.jpeg)
چهاردهمین جلسه از دوره دوازدهم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی کریمان کرمان با استادی راهنمای محترم مسافر رضا ، نگهبانی مسافر محمد و دبیری مسافر آرمان با دستور جلسه « در کنگره ۶۰ چگونه قدردانی میکنیم» روز پنجشنبه ۲۷ آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۳۰ آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:
سلام دوستان رضا هستم مسافر
خداروشاکر وسپاسگزارم یک بار دیگه در این جایگاه قرار میگیرم از حضور شما عزیزان انرژی میگیرم ازجناب مهندس دیدهبانان کمال تشکر را داریم از ایجنت محترم همه خدمتگزاران به ویژه استاد بزرگوارم آقای زارکوهی
دوتا دستور جلسه داریم دستور جلسه اول در کنگره ۶۰ چگونه قدردانی کنیم دستور جلسه دوم تولد یک سال رهایی آقا مهدی عزیز رهجوی خوب لژیون چهارم
در مورد اینکه در کنگره ۶۰ چگونه قدردانی کنیم بهتره روی این موضوع که اصلاً کنگره ۶۰ چیه یکم فکر کنیم اگر کنگره ۶۰ را بشناسیم آگاهی داشته باشیم قطعاً راه قدردانی کردنش را هم پیدا میکنیم آقای مهندس تاکید کردند هم جلسه بنیان هم دیروز اینها رو بگید تکرار بشه نیاز هست من چند تا سوال از خودم بپرسم اصلاً از کنگره ۶۰ شناخت دارم من کنگره ۶۰ رو میشناسم کنگره ۶۰ چیه آیا اینکه میگه مکان مقدس و امنی هست معنیش رو میدونم معنی جمعیت احیای انسانی را میدونم آیا تفاوت گوهر شبچراغ با معذرت میخوام خر مهره رو میدونم آیا فرق درمان با ترک رو میدونم آیا فرق کنگره ۶۰ با ngoهای بیرون که هر روز باید بگم رضا هستم یک معتاد را میدونم فرق درمان شدن با روش دیاستی با سقوط آزاد کلینیک کمپ ترک رو میدونم آقای مهندس تاکید دارند که اینها گفته بشه من اگر بدونم چه سختیهایی کشیده شده چه خون دلهایی خورده شده تا من بیام توی این مکان مقدس بشینم به رهایی برسم قطعاً قدردانی هم خواهم کرد نه بعد از اینکه رها شدم برم پشت سرم رو هم نگاه نکنم کسی که میاد اینجا درمان میشه و میره پشت سرش رو هم نگاه نمیکنه از کنگره چه برداشتی کرده؟
من اگر بدونم جناب مهندس بعد از اینکه رها شد با انواع اقسام مشکلاتی که داشتند اول نرفتن دنبال حل مشکلاتشون تو فکر من رهجو بودتوفکرافتتاح وراهاندازی کنگره بود حدود ۲۰۰۰ کتاب مطالعه کردند سفرهای خارجی اروپا هند چین اگر بدونم آقای مهندس به خاطر من بازداشت شدند جلساتشون رو توی راهرو برگزار کردند اوایل جلساتشون رو توی یک غسالخونه برگزار کردند اصلاً فکر کردنش هم برای آدم سخته من اگر بدونم آقا علیرضا دژاکام ۱۰ سال توی کرمان چه سختیهایی کشیدند یک پاشون زاهدان باشه یک پاشون اینجا باشه یک پاشون تهران باشه اصلاً تصورش هم برای آدم سخته از عهده من که بر نمیاد رهجویی که الان توی شعبه سیرجان روی صندلی نشسته داره درمان میشه اگر بدون آقای نقدی یک سال صبح جمعه ساعت ۳ ۴ صبح زمستان سرد با چند نفر از دوستان دیگر برای درمان اونها میرفتند یک سال در سرما و گرما جلسات را توی پارک برگزار کردند قطعاً قدر کنگره رو میدونه
رهجویی که الان توی رفسنجان روی صندلی گرم و نرم نشسته داره درمان میشه اگر بدونم آقای زارگویی چه جوری رفسنجان رفتن دارن میرن و میان خودشون چترود محل کارشون کرمان از چترود بیان کرمان از کرمان بعد از کار مستقیم برن رفسنجان آخرین نفر از رفسنجان برگردند کرمان یک سال هر روز ساعت ۵ صبح جمعه برن توی پارک قطعاً قدر کنگره رو میدونن نمیره پشت سرش رو نگاه نکنه یکم روی این موضوعها فکر کنم اصلاً بدونم کنگره چی هست فرق کنگره رو با روشهای بیرونی بدونم اینها رو دونستم چرا باید قدردانی کنم؟
.jpeg)
اصلاً دستور خداونده شما نگاه کنین اولین سوره اولین آیه قرآن الحمدلله رب العالمین برای کسیکه نماز میخواند روزی ده مرتبه واجب است حمد خدا رو بجای بیاورد این تکرار نیاز هست چون انسان موجودی است ناسپاس من رضا خیلی زود فراموش میکنم که کی بودم چی بودم روزی که از این در اومدم داخل با چه حالی با چه وضعی حتی نمیتونستم بلند شم خودم رو به عنوان یک تازه وارد معرفی کنم نباید اینها رو یادم بره اگر اینها هر روز گفته بشه قطعاً قدردانی کردن هم یادم نمیره خوب حالا چطوری قدردانی کنم که این رو در طول هفته زیاد شنیدید چه با کرم چه با درم چه با قلم فرق نمیکنه.
استاد امین میگن که بهترین حالتش توی هر سه موضوع باشه هر موسسه ارگان برای پیشرفت به سه مولفه نیاز داره اول علمه خوب خدا را شکر جناب مهندس بینیاز و غنی هر دستور جلسه یا هر سیدی شما بخوای بری گوش کنی اصلاً آدم تعجب میکنه به زبانی که من با یک سواد ابتدایی بفهمم چی دارن میگن شما اگر برید از متخصص قلب ۴ تا سوال بپرسید از چهار تا کلمهاش حتماً دوتاش اصطلاح پزشکیه ولی مثلاً برید سیدی سد خونی مغز رو گوش کنید هر کس با هر سطح سوادی متوجه میشه که چطور شد من مصرفکننده درگیر اعتیاد شدم میگن که آقا معتادی هر روز کشیدی عادت کردی خوب الان من ۵۰ ساله دارم برنج میخورم پنیر میخورم به اونها هم معتاد شدم قبل از اینکه کنگره بیایم اصلاً نمیدانستیم نفس چیه؟ عقل چیه؟روح چیه؟ اینها رو اومدیم اینجا یاد گرفتیم قدردان باشیم کافیه من همینها رو یاد بگیرم جهانبینی کاربردی توی زندگیم پیاده کنم اون بهشت اون آرامشی که وعده داده شده رو توی زندگیم تجربه کنم.
دومین عامل سرمایه انسانیه در ارگان هر سازمان به نیروی انسانی متخصص هم نیاز داره هر کاری از دستم برمیاد برای قدردانی انجام بدم ما در کنگره جایگاه بالاتر نداریم فرق نمیکند اون کسی که داره چایی دم میکنه رهجویی که اومده پنج و نیم سیسی شربت خورده اون چایی بهتر از حرف من راهنما بهش میچسبه یک مجموعه یک پکیج کامل داریم دست به دست هم میدیم که یک نفر به رهایی برسه میتونی درس بخونی راهنما بشی امتحان بدی بسم الله نمیتونی هر جایی که میتونی خدمت کن دیگران کاشتند ما خوردیم ما چی بزاریم بریم؟ یادمون بره کی بودیم چی بودیم.
عامل دیگر که انکارناپذیره سرمایه است. بیمایه فطیر میدونیم که اینجا تمام هزینهها رو خودمون میدیم اصلاً مهندس از کسی قبول نمیکنند توی صحبتهای اخیرشون گفتند خدا رحمت کنه جناب حاج رسولی ۲۰ سال پیش رئیس ستاد اومد توی پارک دیدند که یک عده آدم مصرفکننده که تا ظهر خواب بودند دارند ورزش میکنند والیبال بازی میکنند فوتبال بازی میکنند خیلی خوشش اومد گفت یک یادداشت یک درخواست بدید من ۲۰ میلیون بدم برید برای بچهها وسایل ورزشی بخرید آقای حاج رسولی آمدند به مهندس گفتند گفت باشه حالا مینویسم رفت یک ساعت بعد برگشت گفت آقای مهندس نوشتید گفت نه مینویسم دو دفعه سه دفعه تا اون بنده خدا رفت ناراحت شد خوب مثل ما فکر میکنه به پول الان حداقل میشه ۲ میلیارد تومان ما میایم میگیم عضو لژیون سردار بشید ۶ میلیون بدهید همین رو هم نمیدیم حالا یک نفر الان بگه من ۲ میلیون میدم برید شعبهتون رو بسازید همه میگیم خوب چه کاریه بگیرین دیگه ولی اگر آقای مهندس اون روز اون پول رو میگرفت ما الان از خودمون شعبه نداشتیم روی پای خودمون نمیتونستیم بایستیم.
میگن گاوی که نون گدایی بخوره قطعاً شخم نمیزنه همین ۶ میلیون ۶ میلیونها همین پولهایی که توی سبد میندازیم کم کم کم به اینجا رسیده کرمان از ۱۰ سال پیش تا الان چقدر پیشرفت کرد همینها رو قدر بدانیم با زبان با قلب با عمل میتونیم تشکر و قدردانی کنیم همشون مثل یک مثلث به هم وصل هستند آقا کسی رو که دوست داری بهش بگو قدردانی کن.
مهندس میگن دیگه همسفران محترم توی جلسه هستند مخصوصاً ما کرمانیها آدمهای سردی هستیم زن و بچهمون رو دوست داریم ولی سختمونه بگیم دوست دارم یا از قدیم توی گوشمون خوندن اگر توی خونه کار کردی بهت میگن زن ذلیل دوستت دارم خیلی از سکه طلا بیشتره میگید نه یک بار امتحان کنید شاخه گلی با مبلغ کمتر براش بگیرید با احترام برید بهش بدید بهش بگو دوست دارم به بچت بگو دوست دارم باید ابراز کنیم بگیم قلباً دوست دارم خوبه ولی باید بگیم از کسی خدمتی کاری برای ما انجام میده باید قدردانی کنیم.
.jpeg)
دستور جلسه دوم تولد آقا مهدی
بهش تبریک میگم به خودش به همسفرش به فرزندانش صحبت کردن در مورد رهجوهایی که تو کنگره میمونند یکم سخته چون اونها قطعاً رهجوهای قدرشناس و فرمانبرداری بودند خاطرهای چیزی ازشون توی ذهن آدم نمیمونه معمولاً اونهایی که جیگر آدم رو خون میکنند توی کنگره نمیمانند و میرن خاطره هم ازشون زیاد داریم ولی خب رهجوی مأخوذبهحیا فرمانبردار خجالتی فقط اینو در موردش میدونم که خیلی عاشق زن و بچهاش هست به همین خاطر هم خواسته درمان داشت و اومد توی کنگره و خدا را شکر که موند درمان شد تنها خاطرهای که ازش به یادم مونده موقع رهاییشون رهایی خیلی خوبی بود که توی ذهنم مونده وقتی رفتیم جلسه چهارشنبه بود دوستانی که رفتن میدونند بخوای توی جلسه آقای مهندس مشارکت کنی اسم مینویسند قرعهکشی میکنند مهندس برگهرو برمیداره اسم هر کی هست در میاد اتفاقا اسم دختر آقا مهدی در اومد رفت یک مشارکت خیلی خوب دکلمه خوند گفت نرجس هستم از زنگیآباد آقای مهندس گفتند که نرجس نیست نرگسه اون رو عربا میگن ما توی زبان فارسی گ داریم بگو همون نرگس زنگی آباد هم نیست کرمانه انشالله در آینده شعبه زنگی آباد هم تاسیس بشه به افتخار خودتون و آقای مهندس.
اعلام سفر مسافر مهدی
.jpeg)
آرزو مسافر مهدی و همسفرانشان

صحبتهای مسافر مهدی
سلام دوستان مهدی هستم مسافر
خیلی خوشحالم در جمع شما دوستان عزیز هستم به رسم کنگره اول تشکر ویژه میکنم از دانشمند بزرگ محقق آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان که این بستر امن را فراهم کردند که من مصرفکننده به راحتی آب خوردن به درمان قطعی برسم خداوند عمر با عزت به ایشان بدهد بعد تشکر میکنم از استاد مهربان و صبورم آقای رضا رضایی که در مدت این سه سال خیلی ایشان را اذیت کردم و ایشان همیشه با بردباری و مهربانی به من کمک کرد و هر روز آموزشهای بیشتر به من میدادند تشکر بعدی را میکنم از آقای علیرضا دژاکام بنیانگذار کنگره ۶۰ در کرمان و شهرستانهای کرمان که در حال حاضر در حال زحمت زیادی برای پایان کار شعبه حاجیآباد کرمان میکشند و در آخر تشکر میکنم از آقا سینا ایجنت محترم و مرزبانان محترم که همیشه در حال تلاش کردن و کار کردن برای ما مسافران هستند.
.jpeg)
خیلی خوشحالم که جشن تولد یک سال رهاییم رادر کنار شما دوستان میگیرم سال ۱۴۰۱ که من وارد کنگره شدم بسیار ناامید و منزوی و گوشه گیر بودم باحالی پریشان و دلی شکسته سر جلسه تازهواردین نشستم هیچ مفهومی از کنگره ۶۰ نداشتم فکر میکردم اینجا هم مثل جاهای دیگه قراره ترک کنم ولی کمکم وارد لژیون شدم هر روز که میگذشت میفهمیدم اینجا با جاهای دیگر بسیار فرق میکند چیزهایی که من در کنگره ۶۰ آموختم در هیچ جا و در هیچ کتابی و در هیچ دانشگاهی تدریس نمیشود از همون روز اول کلمه معتاد را از من گرفتند و من را با نام مسافر صدا کردند تنها جایی بود که به من احترام زیادی میگذاشتند و من را با نام آقا صدا میزدند و هر روز چیزهای جدیدی را میآموختم خدا را بسیار سپاسگزارم که اذن من هم صادر شد که بتوانم عضو کوچکی از بچههای کنگره ۶۰ باشم.
.jpeg)
و در آخر تشکر ویژهای میکنم از همسفر مهربانم که به راستی بال پروازم در این سفر بود و همه جوره من را آماده میکرد که من به راحتی سفرم را ادامه دهم و همیشه همراهم بود من تخریب بسیار بالایی داشتم من روزانه ۶۰ الی ۷۰ سیسی شربت اپیوم مصرف میکردم و همیشه این همسفرم بود که به من امید میداد که من اعتماد به نفسم را از دست ندهم و رو به نور و روشنایی حرکت کنم و تشکر میکنم از راهنمای همسفرم خانم سمیه که الان متاسفانه در جمع ما حاضر نیستند خیلی از ایشان سپاسگزاری میکنم که بهترین آموزشها را به همسفر من آموختند و همیشه هوای ما را داشتند. خدا را هزارمرتبه شکر شکر شکر بابت چنین جای بسیار مهم و ارزشمندی.
ممنون از شما عزیزان که با صبر و شکیبایی به صحبتهای من گوش کردید انشالله رهایی همه سفر اولیهای عزیز با تشکراز شما

صحبتهای راهنمای محترم همسفر فاطمه
سلام دوستان فاطمه هستم همسفر
خدا را شکر میکنم خدا را هزاران مرتبه شکر میکنم که به واسطه مسافرم و به واسطه مصرف مواد مخدر مسافرم من فاطمه هم این جایگاه را تجربه میکنم. چقدر جای راهنمای بزرگوارم خانم سمیه در کنار من خالی هست ولی حضورشان را حس میکنم. حرفی که خود خانم سمیه پشت تلفن دیروز به من گفتند که فاطمه من را در کنار خودت احساس کن و من هم خانم سمیه جانم حضورتان را لحظه به لحظه از دل نوشته نوشتنم تا الان نشستن روی صندلی کنگره۶۰ حس میکنم و پیوند محبت ما اینقدر قوی هست که من هیچ خلأیی احساس نمیکنم . از راهنمای بزرگوارم که با جان و دل همیشه زحمت کشیدند و من را تشویق کردند و گفتند فاطمه قوی باش،تشکر میکنم .آقای مهندس گفتند که ضعیف در طبیعت هیچ جایی ندارد. از آقای مهندس تشکر میکنم که چنین بستری به وجود آوردند تا کسانی که ناامیدند،دخترانی که قبل از ازدواج تمام امیدشان پدرانشان بود و بعد از ازدواج تمام پشتیبانشان همسرشان هست و وقتی که این اهریمن قوی این اعتیاد به خانه و زندگیشان راه پیدا میکند پشتشان خالی میشود و احساس میکنند هیچ امیدی ندارند. آقای مهندس جایی به وجود آوردند که امید در آن موج میزند و همه دخترانی که ناامید هستند آن زنها آن مادرها و همسفرهایی که از صمیم قلبشان ناراحتند و شب و روزشان با استرس سپری میشود.
خدا میداند چه اشکهایی ریخته میشود چه دردهایی کشیده میشود چه استرسهایی کشیده میشود تا یک مسافر به رهایی برسد. خدا را شکر میکنم چنین بستری هست. آقای مهندس خانم آنی بزرگوار،خانواده محترمشان همه و همه خدمتگزاران دارند زحمت میکشند تا یک نفر به رهایی و به حال خوش برسد. به شکرانه این نعمت امروز را جشن گرفتیم و خیلی صمیمانه از شما همسفران و مسافران عزیز تشکر میکنم که در این خوشحالی ما را همراهی میکنید. دوستان خیلی عزیزی پیدا کردم که پیوندی بین ما هست همه و همه عشق و محبت است و خودمان شاهدیم که روز به روز این عشق و محبت باعث چه حلقههایی میشود .باعث میشود کنگره چقدر وسیعتر پیش برود و چه افرادی به رهایی و حال خوش برسند. از آقای رضایی خیلی تشکر میکنم. اگر حال خوشی هست اگر جهانبینیای هست اگر اقتدار و قدرتی برگشته فقط به واسطه راهنماییهای ارزشمند شما بوده است.من و فرزندانم تا عمر داریم مدیون زحمتهای شما هستیم و هر جور بخواهیم از شما تقدیر و تشکر کنیم واقعاً نمیتوانیم. آقای مهندس می گویند که قدردانی آنقدر هم سخت نیست .راه و چاه دارد به هر حال شما میتوانید پاکت بگذارید و چه خوب است که در پاکتها تمام توان خودمان را برای عزیزانی که زحمت کشیدند بگذاریم و من قلبا و زبانا از شما تشکر میکنم.راهنمای بزرگوارم از من خواستند که به نیابت ایشان من از شما تشکر کنم.
راهنمای عزیزم فرمودند که تشکر کنم از شما بزرگوار برای پرورش چنین رهجویی واقعاً آقا مهدی الان نزدیک دو سالشان هست که به رهایی رسیدند واقعاً همسری شایسته و پدری لایق هستند برای خانوادهشان. من به آقا مهدی واقعاً افتخار میکنم .اگر پیشرفتی بوده در کنگره، اگر توانستم در مسیر کنگره قدمی بردارم، اگر توانستم خدمت کنم ،مسافر عزیزم برای من این راه را هموار کردند. روزهایی که من میخواستم کنگره بیایم حتی برای ناهار بچه ها به من میگفت با خیال راحت برو.
صبح آب ماشین، بنزین ماشین همه را چک میکرد که من با خیال راحت تو جاده از زنگی آباد تا کرمان بیایم و برگردم و نمیگذاشت آب تو دل من در این مسیر تکان بخورد. مردانگی به مسافر من برگشت اقتدار برگشت خدا را شکر میکنم واقعاً در این مسیر هستم. خدا را شکر میکنم که راهنمای عزیز و بزرگواری در کنار من بودند که قدرتمندانه حرکت کردند و من از حرکت ایشان الگو گرفتم.
خدا رو شکر میکنم به واسطه این خدمتم میتوانم حس و حالی که خودم تجربه میکنم به تازه واردین منتقل کنم. مرسی از شما که به صحبت های من گوش دادید.
.jpeg)
صحبتهای همسفر نرجس
خیلی خوشحالم که امروز در کنارهم جشن یک سال رهایی پدر عزیزم را برگزار میکنم. ازصمیم قلبم از آقای مهندس دژاکام به خاطر ایجاد این مکان ارزشمند تشکر میکنم و از آقای رضایی به خاطر راهنمایی و دلگرمیهایی که همیشه کنار ما بودند. از خانم سمیه عزیز و خانم محیای عزیزم که با صبر و محبت و همراهیشان، نقش بزرگی در این مسیر داشتند بینهایت سپاسگزارم.
قبل از آشنایی با کنگره من نمیدانستم بابام مسافرهست. وقتی متوجه تغییرات شدم، بابام خودش هم می گفتند که اصلاً صبح ها از خواب زود پا نمیشد و مامانم ما را به مدرسه میبرد.بابام میخوابید.اما الان ساعت شش صبح پا می شود و صبحانه آماده میکند و بعد با آهنگ بالای سرمان میآید و واقعاً آرامش از دستش ندارم.از شما ممنونم که این مکان ارزشمند را پر از امید و نور کردید و در پایان از صمیم قلب از شما ممنونم با صبوری به صحبت های من گوش دادید، وجود شما باعث شد این لحظه برای من و برای ما خاص و پرمعنا باشد.مرسی.

صحبتهای همسفر علی
سلام دوستان علی هستم همسفر بابام.
خیلی ممنونم از آقای مهندس بانی خوشحالی و تغییر در خانواده ما. متشکرم از آقای رضایی راهنمای بابام و خانم سمیه راهنمای مامانم که تغییر در زندگی ما ایجاد کردند.در کنگره کاملاً وضعیت خانواده ما با راهنماییهای خانم سمیه و آقای رضایی از این رو به اون رو شد. کاملاً آن موقعها فرق میکرد. آن موقعها همانطور که خواهرم گفتند بابام میخوابید تا موقعی که ما از مدرسه برمیگشتیم. مامانم به ما میرسید و همه کار مامانم میکرد ولی الان دیگر فرق دارد.در خانه ما کاملاً آرامش هست. اصلاً مثل قبلنا نیست. الان من هم دارم توصیه میکنم به هم سن و سالهایم. نه فقط به همسن و سالهایم،به تمام حضار محترم،به تمام شما عزیزان یک نگاه به زندگی قبلی خودتان بیندازید ببینید قبل از کنگره چگونه بوده؟
چه اتفاقی در زندگی شما رخ داده؟
در آخر تشکر میکنم از خانم سمیه ،آقای رضایی،و بانی این حال خوب ما آقای مهندس.
اهدا پاکت



.jpeg)
تایپ صحبتهای همسفران:همسفر بتول لژیون چهارم
تایپ صحبتهای مسافران: مسافر مسعود و مسافر مهدی لژیون چهارم
ضبط صدا: مسافر محمد لژیون سوم
عکس: مسافر آرمان و مسافر رامین لژیون دوم
ارسال: مسافر مهدی لژیون دوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
3665