ششمین جلسه از دوره سیزدهم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی کریمان کرمان با استادی راهنمای محترم مسافر حمیدرضا، نگهبانی مسافر عبدالمهدی و دبیری مسافر حسین با دستور جلسه «وادی یازدهم: چشمههای جوشان و رودهای خروشان همه به بحر و اقیانوس میرسند» روز یکشنبه ۳۰ آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
.jpeg)
سخنان استاد:
سلام دوستان حمیدرضا هستم یک مسافر
به رسم ادب تشکر میکنم از جناب آقای مهندس دژاکام که این بستر زیبا را فراهم کردند، تا من حمید به درمان برسم و درست زندگی کردن را بیاموزم و تشکر میکنم از جناب آقای علیرضا دژاکام مرد خستگی ناپذیر که زحمات زیادی برای تاسیس کنگره ۶۰ در شهر کرمان متحمل شدند، که من وامثال من بیاییم اینجا درمان بشویم، اگر کنگرهای در شهر کرمان نبود، خدا میداند که سرنوشت من و امثال من چه میشد چون واقعاً برای من حمید خیلی سخت بود که قرار باشد برای درمانم در هفته سه جلسه شاید ۱۰۰۰ کیلومتر بروم به تهران و درمان بشوم و این یک امر غیر ممکن بود برای من و همچنین تقدیر و تشکر میکنم از استاد عزیزم آقا محسن نقدی که اجازه دادند که در لژیون ایشون شرکت کنم و درمان بشوم و با آموزشهای کنگره راه و رسم درست زندگی کردن را به من آموختند به من که قانون درست زندگی کردن را بلد نبودم و روز به روز در منجلابی که خودم آن را برای خود ساخته بودم بیشتر فرو میرفتم.
زندگی من شده بود حول محور یک ماده سیاه و افیونی به نام تریاک و این مواد بود که برای من تصمیم میگرفت که امروز چه کار بکنم یا نکنم و حتی چطوری با خانوادهام برخورد کنم و این کنگره ۶۰ بود که با آموزشهای نابش من را راهنمایی کرد تا من توانستم از بند مواد افیونی رهایی پیدا کنم از زمانی که تصمیم گرفتم بیایم به کنگره چشمه جوشان بودن را در خودم احساس کردم یعنی در جلسات اول که با راهنمای تازه واردین برخورد کردم من شدم یک چشمه و یک آغازی دوباره و شروعی نو و چون خواسته درمان داشتم محکم ایستادم و تصمیم به رهایی داشتم.
جمله معروفی هست که میگوید من زندگی میکردم که مصرف کنم و مصرف میکردم که زندگی کنم برای من هم دقیقاً همینطور بود من زندگی کردن را برای مصرفم میخواستم و اگر مصرف نمیکردم حتی قادر به راه رفتن هم نبودم پس زمانی که وارد کنگره شدم و آموزش گرفتم شدم چشمه جوشان و خواسته درمان را در خودم قوی کردم و آموختم که برای سفر خود باید مبدا و مقصدم مشخص باشد و همچنین بایستی هدفم از سفر کردن مشخص باشد و دلیل اینکه میخواهم سفر کنم چی میباشد مبدا کنگره و مقصد دریافت گل رهایی از دستان بزرگمرد کنگره جناب مهندس و هدف، درمان بیماری اعتیاد بود.
.jpeg)
خاطرم هست زمانی که وارد کنگره شدم در سفر اول مشکلات مالی زیادی برای من به وجود آمد در صورتی که شاید در زمان مصرف این اتفاقات اصلاً نبود حتی یک بار من مزه خماری را نچشیده بودم همه چیز مثل یک پازل برای من جلو جلو آماده میشد زمانی که به کنگره میآمدم گوشیم را خاموش میکردم و تا برگشته به خانه بعد از آن گوشی را روشن میکردم و وقتی که در دسترس بودن متوجه میشدم که همسفرم پیام داده که کجایی پسرت تصادف کرده همچنین در هفتههای بعد مشکلات دیگری بود مادرم در بیمارستان بود و سکته کرد و خیلی اتفاقات ناگوار دیگر که در سفر اول برای من افتاد و اما هدفم بود که به من استقامت و پایداری میداد.
در کنگره آموختم که اگر خواسته درمان داشته باشم و از آموزشهای کنگره استفاده کنم به رهایی میرسم و من متوجه شده بودم که این اتفاقات ناگوار نیروهایی هستند که میخواهند من را برگردانند به روزهای قبل و ناکجا آباد و من به کمک راهنمایم و آموزشهای کنگره در مقابل نیروهای منفی استقامت کردم کلمهای هست به نام تسلیم شاید به ظاهر این کلمه خوبی نباشد و اگر به یک نفر بگویی که تسلیم بشو شاید در ذهنش این باشد که باید دار و ندارش رابدهد وخداحافظی کند و اما در کنگره تسلیم بودن نقطه عطفی بود در زندگی من و دیگه دست از جنگیدن با خودم برداشتم با پوشش سفید آشنا شدم و پیراهن سفید را برای خودم تهیه کردم و پوشیدم به من گفتند که ساعت یک ربع به ۵ باید در جلسه حضور داشته باشی گفتم چشم و همچنین آموختم که به حرمت کنگره احترام بگذارم گفتم چشم.

کنگره جایی امن و مقدسی میباشد و آموختم که در کنگره شوخیهای بیربط نباید بکنم گفتم چشم چرا چون تسلیم شده بودم و خواسته درمان داشتم برای رسیدن به رهایی میبایست که تسلیم بشوم و اما در کنگره این تسلیم بودن نقطه عطف و حرکت به سوی جلو میباشد من این نکته به من خیلی توانست کمک کند سرآغاز سفر من تبدیل به چشمه شدم و کم کم با طی کردن مراحل سفر تبدیل شدن به رود خروشان
در سفر اول با طی کردن پلهها انسان به رود خروشان تبدیل میشود و در این سپر حتماً باید پارامتر زمان رعایت شود و ۱۰ تا ۱۱ ماه سفر انجام شود و به دلیل اینکه روز به روز با گذراندن پلهها و آموزشهای کنگره علم و آگاهی من بالا میرود و در این زمان نیروهای منفی را بیشتر درک میکنم و اولویت کارم را میگذارم درمان بیماریم و گوش به فرمان راهنمایم میشوم و اگر هم هدف درمان نداشته باشم میشوم چشمهای بدون جوشش و بدون حرکت پس این حرکت است که باعث میشود که من به رود خروشان تبدیل بشوم.
در کنگره ما کتاب ۱۴ وادی داریم که تمامی این وادیها مثل زنجیر به هم متصل میباشند در وادی دوم من آموختم که صفت گذشته در انسان صادق نیست و تغییر میکند و چون روز به روز به آموزشهای خود میافزایی صفت گذشته در تو تغییر میکند و اگر در سفر دوم من از کنگره دور بشوم و آموزشهای کنگره را دریافت نکنم تبدیل به باتلاق میشوم مثل آبی که در جایی ساکن باشد و حرکت نکند میگندد و در سفر دوم هم من نیاز به حرکت و آموزش دارم و در سفر دوم هست که من به بحر و اقیانوس میرسم با خدمت کردن و ماندگاری در کنگره و همچنین به حال خوب و تعادل میرسم.

در هفته یک سیدی از طرف آقای مهندس در اپ دژاکام گذاشته میشود آموزشهای سیدی هفتگی من را آپدیت و به روز میکند و من موظف هستم که این سیدی و آموزشها را بنویسم و آنها را در زندگی خود کاربردی کنم برای اینکه به تعادل برسم به حالم خوب شود و در این صورت است که در سفر دوم من به بحر و اقیانوس میرسم قبولند کسانی که در سفر دوم در کنگره نماندند و رفتند و الان شاید مصرفکننده شدهاند و شاید با مصرف بیشتر و این فرصت از طرف خداوند شاید یک مرتبه نصیب من بشود و این کبوتر سپید یک مرتبه روی بام من مینشیند اگر از این فرصت استفاده کردم که خوب و اگر نتوانستم از این فرصت استفاده کنم شاید رنگ این کبوتر خوشبختی را دیگر نبینم.
کسی که سفر دوم باشد و در کنگره ماندگار نباشد هر لحظه امکان دارد که لغزش کند، لغزش (ل) لذت،(غ) غرور و (ز) زیاده خواهی و (ش) شهوت، که به سراغ انسان میآید و خیلی راحت انسان را به نابودی میکشاند چرا چون دیگر آموزشی نمیگیری و در حالت سکون هستی و برای این است که در سفر دوم بایستی در کنگره خدمت کنیم.

قطار کنگره همیشه در حال حرکت است این من هستم که مسافر این قطار باشم یا نباشم اگر امروز من در جایگاه راهنمای تازه واردین به یک تازه وارد آموزش میدهم و مشاوره میدهم برای حال دل خودم است، چون میدونم اگر در کنگره خدمت نکنم جه بسا من هم به نا کجا اباد بروم. پس زمانی من به بحر و اقیانوس میرسم که خدمت کنم و در کنگره مفید باشم و من تا عمر دارم زحمات راهنما را فراموش نمیکنم و همیشه دعا گوی راهنمایم و راهنمای تازه واردینم هستم، و آنها بودند که بدون منت به من عشق ورزیدند، و اقای مهندس دژاکام چهارده وادی و راه و رسم زندگی را به من آموخت، و عشق به همنوع را برای من معنی کردو شکرگزار خدا هستم، و دست آقای مهندس دژاکام و آقا علیرضا را میبوسم که باعث شدند کنگره در کنگره فعالیت کند و تا عمر دارم مدیون خانواده دژاکام و اقای نقدی هستم.
متشکرم که به صحبتهای من گوش کردید.
تایپ: مرزبان خبری مسافر رضا
عکس: مسافر رامین لژیون دوم
ضبط صدا: مسافر محمد لژیون دوم
ارسال: مسافر مهدی لژیون دوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
122