در خدمت ایجنت نمایندگی کمالالملک همسفر زینب هستیم. ایشان و مسافرشان محمد با ۸ سال تخریب انواع آنتیایکس وارد کنگره شدند. به مدت ۱۰ ماه و ۱۴ روز به راهنمایی راهنما مسافر محمود و همسفر فاطمه با داروی OT و روش DST سفر کردند و در حال حاضر ۱۳ سال و یک ماه است که بهلطف خدا و دستان پرمهر آقای مهندس آزاد و رها هستند.
خدمت پلی است میان خلق و خالق، شما در نقش ایجنت چهطور این پل را در درون خود تجربه کردید؟
در آموزههای کنگره آموزش دیدیم که برای رسیدن به عشق خالق باید به مخلوقینش خدمت کنیم و عبادتکردن فقط سر بر سجده گذاشتن نیست؛ بلکه کمک به انسانها و حتی بهتمام موجودات هستی است. سعی کردم از همان پل خدمت اندکی به خدای خودم برسم.
وقتی در جایگاه ایجنتی قرار گرفتید آیا احساس کردید این مسئولیت بیشتر وظیفه معنوی است یا یک ماموریت اجرایی؟
آقای مهندس همیشه در صحبتهایشان میفرمایند: کشت شما محصول دوگانه دارد هم معنوی و هم مادی، حالا اینجا پرسیده شده وظیفه معنوی یا مأموریت اجرایی است وظیفه معنوی یک اتفاق درونی و مأموریت اجرایی یک اتفاق بیرونی است. مأموریت معنوی جهت میدهد و مأموریت اجرایی اجرا میکند؛ پس هر دو مکمل هستند اگر معنویت نباشد اجرا خشک و بیروح است و اگر فقط اجرا باشد اتفاق درونی که حال تو را خوب میکند وجود ندارد.
در مسیر خدمت گاهی بین انجام کار و حفظ آرامش درونی تعارض پیش میآید شما چگونه بین این دو تعادل برقرار میکنید؟
من با علم و شناخت این مسئولیت و خدمت را پذیرفتم و با برنامهریزی و نظم در برنامهها سعی کردم آرامش خودم را حفظ کنم، در این مسیر من هم آموزش میبینم و در کنارش خدمت میکنم و این همانچیزی است که باعث ایجاد تعادل میشود.
خدمت آزمون بزرگی برای شناخت خویشتن است شما از این آزمون تاکنون چه آموختهاید؟
به نظر من خدمت به مخلوقین خدا فرصتی است که خداوند به من عطا کرده تا خود را بیازمایم که چند مَرده حلّاجم؛ وقتی بچه بودم همیشه فکر میکردم چگونه میتوانم حال اطرافیانم را خوب کنم و بهمرور که بزرگتر شدم این حس وسیعتر شد. دوست داشتم جایی باشد که بتوانم به آنجا بروم و کمک کنم شاید این حس از آنجا نشأت میگرفت که از درون نیاز داشتم تا خودم را بیشتر بشناسم. من در آزمون خدمت در کنگره خودم را پیدا کردم، رب خودم را شناختم، مسئولیت پذیرتر شدم و فهمیدم که همیشه از سخن باید بهعمل روی آورد، تواناییِ کمککردن به حرف نیست؛ باید اجرا شود من آموختم که چگونه زندگی کنم چون زندگی کردن را بلد نبودم.
آیا در مسیر ایجنتی تغییر خاصی در نگاه، احساسات نسبت به انسانها، خدمت یا خداوند پدید آمده است؟ اندکی توضیح دهید.
با توجه به آموزهها و سخنان اساتید کنگره و آقای مهندس، برنامههای زندگی ما بر اساس خواست، تقدیر و فرمان الهی صادر میشود. من خواست خدمت در این جایگاه را داشتم و خدا را سپاس میگویم که این فرمان صادر شد و این اتفاق روی داد و تقدیر که همان نامهپیشین است؛ ولی واکنش به آن و انتخاب دست خودمان است باعث شد که انسانها و هستی را عمیقأ بشناسم، بیشتر دوستشان بدارم، حس خوب دوستداشتن را منتقل کنم، زیباییها را بیشتر ببینم؛ حتی در دل سختترین انسانها روزنهای پیدا کنم برای دوست داشتنشان و فکر نکنم آقا و سرور مخلوقین هستم. من فقط در این جایگاه وظیفه محول شده که همان خدمت به مخلوقین است را انجام میدهم و انسانها همه آموزگار من هستند و من از این فرصت برای آموختن استفاده میکنم.

شما از درون جایگاه ایجنت را چگونه معنا میکنید؟ مسئول هماهنگی، خادم، نگهباننظم یا واسطه عشق و آموزش؟
بهنظر من خدمت ابتدا هم به تو آموزش میدهد، هم نظم میبخشد، هم ایجاد هماهنگی میکند و در نهایت ذرات عشق و دوستداشتن، لذت خدمت را به تو میچشاند.
در مکتوبات بر نور و دانایی تأکید شده است آیا احساس میکنید این جایگاه به شما نوری تازه یا شناخت عمیقتر داده است؟ چگونه؟
نور و دانایی البته دانایی از نوع مؤثر هردو موهبت و ارزشی هستند که انسان همیشه در جستجوی آن است و خدا را بابت خدمت در این جایگاه شکر میکنم، فکر میکنم نوری تازه بهزندگی من تابانده شده که خودم را بیشتر بشناسم و درک بیشتری نسبت به اطرافیان داشته باشم، قضاوتشان نکنم؛ چون هرکس مسیر زندگی خودش را طی میکند، بیشتر ببینم و بیندیشم بعد لب بهسخن باز نمایم و بدانم که دانایی به سواد نیست به چگونه اندیشیدن است و در این جایگاه برای رسیدن به نور و دانایی تمنای دل و درون میخواهد که مسیر را نشان دهد.
مفهوم «عهد» در کنگره جایگاه ویژهای دارد اگر ایجنتی را بهعنوان عهدی میان خود و خدمت تعبیر کنید بزرگترین تعهد درونی شما چیست؟
در آموزهها بر عهد و پیمان خیلی تأکید شده است. جوانمرد کسی است که به تعهد خود عمل کند و وفای بهعهد داشته باشد. من قبل از ایجنتی در وادی هشتم با خود و خدای خودم پیمان بستم که از کارهای ضدارزشی دوری کنم و تسلیم فرمانهای خدا شوم. غیبت، قضاوت و تجسس نکنم، محبت را سر لوحه خودم قرار دهم، انسانها و هستی را دوست بدارم، به جامعه و خودم و هستی آسیب نزنم و ... من تا میخواهم یک کار ضدارزشی انجام دهم این پیمان مانند ترمزی سد راه من میشود. جایگاه ایجنت هم همینطور است تعهد درونی دارد. تو در پیشگاه خدا و بنده خدا پیمان میبندی که خدمت عاشقانه انجام دهی و قولی آگاهانه میدهی و در آن متعهد میشوی وظیفه محول را بدون منت و سروری بر دیگران پیش ببری و هیچ برتری نسبت به دیگران نداری و اگر غیر از این باشد خیانت به خودت است.
هر خدمتی بدون شک بهتکلیف بدل میشود شما چگونه عشق را در کارهای اجرایی خود زنده نگه میدارید؟
اگر خدمت را صرفأ یک تکلیف بدانم، حالا به هرجهت، نگاه کنم هیچ لذتی از آن نخواهم برد؛ اما اگر همین تکلیف را با عشق انجام دهم شادی زائدالوصفی را در درون خودم ایجاد کردهام؛ وقتی خدمت کردن حسوحال درونی خوبی در من ایجاد کند مسیر زندگی من را زیباتر میکند اینجا دیگر تکلیف بیمعنا نخواهد شد و اگر تکلیفی هم باشد پرمعنا و پراز آموزش است.
آیا جایگاه ایجنتی تأثیری در زندگی شخصی شما داشته است؟ اندکی توضیح دهید.
شاید هر کدام ما در اجتماع جایگاه شغلی زیادی را تجربه کرده باشیم؛ ولی با جایگاه ایجنتی خیلی متفاوت است. در اجتماع مقایسه، قضاوت، رقابت و دریافتهای مادی بهشدت افراد را درگیر کرده؛ ولی جایگاهها در کنگره سعی دارد از تو یک انسان بسازد و تمام نواقصی که در بالا گفته شده را از تو بگیرد و قابل مقایسه با جایگاههای بیرون نیست. تو در این جایگاه سعی میکنی از پیله در بیایی. مسیر، کلام، مَنِشَ و رفتارت با خود، خانوادهات و دیگران از جنسی دیگر میشود، عاشق میشوی، عاشقی که میخواهد مثل خورشید نورش را بلاعوض به همه بتاباند و هیچ انتظاری از دیگران ندارد و در نهایت میخواهی پروانه شوی و اینها از دید اطرافیانت به دور نیست؛ اگر درست و با برنامه پیش بروی افراد درون خانواده را هم که حتی مسافر هم نیستند به این مسیر هدایت و عاشق پروانه شدن و از پیله خود درآمدن میکنی.
مصاحبهگر و طراح سوال: همسفر سولاف رهجوی راهنما همسفر منصوره لژیون (سوم)
عکاس: همسفر صدیقه رهجوی راهنما همسفر زهرا لژیون (اول)
ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر طیبه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی کمالالملک
- تعداد بازدید از این مطلب :
126