به نام کسی که ماند
بعضی آدمها مصرف نمیکنند، اما بیشترین سهمِ درد را میبرند. اسمشان مسافر نیست، اما سالها در مسیر اعتیاد راه میروند؛ نه با اختیار، بلکه با اجبارِ دوست داشتن.
این نوشته برای همان آدمهاست؛ برای همسفرانی که در سکوت، تاوانِ انتخابهای ما را پرداخت کردند.
همسفر من، همسر من است.
او در اواخر سفر من به کنگره آمد، اما واقعیت این است که سالها قبل از آن، با مصرف من زندگی کرده بود. تنها بود… تنها با ترس، تنها با بیاعتمادی، تنها با این سؤال تکراری و فرساینده: اگر دوباره خراب شد چه؟
همسفر بودن یعنی شبهایی که با صدای در میپری، یعنی آرام نشان دادنِ آشوب، لبخند زدن جلوی دیگران و گریه کردن در خلوت. یعنی توضیح دادنِ غیبتها، پوشاندنِ خرابکاریها و دفاع کردن از کسی که خودش هنوز بلد نیست درست زندگی کند.
همسفر من همیشه در بحثها کوتاه آمد و امروز میفهمم هر بار که او کوتاه آمد، چیزی درون خودش فرو ریخت. او کوتاه آمد تا من فرو نریزم؛ ساکت شد تا من آرام شوم؛ گذشت کرد تا زندگی از هم نپاشد.
من مصرف میکردم و گمان میکردم درد، فقط سهمِ من است؛ اما او با اضطرابِ مصرف من زندگی میکرد، با شک میخوابید و با ترس بیدار میشد.
در مسیر درمان آموختم که اعتیاد فقط مواد نیست؛ اعتیاد، خودمحوری است، نادیده گرفتن است و ندیدنِ آدمی که هر روز جلوی چشمت تحلیل میرود و تو نامش را میگذاری "تحمل".
هفته همسفر برای من هفته تشکر نیست؛ هفته تأمل و عذرخواهی است. برای سالهایی که فکر میکردم قوی بودن یعنی دوام آوردن و نفهمیدم دوامِ بیصدا، گاهی شکل دیگری از فرسودگی است.
امروز، بعد از هفت سال رهایی از بند اعتیاد، میفهمم اگر من فرصت بازسازی خودم را پیدا کردم، به خاطر کسی بود که با تمام زخمهایش ماند؛ نه چون ماندن آسان بود، بلکه چون دل کندن سختتر بود.
من یک مسافرم؛ رهاشده از اعتیاد، اما بدهکارِ صبر و اگر همسفر من امروز هنوز ایستاده است، این ایستادن اتفاق نیست؛ حاصل عشقی است که سالها دیده نشد و کمتر دربارهاش گفته شد.
تایپ و ویرایش: راهنما مسافر یونس
ویرایش و بارگزاری خبر: مسافر هادی
مرزبان خبری: مسافر احمد
دی ماه 1404 شعبه صالحی تهرانپارس
- تعداد بازدید از این مطلب :
102