زمانیکه برای نخستینبار سیدی بهترین راه را گوش دادم، دریافتم بخش بزرگی از دردها، نگرانی و آشفتگیهای سالهای گذشته بهدلیل ناآگاهی من از مسیر درست بوده است. انسان تا زمانیکه راه صحیح را نشناسد، هرچند نیت خیر داشته باشد، باز ممکن است به بیراهه برود. من نیز سالها با همین ناآگاهی زندگی میکردم؛ دائم در تلاش بودم تا اوضاع را بهتر کنم و آرامش ایجاد نمایم، اما چون شناختی از روش صحیح نداشتم، نتیجه کارهای من نه تنها مفید نبود؛ بلکه باعث تخریبهای بیشتری میشد و همین موضوع آرامش را از من گرفته بود.
هنگامیکه آقای مهندس در این سیدی توضیح دادند که بهترین راه، لزوماً کوتاهترین یا آسانترین راه نیست؛ بلکه راهی است که ما را به نتیجه درست و پایدار میرساند، برای من تحول بزرگی ایجاد شد. این جمله ساده، اما عمیق باعث شد تمام مسیر گذشته خود را بازبینی کنم. من همیشه فکر میکردم اگر کاری سریع انجام شود یا تغییر ناگهانی اتفاق بیفتد، یعنی راه درست را انتخاب کردهام؛ اما امروز میدانم که این یک تصور اشتباه میباشد. بهترین راه، راهی است که با صبر، آموزش، تجربه و حرکت تدریجی شکل میگیرد.
من بهعنوان یک همسفر، زمانی فکر میکردم برای نجات مسافرم باید همه کارها را خود انجام بدهم، از روی عشق و نگرانی هر کاری میکردم؛ اما نمیدیدم که این عشق بدون آموزش، بهجای آرامش، تضاد و خستگی ایجاد میکند؛ درحقیقت میخواستم کمک کنم، ولی چون راه درست را نمیدانستم، بیشتر به تاریکیها دامن میزدم. شنیدن این سیدی برای من مانند یک چراغ روشن بود؛ چراغی که نشان داد ابتدا باید راه را بشناسم و سپس در کنار مسافرم حرکت کنم. آموختم کمک واقعی زمانی اتفاق میافتد که ابتدا خود دانایی لازم را کسب کنم.
کنگره۶۰ به من آموخت که انسان برای رسیدن به آرامش و ثبات، باید مرحله بهمرحله حرکت کند و عجله نداشته باشد. امروز وقتی سیدی بهترین راه را دوباره گوش میدهم، احساس میکنم هربار بخش تازهای از وجود من بیدار میشود؛ بنابراین درمییابم که بهترین راه، همان مسیری است که در آن عشق، نظم، احترام، آموزش و عمل سالم در کنار یکدیگر جریان دارد. این مسیر به من یاد داد چگونه از آشفتگیهای گذشته عبور کنم و جای ترس را به ایمان بدهم! این آموزشها کمک کردند تا دیگر با احساسات لحظهای تصمیم نگیرم؛ بلکه هر قدم را با تفکر و آگاهی بردارم.
امروز با آرامشی عمیق میگویم بهترین راه برای من و مسافرم همان راهی است که آقای مهندس ترسیم کردهاند و در آن هیچچیز زود و فوری اتفاق نمیافتد؛ اما هر تغییری که شکل میگیرد، واقعی، پایدار و ریشهدار است. من اکنون میبینم که اگر در مسیر آموزش بمانم و از سیدیها بهره بگیرم، نه تنها زندگی من؛ بلکه نگاه من به تمام جوانب زندگی تغییر میکند. امروز میتوانم بگویم بخش بزرگی از اضطراب، ناامیدی و درماندگی گذشته در من وجود ندارد؛ چون میدانم مسیرم روشن است و مقصد نیز روشنتر.
برای من همسفربودن تنها همراهی مسافر نیست؛ بلکه مسیر خودشناسی و ساختن خود است. این سیدی کمک کرد بفهمم هر انسانی ابتدا باید آرامش و تعادل را در خود ایجاد کند تا بتواند در کنار دیگران اثربخش باشد؛ اکنون میدانم که بهترین راه، همان راهی است که آقای مهندس با عشق، تجربه، دانش و سالها سختی و تلاش آن را بنا کردهاند؛ راهی که ما را از تاریکی به روشنایی، از ناامیدی به امید و از آشفتگی به نظم میرساند.
درپایان از صمیم قلب از آقای مهندس دژاکام که بهترین راه را برای ما ترسیم کردند و با عشق و بزرگواری این مسیر را در اختیار ما قرار دادند، سپاسگزاری میکنم؛ همچنین از کنگره۶۰ که خانه امن آموزش، عشق و آرامش برای من و هزاران انسان دیگر بوده است، قدردانی میکنم. امیدوارم همیشه قدردان این نعمت بزرگ باشیم و در مسیر روشنایی و خدمت حرکت کنیم.
نویسنده: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر فرزانه (لژیون پنجم)
ویرایش: رابط خبری همسفر بهار رهجوی راهنما همسفر فرزانه (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون دوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی وکیلی یزد
- تعداد بازدید از این مطلب :
111