در وادی یازدهم میآموزیم آنگاه که روشنایی آبستن تاریکی بود؛ یعنی میخواست تاریکی را از درون خودش به وجود آورد، معمولاً به همینگونه است، اکثر سیستمها از بیرون آسیب نمیپذیرند؛ حتی حکومتها، کشورها، تفکرات و اندیشهها همگی از درون دچار آسیب میشوند، جهانآفرینش هم به همین شکل است تاریکی از درون روشنایی به وجود میآید فرض کنید در یک روشنایی عظیم از درون روشناییها یک نقطه تبدیل به تاریکی میشود و آن نقطه ذرهذره گسترش پیدا میکند تا تمام سطح روشنایی را فراگیرد، وقتی تمام سطح تبدیل به تاریکی شد، یک نقطه از روشنایی پدید میآید و باز گسترش پیدا میکند و تمام سیستم تبدیل به روشنایی میشود و این دو همواره در حال تغییر هستند و هیچکدام هیچ زمان از بین نمیروند و نمیتوانیم بگوییم روزی میرسد که همهچیز خیر مطلق یا شر مطلق میشود این دو همواره داخل یکدیگر هستند و کموزیاد میشوند. تاریکیها و عنصر منفی حرکتش سریع و قاطع نیست، آرام و خزنده است، اهریمن از طریق الهام و القاء انسان را از مسیر ارزشها منحرف میکند؛ زیرا اختیار انسان محترم شمرده شده است و کسی نمیتواند انسان را مجبور به انجام کاری کند؛ ولی باید جوابگوی انتخابهای خود باشد؛ بنابراین نیروهای منفی نمیتوانند بهصورت فیزیکی مداخله کنند، فقط القاء افکار انجام میدهند، بقیه مطالب به عهده انسان است و هیچفردی نمیتواند گناه خود را به گردن دیگران بیندازد؛ حتی نیروهای منفی و شیطان هم دنبال دعوت کردن انسان به انجام کارهای ضدارزشی هستند و اجباری در کار نیست.
جهان مادی از ماده و مادیات تشکیل شده است، به همین دلیل مادیات برای انسان بسیار مهم است؛ اما بهشرط آنکه انسان بر مادیات سوار باشد نه مادیات بر انسان، برخی از انسانها بهخاطر پول حاضر هستند هر کاری انجام بدهند و این نشان از این دارد که مادیات بر انسان سوار است، حال؛ اگر بخواهد از این خصلت که هر کار ضدارزشی را انجام بدهد تا به مادیات برسد، صرفنظر کنیم کار آسانی نیست و یکشبه نمیتوان این کار را انجام داد، همانگونه که ذرهذره وارد این کار شده است، باید بهآرامی از آن خارج شود؛ ولی فقیر بودن دلیل بر این نیست که مادیات بر فرد سوار نباشد، نه ممکن است فردی پولدار هم باشد؛ اما مادیات بر او سوار باشد این به کیفیت اوضاع برمیگردد نه کمیت آن، از اسب پیادهشدن همان قدر مهم است که بخواهی بر اسبسوار شوی؛ یعنی همان قدر که پول بهدستآوردن سخت است، جدا شدن از آن هم همان قدر سخت است.
اهریمن میگوید: انسانها با قوانینی بسیار مستحکم که از طرف قدرت مطلق اعلام شده در حال زیستن و فراگیری هستند و نابودی این قوانین امکانپذیر نیست؛ ولی تحریف و مخدوش کردن آنها میسر است. تعادل قانون است؛ ولی افراطوتفریط خواست ما است.
کار نیروهای منفی افراطوتفریط است؛ یعنی وقتی میگویند خواسته بیتعادلی دارند خواستهشان بیتعادلی است؛ یعنی اینکه آنها دوست ندارند انسانها روی خط وسط حرکت کنند، برای مثال هرچیزی را؛ اگر عبادت است، آن مدل داشته باشد یا اینکه با استفاده از عبادت سر کسی را ببرد یا بمب در جایی بگذارد یا کارهایی که آدمهای امروز انجام میدهند، انجام دهد؛ یعنی یا افراط یا تفریط و این به معنی بیتعادلی است؛ یعنی تعادل خواست این نیروها نیست و کاری که با انسان میکنند این است که با استفاده از ابزاری که دارند کاری میکنند که فرد به بیتعادلی برسد برعکس آن نقطهای که انسان باید در جهتش قدم بردارد.
حال منظور از تعادل چیست؟ در کلامالله شریف در سوره حمد خداوند میفرمایند: «خداوندا ما را به راه راست هدایت کن، راه کسانی که به آنها نعمت دادی، نه راه کسانی که مورد غضب تو واقع شدند و نه راه کسانی که گمراه هستند.» در این مثالی که وجود دارد در این حرکتی که انسان انجام میدهد؛ اگر حرکت فرد در جهتی باشد که باعث جهش او و تکامل و رشد او باشد، رشد کند و دانایی او بیشتر شود، انرژی او و آرامش او نیز بیشتر میشود، این همان مسیری است که در جهت خواسته درونی یا صراط مستقیم است مسیری است که در راستای تکامل یک موجود قرار میگیرد.
خواست درونی هر انسانی شامل دو بخش میشود که عبارتاند از: رسیدن به تعادل و رسیدن به تعالی؛ یعنی اول هر موجودی بایستی در خودش آن تعادل را به وجود بیاورد یا بهقولمعروف درمان را به وجود بیاورد؛ اگر بیماری دارد درمان کند و به حالت تعادل برسد؛ اگر حال بدی دارد، حال خودش را خوب کند؛ اگر وسواس، بیماری اعتیاد، و بیخوابی دارد اینها را بایستی درمان کند، این تعادل نام دارد، این هم در جهت خواست درونی انسان قرار میگیرد؛ یعنی رسیدن به تعادل هم در جهت خواست درونی انسان قرار میگیرد.
تعالی بعد از مرحله تعادل قرار میگیرد، بهعنوانمثال یک بچه اول باید بتواند روی پای خودش بایستد بعد راه برود و بعد از اینکه راه رفت میتوان به او دویدن را آموزش داد. تعادل در فیزیک سه تعریف دارد که عبارتاند از: تعادل پایدار، تعادل ناپایدار، تعادل بیتفاوت میشود، حال انسانها در مسیر تکامل خود یکی از این سه وضعیت را میتوانند داشته باشند؛ اگر در جهت صراط مستقیم باشند؛ یعنی از سطح پایین به سطح بالا در حرکت باشند وقتی به آنها یکضربه وارد میشود، یک تنش وارد میشود و دچار آشوب میشوند؛ زیرا برای همه اتفاق میافتد، ناراحت میشوند؛ اما دوباره به مسیر خودشان بازمیگردند، اینها انسانهایی هستند که تعادل پایدار دارند.
انسانهایی که یک مسیر را با سختی طی میکنند؛ ولی جایگاهشان جایگاه ناپایدار و سستی است، اینگونه افراد وقتی که به آنها یک تکانه وارد میشود یک رفتار و حرکت از خودشان نشان میدهند، بنابراین وقتی ضربه به آنها وارد میشود قدرت نیروی مکمل وجود ندارد که بتوانند تعادل رو حفظ کنند و در مقابل هر تنش و مشکلی رفتار ناپایداری از خود نشان میدهند؛ مثلاً برای آرامکردن خود به سمت مواد مخدر میروند به همین دلیل تعادل ناپایدار نام دارد و یک فردی هم تعادل بیتفاوت دارد؛ یعنی فرق نمیکند که شما به این فرد این ضربه را وارد کنید ضربهای بزنید بعد از ضربه و قبل از ضربه هیچ تفاوتی در او ظاهر نمیشود، بهعنوانمثال شما بر روی سطح میز موبایل را هل میدهید، موبایل یکذره جلوتر میایستد، هیچ تغییری دیگر به وجود نمیآید نسبت به این سطح دوباره همان حالت است و دیگر بهجای اولیه خودش برنمیگردد؛ ولی نسبت به میز هم هیچ تغییری نکرده است، این مسیر تعادل بیتفاوت نام دارد؛ اگر این سه مورد را بررسی کنید، میبینید که کسانی که در صراط مستقیم یا در جهت خواسته درونی خودشان قرار گرفتند که همیشه یک احساس آرامش به همراه دارند؛ یعنی وقتی که حرکت میکنند و در صراط مستقیم هستند تلاش و حرکتی که انجام میدهند؛ باعث میشود که احساس انرژی و آرامش بکنند و احساس رضایت در آنها به وجود میآید. این وضعیت را تعادل پایدار میگویند و تعادل بیتفاوت هم کسانی هستند که گمراه شدهاند و تعادل ناپایدار کسانی هستند که در عذاب و دشواری قرار دارند.
در این وضعیت انگشت اهریمن بهطرف خطرناکترین و مهلکترین موضوع نشانه رفت و تیر زهرآگین خود را که مربوط به جادوی هفترنگ بود رها کرد و آن چیزی نبود مگر خمر، خمر بهمعنای پرده، حجاب و پوشش است؛ یعنی هر چیزی که روی اندیشه، عقل و شخصیت انسان را بپوشاند، خمر تلقی میشود بهطوریکه خوب را از بد و زشت را از زیبا تشخیص ندهد.
خمر که جادوی هفترنگ است شامل تریاک با مشتقاتش، حشیش، گرس، شراب، گیاهان و قارچهای توهمزا و افکار منفی هستند که چهبسا این افکار منفی میتواند اثرات بسیار مخربی نسبت به سایر مواد داشته باشد و مواد مخربی که در آینده به دست بشر بهصورت صنعتی ساخته میشوند که در خارج کردن انسان از حالت تعادل نقش بهسزایی خواهند داشت.
۱۴۰۰ سال پیش در کتاب آسمانی راجعبه خمر این موضوع عنوان شده است «از خمر و قمار از تو میپرسند، بگو که اینها برای مردمان منافعی دارند و ضررهایی هم دارند که ضررهایش از منافعش بیشتر است از آنها اجتناب کنید که عملی شیطانی است.» خداوند وجود نیروهای تخریبی و انسانهای پلید و اهریمنی را برای وجود هستی بهعنوان یک نیرویمکمل لازم دانسته تا انسان به درجهای از فهم برسد و با استفاده از عقل سلیم به جایگاهی برسد تا بداند کدام کار درست و کدام کار غلط است و توان اجرای عمل سالم را نیز داشته باشد؛ بنابراین ما برای خروج از ظلمت و این جهنم هیچراهی نداریم مگر اینکه به ریسمان الهی چنگ بزنیم که اصل ریسمان الهی محترم شمردن و اجرای فرامین و قوانین است.
آن چیزی که حقیقت نیست و بر پایه دروغ و ناحق مطرح میشود خیلی زود سقوط میکند و از بین میرود، تنها حقیقت است که بقاء دارد و جاودانه میماند. چرا پیامبران و قوانین الهی جاودانه ماندند؟ چون حقیقت را گفتهاند و قوانینی را به بشریت عرضه داشتند که آنان را به صلح و آرامش رساند و آیا فکر کردهاید که چرا با گذشت اینهمه سال هنوز پیامبران و انبیاء الهی بیشماری دارند؛ ولی هر فردی که خود را انسانی در حد کمال و اندیشمند میداند؛ حتی سخنانش در بین دوستان و خانواده هم خریداری ندارد؟
پیامبران ما از صورپنهان انسان گفتهاند، از یک منبع و مبدأ، از راهی که انسان را به مقصد میرساند، از جهان بعد از مرگ گفتهاند. انسانها؛ اگر قوانین الهی را با خطی زیبا بنویسند و با صوتی قشنگ آن را قرائت کنند؛ ولی اگر در پندار و کردار خود قوانین الهی را اجرا نکنند، به اعماق جهنم سقوط میکنند تنها اجرای قوانین است که انسان را به صلح و آرامش میرساند و آنگاه تمام کائنات در هستی با او هم آوا خواهند شد. این قوانین بهگونهای است که از بدویترین تا متمدنترین و از بیدینترین تا دیندارترین مردمان همهوهمه آنها را قبول دارند؛ زیرا کاملاً پسندیده و عقلانی هستند.
قوانین چه میگویند؟ میگویند دروغ نگو، دزدی نکن، خودبین مباش، روا نخور، گمان بد مبر، رشوه نگیر، عیبجو نباش، کمفروشی نکن، فساد نکن، مواد مخدر مصرف نکن، خیانت نکن، عدالتخواه باش، مهربان باش، به درماندگان کمک کن، تفکر و تعقل کن. حال اگر هر فردی در هر دین و مذهبی تمام مراسم آیینی و ظاهری دین خود را به جا آورد؛ ولی قوانین ذکر شده را محترم نشمارد، بیدینترین فرد و از پیروان اهریمن خواهد بود؛ پس قوانین خیلی مهم است.
نیروهای منفی همیشه وجود داشتند و دارند، حال ما از نیروهای شیطانی تحت عنوان نیروهای مکمل هم نام بردیم؛ زیرا وجودشان الزامی است؛ اگر ظلمت نباشد نور مفهومی ندارد. باطری ماشین باید حتماً قطب مثبت و منفی باشد تا کار کند و جالب اینجا است؛ اگر این دو قطب مخالف را به هم وصل کنیم جرقههای وحشتناکی زده میشود بهگونهای که نمیتوانند یکدیگر را تحمل کنند؛ بنابراین نیروهای منفی هم وجود داخلی دارند و هم وجود خارجی.
هر فردی ممکن است در زندگی به جایی برسد که راه و جایگاه خود را گمکرده باشد، انسان بدی نیست؛ اما بلد نیست چگونه انسان خوبی باشد، میخواهد خوب و قوی باشد به کلاسهای مختلف میرود هر راهی را میزند؛ ولی راه به جایی نمیبرد، این فقط مربوط به اعتیاد نیست، موقعی که انسان در بیراهه و تحت نیروهای شیطانی است، خودش احساس نمیکند، قبول ندارد و زمانی باور میکند که از آن تاریکی خارج شود، بهعنوانمثال کسی که اعتیاد دارد تا زمانی که درگیر اعتیاد است، خودش باور ندارد که در تاریکی است و همیشه چهره حقبهجانب به خود میگیرد که من کاری نمیکنم حق ندارم پول خودم را مواد بکشم؟ پول خودم است، خودم زحمت میکشم و به دست میآورم؛ اگر چیزی از بین برود جسم من است و به کسی مربوط نیست، این گفتگوهایی است که معمولاً اینگونه افراد تکرار میکنند کسی که در تاریکی است، نمیتواند باور کند و به قول بزرگی هیچ فسادی انجام نمیگیرد، مگر در لباس تقوا، ذاتاً میخواهد بهطرف نیکی برود؛ حتی اگر مرتکب خلاف شود؛ باید لباس تقوا تنش کند همه انسانها تصور میکنند میتوانند در یکلحظه تغییر کنند، ممکن است در یکلحظه شروع باشد؛ ولی پایان نیست؛ زیرا اگر بخواهی در یکلحظه از عمق تاریکی وارد روشنایی شوی کور خواهی شد؛ بنابراین تغییر باید کمکم حاصل شود.
برای جوشان شدن چشمه و خروشان شدن رود دو ویژگی لازم است که عبارتاند از: ۱- وجود منابع ذخیره آب که همان سفرههای زیرزمینی است. ۲- اختلافپتانسیل یا اختلافارتفاع، هرچه اختلاف ارتفاع بیشتر باشد انرژی پتانسیل بیشتر و آب با شدت بیشتری از زمین بیرون میآید، انرژی پتانسیل همان انرژی ذخیره شده در هر چیزی است.
همه وادیها برگرفته از قوانین موجود در نظام هستی است؛ اگر انسان هم بخواهد به یک چشمه جوشان تبدیل شود؛ باید این دو ویژگی که عبارتاند از: ۱ـ از منابع و متون آموزشی در مسیر دانایی استفاده کند که این منابع آموزشی در جلسات ما، کارگاههای آموزشی، جزوات جهانبینی، ۱۴ وادی عشق، ادموند و هلیا و… است که همیشه مهیا و در دسترس و قابلاستفاده است. ۲ـ ایجاد اختلافپتانسیل در درون است؛ اگر انسان بخواهد درونش انرژی پتانسیلی ذخیره شود که حتماً برای ادامه راه به آن انرژی نیاز دارد؛ باید هر لحظه جایگاهش تغییر کند و نسبت به قبل پیشرفت و صعود داشته باشد، حال این سؤال پیش میآید که تغییر جایگاه چگونه اتفاق میافتد؟ برای تغییر جایگاه تغییر ساختار لازم است و برای تغییر ساختار ابتدا باید ظرفیت این تغییر در شخص ایجاد شود و فردی که ظرفیت تغییر را نداشته باشد، در او تخریب ایجاد میشود، بعد از اینکه ظرفیت تغییر در فرد شکل گرفت در این مرحله باید ساختار قبلی منهدم شده و از بین برود؛ یعنی چیزی از ساختار قبلی باقی نمیماند و بعد ساختار جدید به وجود میآید که برای بهوجودآمدن این ساختار در درجه اول نیاز به تفکر دارد، تفکری جدید که با تفکر قبلی تفاوت دارد، تفکری عمیقتر و با کارایی بیشتر، وقتی این تفکر به وجود آمد باید وارد قسمت انجام کار شود و ساختار جدید را به وجود آورد که این ساختار جدید ویژگیهای جدیدی را به دنبال خود دارد. بعضیاوقات شخص میخواهد در او توانایی جدیدی به وجود آید مثلاً کسی که هیچ آشنایی و درکی از ریاضیات ندارد میخواهد ریاضیدان شود، در اینجا باید ساختار قبلی متلاشی شود و ساختار جدیدی که درون آن ریاضیات است شکل بگیرد که این تغییر ساختار ممکن است سالها طول بکشد و ممکن است انسان در مسیر شکلگیری این ساختار جدید خیلی از داشتههایش را از دست بدهد چون در هر ساختاری که در وجود انسان هست یکسری خاطرات، عواطف، علایق و یا انسانهایی بوده که با آنها ارتباط داشته است و شخص باید از همه اینها بگذرد و نکته قابلتوجه در از بین رفتن ساختار قبلی این است که انسان تواناییهای قبل را از دست میدهد؛ مانند ارتباطات گذشته، دوستان و اطرافیان خویش، چون حسی که در ساختار قبلی بوده از بین میرود و این چیزی نیست که هر انسانی بتواند آن را تحمل کند و نصف مسئله نیز در همین است که انسان بتواند از آن بنای قبل خارج شود؛ یعنی به یک پتانسیل و توانی برسد تا بتواند چنین شرایطی را قبول کند.
حال برمیگردیم به موضوع اصلی یا همان تبدیل شدن به چشمه جوشان؛ اگر انسان از نظر درونی و بیرونی جایگاه خود را بهطرف ارزشها تغییر بدهد و صعود کند در او ایجاد انرژی میکند که این انرژی بستگی به تغییر جایگاه دارد؛ مثلاً فردی که دیپلمه است در دانشگاه قبول میشود یا کودکی که صاحب دوچرخه میشود و... این موضوعها یکی از شاهکارهای کسب انرژی برای انسان است که بلافاصله پاداش خود را از کارهای خوب میگیرد پس انجام موفقیتها برای انسان ایجاد انرژی میکند مثلاً وقتی که شخصی در یک هیئت مسئول کاری میشود و کاری انجام میدهد دیگرانی که از نظر دانایی بالا هستند به او احترام میگذارند و برای او ارزش قائل میشوند و این برای فرد ایجاد لذت میکند؛ بنابراین اگر انسان بخواهد چشمه جوشان باشد باید دائماً حرکت کند و دائماً این اختلاف درونی و بیرونی را به وجود آورد حالا با خدمت کردن یا با حرکت در جهت ارزشها، وقتی اینها را انجام بدهد باعث انرژی، قوت قلب، قویشدن و باعث شادابی فرد میشود؛ البته خدمت کردن هم قوانین خاص خود را دارد فرد در انجام خدمت باید انرژی و اعتمادبهنفس بالا داشته باشد که این برای سلامتی او نیز بسیار مفید است، نباید هدف از قرار گرفتن در جایگاه، کسب مقام و امتیاز باشد؛ بلکه باید خواسته و خدمتی عالی بدون طمع داشته و در مسیر حرکت کند تا تعادل به وجود آید.
خواستهها معقول و غیرمعقول هستند و هر دو هم قدرت و هم اعتمادبهنفس را بالا میبرد؛ اما در خواستههای نامعقول، تعادل فرد ناپایدار میشود، چنانچه کسی حرفی زد دلخور و ناراحت میشود نیاز ما در دل دیگران و نیاز دیگران در دل ما است. پس وقتی که انسان در بدنش انرژی تولید شود سیستمایکس او شروع به ترشح دوپامین، اندروفین و دینورفین میکند و وقتی که اینها سطحشان بالا برود فرد انرژی زیادی پیدا میکند؛ پس اگر در جهت ضد ارزشها حرکت کند حالش خراب میشود؛ یعنی انسان هرچه بهطرف روزنه موجودیت؛ یعنی صراط مستقیم نزدیک شود آرامش و آسایش بیشتر و حال خوش بیشتری نصیب او میشود البته انجام کارهای ضدارزشی نیز باعث ایجاد انرژی میشود، منتهی انرژی از نوع منفی باعث لذتی میشود که معمولاً با دلهره همراه است، اگرچه این انرژی را انرژی منفی اطلاق میکنیم؛ ولی بههرحال انرژی، انرژی است؛ ولی چون در نهایت باعث تخریب خود فرد میگردد آن را انرژی منفی مینامیم؛ بنابراین هر کس با تدبیر یا بدون تدبیر با عقل یا بدون عقل با عشق یا بدون عشق با ایمان یا بدون ایمان با حس درون و یا حس بیرون هر چند کوچک گویی؛ مانند چشمه آب عمل میکند و این موضوع مربوط به خواستهها و مراتب نفس شخص است.
حال کسی که چشمه درونیاش خشک باشد مشخص میشود که هیچ سودی برای جامعه و سایر موجودات ندارد مانند این ضربالمثل که میگوید: «فلانی اینقدر خسیس است که آب از دستش نمیچکد!» کسانی هم هستند که چشمه جوشانی دارند با آب زلال و شفاف و گوارا که همه موجودات میتوانند استفاده کنند، این دسته آدمها موردتوجه و احترام دیگران واقع میشوند و همچنین رحمت خداوند شامل حال خوبشان میشود.
عدهای دیگر هم آب چشمههایشان تلخ و زهرآگین است، نهتنها برای جامعه هیچ سودی ندارند؛ بلکه بوی تعفن و گندشان موجب آزردگی هم میشود، اینها همان کسانی هستند که از آزار و اذیت مردم لذت میبرند و از ستم پیروی میکنند. هر اتفاقی برای انسان رخ میدهد نتیجه اعمال او در گذشته است، انسان هر رفتار و برخوردی که داشته باشد در لحظه یا گاهی در آینده بازتابش به خودش بر میگردد، هر برخورد خوبی که با دیگران داشته باشد روی کیفیت زندگی او اثر میگذارد.
انسان باید از طبیعت الگو بگیرد و هر چه را که دریافت میکند باید حداقل به همان اندازه باز پرداخت کند چه از نظر مالی چه از نظر عاطفی مثلاً؛ اگر در زمین یکدانه بکارد و به آن آب، کود و سم بدهد بعد از ۵ سال دهها برابر به او آن دانه را بر میگرداند و میوه میدهد.
کسانی که فقط به فکر رفاه و آرامش خود و خانوادههایشان هستند مانند زمین شورهزاری هستند، هیچ گیاهی نمیروید و در اثر کویر خشک، وزش تندباد و طوفانهای شدید خودشان را در معرض آسیبپذیری قرار میدهند، همانطور که چشمهها منابع گوناگونی دارند انسانها هم بهمراتب دانایی و استعدادهای متفاوت دارند. انسانهایی که زندگی یکنواخت را تکرار میکنند و هر روزشان مانند روز قبل است و هیچگونه جهشی را انجام نمیدهند و هیچ تولید و اثری را از خود به جا نمیگذارند. انسانها فقط با پیروی از قوانین و با کسب دانش و آگاهیهای لازم میتوانند منابع ذخیره شده خودشان را بسیار کنند.
منابع: سیدیهای وادی ۱۱، اختلاف ارتفاع، مثلث خمر، اجرای قوانین، خدمت، تغییر جایگاه، صحبتهای اسیستانت همسفر مرجان، انواع تعادل و کتاب ۱۴ وادی عشق برای رسیدن به خود.
نویسنده: همسفر زهرا (آ) رهجوی راهنما دنور همسفر وجیهه
ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر آرزو نگهبان سایت
همسفران نمایندگی سیرجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
91