English Version
This Site Is Available In English

گروه خانواده- وجود تک‌تک ما در لژیون سردار بسیار مهم است

گروه خانواده- وجود تک‌تک ما در لژیون سردار بسیار مهم است

چهارمین جلسه از دوره اول جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی پاسارگاد به استادی همسفر آزاده، نگهبانی همسفر سارا و دبیری همسفر خدیجه با دستور جلسه «وادی یازدهم (چشمه های جوشان و رودهای خروشان همه به بحر و اقیانوس می رسند) و تأثیر آن روی من» روز دوشنبه ۱ دی ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به‌ کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
در ابتدا از نگهبان، ایجنت و گروه مرزبانی سپاسگزارم و خوشحالم که در این جایگاه خدمت می‌کنم. وادی یازدهم می‌گوید: چشمه‌های جوشان و رودهای خروشان همه به بحر و اقیانوس می‌رسند. الگوی کتاب عشق، کتاب آسمانی است و دقیقاً با بهره‌گیری از تمثیل‌های فراوان، از جمله تمثیل چشمه، این مسیر را به‌زیبایی ترسیم کرده است. برای منِ مسافر، برای منِ همسفر، برای منی که می‌خواهم روش DST را بیابم و برای منی که در پی پیدا کردن روش دژاکام در کاهش وزن هستم، لازم است در کاری که قرار است انجام بدهم، این الگو را سرلوحه خود قرار دهم. در این وادی، انسان به چشمه‌های جوشان تشبیه شده است؛ اما نه هر انسانی، چرا که همه انسان‌ها چشمه جوشان نیستند. بعضی‌ها مانند آب راکدند؛ برخی در ابتدا چشمه‌ای جوشان هستند، اما چند قدم جلوتر، با دیدن دو سختی، سریع جا می‌زنند و می‌مانند. دیگر به رود خروشان تبدیل نمی‌شوند و  شبیه یک باتلاق باقی می‌مانند.

حال اگر قرار است چشمه‌ای جوشان باشیم و از درون بجوشیم تا بتوانیم از سختی‌ها و پستی‌وبلندی‌های ۱۰ یا ۱۱ ماه سفر اول عبور کنیم، این سؤال پیش می‌آید: من که ۱۹ سال است به کنگره می‌آیم، یا مسافری که ۱۵ سال است رها شده، برای چه هنوز به کنگره می‌آییم؟ چرا هنوز از این شهر به آن شهر در جست‌وجوی چیزی هستیم؟ چه چیزی باعث می‌شود آن چشمه جوشان به وجود بیاید، بجوشد و در برابر سختی‌ها خم به ابرو نیاورد و شانه خالی نکند؟ زندگی پستی‌وبلندی‌های زیادی دارد و ۱۰ تا ۱۱ ماه سفر اول، واقعاً سخت است. چه چیزی باعث می‌شود که منِ آزاده، این سختی‌ها را به جان بخرم و تبدیل به آن چشمه جوشان شوم؟ در کتاب عشق، وادی یازدهم، آقای مهندس به دو عامل مهم اشاره می‌کنند: اول، منابع اطلاعاتی که همان منش و آگاهی است؛ مانند ذخایر آبی. دوم، اختلاف پتانسیل.

یک رود برای اینکه پرآب و خروشان شود، باید منابع آبی آن در سطح بالاتری قرار داشته باشد تا با قدرت و شدت حرکت کند. پس ما به قدرت نیاز داریم. این قدرت از کجا می‌آید؟ از همان ذخایر آبی که آقای مهندس فرمودند، نوشته‌ها، سی‌دی‌ها و دانایی و آگاهی‌ای که کسب می‌کنیم. اما اختلاف پتانسیل چگونه ایجاد می‌شود؟ همین که شما رأس ساعت ۳ در جلسه حضور دارید، آماده می‌شوید، مرتب و منظم می‌نشینید تا خدمت کنید؛ همین گوش دادن‌ها، مرتب و بلند تشویق کردن‌ها. زمانی که سی‌دی «کشش» را می‌نوشتم، آقای مهندس می‌فرمودند: تشویق و ترغیب ما به دیگران، به آن‌ها قدرت می‌دهد. با خودم گفتم چقدر جالب؛ این دقیقاً با این دستور جلسه هم‌خوانی دارد. ناگفته نماند که شیرازی‌ها کمی شل دست می‌زنند. با خودم فکر کردم شاید هنوز به اهمیت موضوع پی نبرده‌اند. سال‌ها پیش، آقای مهندس، روزهای چهارشنبه که رهایی می‌دادند، من همیشه جلو می‌نشستم. موقع دست زدن، بغل‌دستی‌ام با من صحبت می‌کرد. آقای مهندس از همان‌جا گفتند: «منصوری، محکم دست بزن.» گفتم: چشم. شروع کردم به محکم دست زدن، آن‌قدر که دست‌هایم قرمز شده بود و آقای مهندس به محکم دست زدن من می‌خندیدند. بعد در جلسه گفتند: «وقتی دست می‌زنید، دینورفین در بدنتان ترشح می‌شود؛ پس اول برای خودتان دست می‌زنید.» فرقی نمی‌کند چه کسی بالا صحبت می‌کند، شما اول برای حال خوش خودتان دست می‌زنید. دوم اینکه این کار خودش یک نوع خدمت است. چرا؟ چون یک سفر اولی که اعلام سفر می‌کند یا می‌گوید: مثلاً این‌قدر وزن کم کرده، وقتی با تشویق بلند ما روبه‌رو می‌شود، برای ادامه مسیر ترغیب می‌شود.

راه سخت است؛ چون در ابتدای مسیر، نیروهای بازدارنده و منفی بسیار قوی هستند و اتفاقاً خیلی هم زیبا وارد می‌شوند، پس لازم است ما به یکدیگر انرژی و انگیزه بدهیم و همدیگر را تشویق کنیم. این تشویق فقط برای خانم x نیست، اول برای خود شماست تا دینورفین‌تان بالا برود و حال‌تان بهتر شود. ما هر کدام با  اسنپ می‌آییم و می رویم برای چه؟ برای اینکه فقط بیاییم بنشینیم و برویم؟ نه. می‌آییم تا اندروفین‌مان بالا برود، حال‌مان بهتر شود و این شور و اشتیاق به دیگران هم منتقل شود تا آن‌ها هم حرکت کنند و کمی چشمه جوشان بشوند یا وقتی همدیگر را می‌بینیم و می‌گوییم: «چقدر جمع‌وجور شده‌ای»، «چقدر لاغر شده‌ای»، یا می‌گوییم «آزاده چقدر تغییر کرده‌ای»، همین جمله‌های کوتاه، انگیزه می‌دهد. ما شاید ندانیم؛ اما با همین کلمات ساده  کمک می‌کنیم تا یک نفر تبدیل به چشمه‌ای جوشان شود و مسیرش را با قدرت ادامه دهد.

در یکی از سی‌دی‌ها، آقای مهندس گفتند: «مثلاً در جمع به حال خوش برسیم که چه بشود؟ برویم آن بالا، مثلاً پرچم‌مان را به اهتزاز درآوریم و بگوییم: سلام قله! قله هم بگوید: علیک سلام، که چه بشود؟ آخرش آقا من به بحر می‌رسم؛ که چی؟» آقای مهندس این‌گونه به ما آموزش دادند که نتیجه این مسیر، رسیدن به آرامش است. باز هم ایشان می‌فرمایند: «اگر ما درگیر مشکلات مالی بودیم و مجبور بودیم از این شعبه به آن شعبه برویم و اجاره کنیم، آیا می‌توانستیم یک دیده‌بان به فلان شهرستان یا فلان لژیون بفرستیم و این‌قدر صبر و استمرار داشته باشیم؟ آیا می‌توانستیم مقاله علمی به هلند، آلمان یا آمریکا ارائه بدهیم؟»‌قطعاً نه.
اینجا هم دقیقاً همین‌طور است؛ پس وجود تک‌تک ما در لژیون سردار، بسیار مهم است و می‌تواند انگیزه‌ای قوی برای به جوشش درآمدن این چشمه‌های جوشان باشد؛ چشمه‌هایی که قرار است به بحر برسند. که چه بشود؟ که همه در کنار هم، ۱۰ سال دیگر، ۲۰ سال دیگر، از دل شعبه پاسارگاد، ۱۰ شعبه دیگر شکل بگیرد؛ هزاران استاد پرورش داده شوند تا بتوانیم به انسان‌های دیگر کمک کنیم. ما برای همین است که می‌خواهیم به آن بحر برسیم.

به بحر و آرامش می‌رسیم که قدر بودن و زندگی کردن را بفهمیم. بزرگ‌ترین حکمت حیات چیست؟ زندگی کردن. بزرگ‌ترین معجزه حیات، خودِ حیات است. اگر این حیات، همراه با زلزله و آشفتگی باشد، آیا می‌توانیم ادامه بدهیم؟ آیا می‌توانیم از آن لذت ببریم؟ آیا می‌توانیم به خودشناسی و جهان‌بینی فکر کنیم؟ قطعا نه. راه، فقط با روش درست طی می‌شود. اینجا هم همین است؛ قرار است منِ آزاده به آرامش برسم، دوستم، همکارم، استادم و شاگردم به آرامش برسند؛ تا بتوانیم شعاع اضافه کنیم. چشمه جوشان، شعاع اضافه می‌کند، نور می‌دهد و به آن عرش الهی می‌گویند. یعنی دیگر کسی مسخره، غیبت، قضاوت، تجسس نمی‌کند، دروغ نمی گوید، مواد مخدر مصرف نمی‌کند و افکار منفی ندارد. با رعایت این اصول است که قدرت می‌گیریم. وقتی قدرت داشته باشیم، چشمه‌های جوشان که منابعشان در ارتفاع قرار دارد، باعث می‌شوند آب با فشار و قدرت به بیرون بیاید. اگر من در مسیر ارزش‌ها حرکت کنم و از ضد ارزش‌ها فاصله بگیرم، همین اتفاق برایم می‌افتد؛ با قدرت کارم را پیش می‌برم. وقتی کاری را با قدرت انجام بدهم، اثر می‌گذارد؛ چون حس من خوب است و وقتی حس خوب باشد، دیگران هم مرا دوست خواهند داشت.
از این‌که به صحبت‌های من گوش دادید، صمیمانه سپاسگزارم.

مرزبان كشيك: همسفر سارا
تايپيست: همسفر سمانه رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون اول)
عكاس: همسفر مژگان رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون اول)
ويرايش: همسفر فرزانه رهجوي راهنما همسفر فاطمه (لژيون دوم) دبير سايت
ارسال: همسفر زهرا نگهبان سايت
همسفران نمايندگي پاسارگاد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .