می‌باشد، به مراتب به جنگل‌ها و سبزه‌زارها می‌رسد و متوقف هم نمی‌شود. خوب، یک مسافر وقتی سفر اولش تمام شد، فکر می‌کند دیگر کار تمام شده است و متوقف می‌گردد. درحالی‌که این پایان راه نیست. می‌گویند: «قطار به سمت خدا حرکت کرد و وقتی به بهشت رسید، همه پیاده شدند، غافل از اینکه مقصد، خدا بود.» یعنی هدف را گم کردند.

منِ مسافر باید از سفر اولم لذت ببرم، اما وقتی سفر اول تمام شد، اینجا پایان راه نیست، چون «پایان هر نقطه، سرآغاز خط دیگری می‌باشد.» و باید ادامه بدهیم، اگر می‌خواهیم ضلع جهان‌بینی ما رشد کند.

رودی که خروشان است و حرکت می‌کند، در مسیر نیاز به انرژی و پتانسیل دارد؛ انرژی‌ای که به منبع وصل باشد. منِ مسافر هم باید انرژی داشته باشم و به منبع وصل باشم. انرژی منِ مسافر، داشتن همسفر می‌باشد. کسانی که همسفر ندارند، سفرشان با بقیه خیلی فرق دارد.

وقتی که من در زمان تاریکی‌ها بودم، همسفر خودم را تا قعر تاریکی‌ها بردم؛ پس حالا که در روشنایی قرار گرفتم، انصاف نیست او را تنها بگذارم. من امروز گریزی زدم تا مسافرهای عزیز بدانند که همسفران، بال پروازشان می‌باشند.


وقتی آقای امرالله وارد کنگره شد، به جهت درمان فرزندش آمده بود که به ایشان پیشنهاد داده شد خودش نیز به درمان اعتیاد بپردازد. مصرف ایشان متادون بود و فکر می‌کردند که متادون جزو مواد مخدر نمی‌باشد و متوجه نبودند که یک جنگل با یک چوب کبریت به آتش کشیده می‌شود.

ایشان در ابتدا خیلی به فکر فرزندش بود، که به ایشان پیشنهاد داده شد بیشتر به فکر خودش باشد تا الگوی فرزندش بشود.

وقتی در مسیر درمان قرار گرفت، سیگار می‌کشید، ولی پس از مدتی، سیگار را هم درمان کرد. ایشان بسیار فرمان‌بردار بود و چون به درستی گوش می‌کرد، بسیار موفق بود. اینجا متوجه شد که مشکلات برای همه وجود دارند و این مشکلات باعث نشد که از حرکت بایستد. او در قسمت درمان، بازیگر خوبی بود.

در اصل، ما همه آمده‌ایم اینجا که روش حل کردن مشکلات را یاد بگیریم و نباید از آن‌ها فرار کنیم. امرالله بسیار فرمان‌بردار بود؛ به‌موقع در کنگره حضور پیدا می‌کرد و به‌موقع می‌رفت، رسیدها را به‌موقع تحویل می‌داد و خدمتگزار شد.ایشان سفر بسیار خوبی داشتند.

از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید، بسیار ممنون و سپاسگزارم.

آرزو میکنم که کنگره جهانی شود و گسترش پیدا کند تا امثال من بیان تا به درمان برسند

سلام دوستان امرالله هستم مسافر
در ابتدا من خداوند را شاکر و سپاسگزارم که این مسیر را نصیب من کرد و من توانستم به درمان برسم.
در ادامه سپاسگزار و قدردان آقای مهندس و خانواده محترمشان و باز هم سپاسگزاری می‌کنم از راهنمای محترم و همینطور از ایجنت و مرزبانان و کلیه خدمتگزاران و کلیه اعضای کنگره ۶۰.
دوستان من یک فرد ناامید و از همه جا رانده شده بودم و به خاطر پسرم به کنگره آمدم، درگذشته برای اینکه از مواد رها شوم بسیار دست و پا زدم ولی همش از چاله به چاه می‌افتادم. به خاطر اینکه مسیر و راه را بلد نبودم. رب یا مربی و یا معلمی نداشتم که راه را به من نشان دهد، به اینجا من باید قدردان و سپاسگزار باشم به خاطر مربی و استاد، من در گذشته بسیار ناآگاه بودم و راه را بلد نبودم، شاید روزی ۲۰ تا قرص می‌خوردم، انقدر منیت و غرور داشتم که زیر بار اعتیاد نمی‌رفتم ولی اینجا چه جای خوبی می‌باشد که مرا در مسیر راست قرار داد، اینجا به من آگاهی و دانش و اطلاعات زیادی داد و دریافت کردم. من در گذشته ترس داشتم ترس از خماری ترس از خودم ولی الان نه الان به خوبی دارم زندگی می‌کنم و خدا را شکر و از همه سپاسگزارم. به اینجا من تبدیل به چشمه جوشان و رود خروشان شدم. و من به واسطه اینکه توانستم پیشکسوتان را چراغ راه خودم قرار دهم و مسیر را درست بروم خیلی خیلی خدا را شکر و سپاسگزارم از اینکه به حرف‌های من گوش کردید بسیار ممنونم.

نویسنده: مسافر عباس از لژیون سوم آقای طاهر
تنظیم و ارسال: مسافر عباس

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .