در ابتدا هفته همسفر را به آقای مهندس دژاکام و خانواده عزیزشان که هر کدام همسفران بزرگی هستند تبریک میگویم. روزهای اولی که به عنوان مهمان به کنگره آمده بودم را فراموش نمیکنم. آن روز استاد جلسه درباره مصرفکنندگان شیشه و خانوادههایشان صحبت میکرد. با اشکی که میریخت از تجربیات خودش در این زمینه بیان میکرد از روزهای سخت و پر از درد و رنج، از روزهای تاریک، و بعد از روزهایی که درمان شدند و به حالخوب رسیدند و باز هم اشک میریختند اما اینبار اشک شوق بود. حس و حال ایشان را درک میکردم. کسانی که دچار مصرف شیشه هستند چه زندگی سخت و فلاکت باری دارند. با خودم میگفتم آیا میشود که من هم یک روزی اشک شوق بریزم از اینکه مسافرانم به رهایی و درمان رسیدهاند.
بعد از اتمام جلسه خیلی دوستانه و با عشق مرا بغل کردند و به من امیدواری دادند که روزهای خوبی در پیش است. از آن روز به بعد من همسفر مسافرانم در این سفر روحانی شدم. وقتی به پشت سرم نگاه میکنم میبینم که مسافرانم هم برای من همسفر بودند همانگونه که من برای آنها همسفر هستم. آقای مهندس راهحل این مسئله را چه خوب پیدا کردند که مسافر باید حتما همسفر داشته باشد. ایشان میدانستند که همسفر از مسافر بیشتر احتیاج به درست کردن حال خودش دارد چرا که اگر همسفر حالش خوب باشد آنها هم حالشان خوب میشود. همسفر هست که بالی میشود برای پرواز آنها، این دو کنار یکدیگر میتوانند از تاریکیها و سختیهایی که دارند گذر کنند. زمانی من اعتیاد را بدترین درد و رنج میدانستم بدبختی میدانستم. اکنون با روی دیگر آن آشنا شدم و پذیرفتم که مسافران من بیمار هستند و باید در کنار آنها باشم تا درمان شوند.
بله این کنگره بود که به من آموخت تا آرامآرام و با صبر یاد بگیرم که چگونه همسفری باشم. به من آموخت که جسم، روان و جهانبینی را خوب بفهمم. روزی راهنمای عزیزم به من گفتند درست است که فکر میکنی اعتیاد مسافرانت یک مشکل یا بدبختی و بیچارگی است ولی خوشحال باش که به واسطه همین مشکل به اینجا آمدی و مسیر کنگره برای تو پیدا شده است. هر چه جلوتر میروم معنی این حرف را بیشتر درک میکنم. آن رنجها و آن گریهها، آن سختیها و آن تاریکیها که سراسر زندگی مرا فرا گرفته بود اکنون با درسها و آموزشهایی که در کنگره داده می شود تبدیل خواهد شد به عشق، به مهر، به شجاعت، به دانایی و..، به شرط عمل کردن به آنها، آن هم به خوبی به امید روزی که من همسفر درون خود را به درستی بشناسم و روی داناییام کار کنم.
به گفته آقای مهندس دژاکام که فرمودند; ما در کنگره ترک نمیدهیم بلکه استاد معلم و راهنما پرورش میدهیم. من هم با تمام وجود میخواهم به آنجایی برسم که اجازه خدمت در جایگاه راهنمایی به من داده شود. خداوند را شاکرم از وجود آقای مهندس و خانواده محترم ایشان و راهنمای عزیزم، که روزی خودشان با عشق و صبوری همسفری بودند در کنار مسافرشان و اکنون هم با دلسوزی و مهربانی مرا یاری میکند تا به آرامش برسم. به امید رهایی همه مسافران وهمسفرانشان در این وادی.
ویرایش و ارسال : همسفر معصومه دبیر اول سایت
همسفران نمایندگی لواسان
- تعداد بازدید از این مطلب :
92