جلسه سوم از دوره چهاردهم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی اسلامشهر با استادی راهنمای تازهواردین همسفر فاطمه، نگهبانی همسفر پروانه و دبیری همسفر آبان با دستور جلسه «در کنگره۶۰ چگونه قدردانی کنیم» در روز سهشنبه ۲۵آبان ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
دستور جلسه «در کنگره چگونه قدردانی کنیم؟» قدردانی از کنگره که من فاطمه کجا بودم و الان کجا نشستهام من همیشه خدا را شکر میکنم؛ چون قبل کنگره خیلی ناامید بودم من همیشه تمثیل تاریکی خودم را شب میدیدم شبی که اصلاً نوری نبود کلاً از زندگی ناامید بودم خدا را خیلی شکر میکنم، همیشه میگویم خدایا برای آقای مهندس عمر نوح را بدهد؛ چون خیلیها را نجات داد؛ اگر همینطور میماندیم معلوم نبود کجاها بودیم. آقای مهندس چهارشنبه به خوبی صحبت کردند قدردانی این است که من حرف مرزبان، ایجنت و راهنمای خود را گوش کنم، راهنما وقتی به من میگوید سیدی بنویسید در واقع راهنما این مسیر و تاریکی را رفته و به آن روشنایی رسیده میداند که هر یک از این سیدیها چه نوری دارند.
من زمانیکه شال گرفتم آمدم شعبه اسلامشهر یکی، دو سال ما نباید در لژیون مینشستیم. چرا؟ چون یک قانون بود؛ ولی خدا را شکر میکنم خانم عاطفه عزیز قبول کردند که من باشم، من در کنار خانم عاطفه خیلی آموزشها را یاد گرفتم قدردانی این است که من از پلههای کنگره وقتی بالا میآیم این خودش یک نوع قدردانی میباشد قدرانی این است که از مسافر خود تشکر کنم به خانم عاطفه همیشه میگویم که مسافرها گذرگاههایی را قبول کردند و در آن گذرگاه سخت ماندند تا من فاطمه به کنگره بیایم و آموزش بگیرم من قبل از کنگره چیزی از اعتیاد نمیدانستم همیشه به مسافرم میگفتم؛ اگر یک ذره غیرت و اراده داشته باشید میتوانید مواد را کنار بگذارید و مسافرم همیشه زمانیکه نئشه بود میگفت از شنبه شروع میکنم. همینطور که من برای لژیون جونز همیشه میگفتم از شنبه شروع میکنم.
من فاطمه که باور نداشتم میگفتم؛ باید مصرفکنندهها را بریزید در دریا اینها درست شدنی نیستند. چرا ؟ چون در اطراف خود دیده بودم پسرخاله و پسرداییام را که خیلی اذیت شدند با خودم میگفتم کنگره هم آخرش همین است. دو سال من با مسافرم نیامدم مسافرم به خوبی آمد، آموزشها را گرفت، پرانرژی میآمد خانه چیزهایی دستگیرم شده بود که تغییر مسافرم خیلی خوب پیش میرود مسافر من کشتیگیر بود؛ وقتی آمد کنگره کشتی را ادامه داد خدا را شکر میکنم کجا می توانست مسافرم یا من فاطمه را نجات دهد خیلی وقتها شبها موقع خواب میگفتم خدایا صبح بیدار شوم یک معجزهای رخ بدهد مسافرم نجات پیدا کند ولی نمیشد؛ چون راهش را بلد نبودیم اینکه الان من نشستم روی این صندلی یعنی قدردانی و خدا را شکر میکنم. خیلی حرف زیاد است برای این دستور جلسه بهخاطر اینکه خیلی تاریکیها را رفتیم؛ ولی پیدا نمیشد همیشه با خودمان کلنجار میرفتیم؛ ولی کنگره راهی را برای من فاطمه گذاشت. جمعههایی که من میخوابیدم تا ظهر بچه بلند میشد گریه میکرد میگفتم ساکت باش، چرا؟ چون تعادل نداشتم؛ ولی کنگره به من تعادل را یاد داد.
رهایی ۳۰ سیدی همسفر مریم
.jpg)
رهایی ۴۰ سیدی همسفر سمیه
.jpg)
رهایی۳۰ سیدی همسفر فاطمه
.jpg)

مرزبانان کشیک: خانم لیلا و آقا ابوالفضل
تایپیست: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر عاطفه (لژیون چهارم)
ویراستار: همسفر رقیه رهجوی راهنما همسفر منیره (لژیون ششم)
عکاس: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون سوم)
ارسال: همسفر منیژه رهجوی راهنما همسفر منیره (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی اسلامشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
147