جلسه هفتم از دوره چهلوچهارم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره60 همسفران نمایندگی ستارخان به استادی همسفر مبینا، نگهبانی همسفر زهرا و دبیری همسفر مهری با دستور جلسه «وادی یازدهم (چشمههای جوشان و رودهای خروشان، همه به بحر و اقیانوس میرسند) و تأثیر آن روی من» روز سهشنبه 2 دیماه 1404 ساعت 16:00 آغاز بهکار کرد.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
«چشمههای جوشان و رودهای خروشان، همه به بحر اقیانوس میرسند».
الهی شکر که بعد از هفتسال و هفتماه و بیستوپنج روز، اذن این خدمت برای من صادر شد. از راهنمایم بسیار سپاسگزارم که این فرصت را به من دادند. همیشه برای من سؤال بود که اگر روزی قرار باشد استاد جلسه باشم، دستور جلسه آن هفته چه خواهد بود؟ وقتی روز چهارشنبه راهنمایم من را برای استادی جلسه انتخاب کردند، حتی دستور جلسه را هم نمیدانستم و میخواستم نپذیرم؛ اما وقتی متوجه شدم که دستور جلسه وادی یازدهم است، تمام بدنم به رعشه افتاد؛ چون همیشه نسبت به این موضوع گره داشتم.
دوست دارم وادی یازدهم را براساس آنچه دریافت کردهام، بهصورت یک داستان بیان کنم: روزی چهار رود از چشمهای جوشان در یک کوهستان متولد شدند. آوازه دریا را شنیده بودند؛ جاییکه دیگر پایانی ندارد. تصمیم گرفتند بهسمت دریا حرکت کنند. هنگام حرکت، پیر دانای کوهستان آمد تا آنها را بدرقه کند. به آنها گفت: فقط شما نیستید که بهسمت دریا میروید. در مسیر، رودهای زیادی را خواهید دید؛ اما خودتان را مقایسه نکنید. مسیرهای زیادی وجود دارند و شما اختیار دارید که انتخاب کنید؛ اما برای انتخاب درست به آگاهی نیاز دارید. در مسیر، نیروهای اهریمنی سد راهتان خواهند شد؛ اما هرچه ایمان و عشق بیشتری داشته باشید، آنها اجازه رخنه پیدا نمیکنند. یادتان باشد در لحظات سخت، ترس، نگرانی و ... هر اتفاقی که افتاد نایستید؛ حتی اگر شده یک قدم کوچک حرکت کنید. هرچه دارید از اوست و در هر لحظه سپاسگزار باشید.
رود اول، آنقدر خوشحال و هیجانزده بود که بدون توجه به صحبتهای پیر دانا حرکت کرد، بدون اینکه اصلاً بشنود چه گفته شده است. در مسیر، درگیر نیروهای تاریکی شد و به سراب رسید. ترسید و خواست مسیرش را عوض کند؛ اما نتوانست. ایستاد و خشک شد، بدون اینکه بداند فقط کمی صبر لازم داشت.
رود چهارم، با شنیدن صحبتهای پیر دانا گفت: من هنوز آگاهی کاملی ندارم. باید بنشینم و آگاهیام را بیشتر کنم تا مسیر بهتری پیدا کنم؛ پس به زمان بیشتری نیاز دارم؛ در نتیجه تصمیم گرفت از رفتن منصرف شود و ایستاد، غافل از اینکه نمیدانست آگاهی بیشتر در حرکت زاده میشود.
رود دوم، ضعیف اما آرام و امیدوار بود. در مسیر، رودهای دیگر را دید که با هم رقابت میکردند؛ گاهی جلوی یکدیگر را سد میکردند و بعضی رودها خروشانتر بودند. دلش لرزید؛ اما یادش افتاد که نباید متوقف شود و نجواهای درونش این بود که حرکت کند.
رود سوم، خروشان و پرهیجان بود. با آگاهیهای اولیهای که دریافت کرده بود، قدرتمند و قدرتمندتر شد؛ غافل از اینکه قدرت بر او سیطره پیدا کرد؛ در نتیجه خواست تا خروشان بودن و قدرتش را به رخ بقیه بکشد تا جایی که گفت: اصلاً چه نیازی به دریاست؟ خودم دریا هستم، در واقع نیروهای تاریکی بر او غلبه کردند، چشمهایش ندید و تاریک شد. صخرهها و پیچوخمها را ندید و ضربههایی خورد که او را ناتوانتر و ناتوانتر کرد تا جایی که از حرکت ایستاد.
رود دوم، بههمراه رودهای دیگر در مسیر کمکم متوجه شدند که برای خروشانتر شدن و رسیدن به دریا لازم نیست رقیب یکدیگر باشند یا خود را مقایسه کنند. آنها فهمیدند که باید باهم متحد شوند تا قویتر حرکت کنند و هر جا کم آوردند، قطرهای دیگر به کمکشان بیاید.
رود دوم بههمراه رودهای دیگر، به دریا رسیدند و دیدند رودهای زیادی از مسیرهای مختلف بهسمت دریا جاری شدهاند؛ بنابراین تعجب کردند و دیدند که دریا نه کسی را بهخاطر دیر رسیدن سرزنش کرد و نه کسی را بهدلیل زود رسیدن تحسین؛ فقط آغوشش را باز کرد و یک جمله گفت: خوش آمدید. همه شما ذرهای از وجود من هستید. دیر یا زود به من میرسید و من منتظرتان بودم.
رهایی چهل سیدی همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر مونا (لژیون پنجم)
.jpg)
مرحله ۳۰ سیدی همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون هشتم)

اهداء نشان پیمان وادی هشتم همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون دوم)
.jpg)

اهداء نشان پیمان وادی هشتم همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون دوم)
.jpg)

معرفی نفرات برتر آزمون
.jpg)
.jpg)
مرزبان کشیک: همسفر مهسا
عکاس: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر سکینه (لژیون دهم)
تایپیست: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون دوم)
ارسال: راهنما همسفر سمیه (لژیون نهم)
همسفران نمایندگی ستارخان
- تعداد بازدید از این مطلب :
585