English Version
This Site Is Available In English

من با سفر صحیح، پایبندی به آموزش‌ها و عملکرد درست، می توانم در کنگره 60 ،قدردانی کنم.(نمایندگی یاس اصفهان)

من با سفر صحیح، پایبندی به آموزش‌ها و عملکرد درست، می توانم در کنگره 60 ،قدردانی کنم.(نمایندگی یاس اصفهان)

دوازدهمین جلسه از دوره شصت و پنجم سری کارگاه‌های آموزشی - خصوصی خانم‌های مسافر و همسفر نمایندگی یاس اصفهان، با استادی راهنما مسافر مرجان، نگهبانی مسافر لیلا و دبیری مسافر سحر، با دستور جلسه‌ «در كنگره ۶۰ چگونه قدردانی کنیم؟»، روز شنبه ۲۲ آذرماه ۱۴۰۴، رأس ساعت ۱۳:۳۰ آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:

سلام دوستان، مرجان هستم، یک مسافر.

خدا را بابت امروز که حال بسیار خوبی دارم و برای من روز بزرگ و ارزشمندی محسوب می‌شود، شکر می‌کنم. از آقای مهندس، خانواده محترم ایشان کمال تشکر دارم. از دیده‌بان محترم، خانم مونا سپاسگزارم. همچنین از ایجنت محترم و کادر مرزبانی که مدیریت شعبه یاس اصفهان را به عهده دارند، تشکر می‌کنم. دستور جلسه این هفته «در كنگره ۶۰ چگونه قدردانی کنیم؟» در ادامه، تولد پنج سال رهایی ایجنت محترم  خانم نيكي را در کنار هم جشن می‌گیریم.

در این چند روز، مروری بر خاطرات قبل از ورود به کنگره ۶۰ و دوران کودکی‌ام داشتم که یادآور لحظات سخت و دردناک مصرف مواد توسط پدرم بود. روزگاری که در تاریکی اعتیاد و مصرف تزریقی غرق بود. تنها لحظاتی با خواهرم خوشحال بودیم که به ملاقات حضوری پدرم در زندان می‌رفتیم و در پارک بازی می‌کردیم.من‌بعد از ازدواج، نسبت به پدرم احساس تنفر و مقاومت شدیدی نسبت به مصرف مواد مخدر پیدا کردم و همین تنفر در نهایت باعث شد در برابر مواد مخدر تسلیم و مصرف‌کننده شوم.

روزی روزگاری فرزندم را با حالی خوش در حال بازی دیدم، احساس بدی پیدا کردم و دچار حسرت شدم تا این که در کنگرهٔ ۶۰ به روی من باز شد و قدم در این مسیر گذاشتم. آقای مهندس در کتاب «ادموند و هلیا» می‌فرمایند: «انسان از میوهٔ ممنوعه استفاده کرد و پس از آن از جایگاه بهشت رانده شد.» فقط خدا می‌داند که در چه بازه‌ای و در کدام کالبد، جسم و روح من درگیر اعتیاد شده بود، در زندگی فعلی ۳۰ سال با اعتیاد سربه‌گریبان بودم تا به لطف خدا در کنگرهٔ ۶۰ درمان شدم و با جرئت می‌گویم پروندهٔ اعتیاد برای من بسته شد.

اکنون ۱۴ سال است که بهترین روزهای زندگی و حس واقعی مادر بودن را تجربه می‌کنم و این دستاورد بزرگ به همت بزرگ‌مردی چون آقای مهندس و با ابداع متد DST رقم خورد، روشی که توانست پروندهٔ بیماری اعتیاد را با تمام سختی و عظمت آن، برای من به طور کامل حل کند.

اکنون چگونه می‌توانم قدردان  کنگره ۶۰ باشم؟ با سفر صحیح، پایبندی به آموزش‌ها و عملکرد درست. من نیز تلاش کرده‌ام به همین شیوه عمل کنم، هرچند می‌دانم تنها قطره‌ای از اقیانوس هستم. از خداوند متعال می‌خواهم تا زمانی که زنده هستم، توفیق یاری‌رساندن به هم‌نوعانم را داشته باشم.

سخنان استاد در مورد تولد پنج سال رهایی ایجنت مسافر نيكي:

این تولد را در رأس به آقای مهندس، خانوادهٔ محترم ایشان، دیده‌بان محترم خانم مونا، اسیستانت های محترم تبریک می‌گویم. خیلی سعی می‌کنم که گریه‌ام را کنترل کنم. ورود خانم نیکی به کنگره ۶۰ و لژیون من سرشار از رشد بود. در سفر اول، من به دلیل برخی مشکلات در حال امتحان‌شدن بودم و قصد داشتم کنگره ۶۰ را ترک کنم، اما با هر بار دیدن خانم نیکی متوجه می‌شدم که در بیابانی تنها گم شده است و هر بار حضورش مانع رفتن من می‌شد و به من یادآوری می‌کرد که؛ مرجان، تو قسم خورده‌ای و پیمان بسته‌ای که دست یک رهجو را بگیری؛ اکنون این رهجو به تو نیاز دارد و کمک به خانم نیکی باعث شد که من ماندگار شوم.

خانم نیکی با عملکرد خوب، قدرشناسی خود را نسبت به کنگرهٔ ۶۰ و راهنمایش نشان داد که به‌وضوح همه دیدند، هر مسئولیتی که به ایشان سپرده می‌شد، بادقت و به‌درستی انجام می‌داد. برای آزمون کمک راهنمایی، گریه می‌کرد و می‌گفت: شرایط امتحان را ندارم، اما من به ایشان گفتم: باید امتحان بدهی. باوجود شرایط دشوار، گوش‌به‌فرمان بود، امتحان داد و قبول شد و اکنون علاوه بر راهنمایی، در جایگاه ایجنتی قرار دارد.

من با تمام وجود برای خانم نیکی خوشحالم و به او افتخار می‌کنم، زیرا یک رهجو با عملکرد صحیح می‌تواند هم خود و هم راهنمایش را به ارتقاء برساند. اگر من در حال حاضر چنین حال خوشی دارم، به‌واسطهٔ رهجویی مثل خانم نیکی است و امیدوارم هردو ثابت قدم بمانیم و بتوانیم بسیاری را از تاریکی‌ها نجات دهیم تا آن‌ها نیز تجربهٔ حال خوب را داشته باشند. از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید، سپاسگزارم.

پیام تولد:

خانم نيكي؛
شما تجربهٔ تاريكي را آموخته و اكنون خود يك آموزگار هستي، قدر و عظمت آن را بدان و نگهبان جسم و جان باش. پنجمين سال آزادی‌تان پر شگون باد.

خواسته‌ها؛

خواستهٔ اول: در دل بیان کرد.
خواستهٔ دوم: سال آینده دیگر تولد ندارم، اما امیدوارم علاوه بر حضور تمامی چهره‌های حاضر، افراد بیشتری به شعبهٔ یاس اصفهان اضافه شوند.

اعلام سفر:

راهنما: خانم مرجان_ آنتی ایکس مصرفی: شیشه و الکل_ روش درمان: DST_ داروی درمان: OT_ مدت سفر: 10 ماه و ۲۳ روز_ مدت رهایی: 5 سال و ۲ ماه_ ورزش در کنگره: دارت_

صحبت‌های مسافر خانم نیکی در تولد پنج سال رهایی:

سلام دوستان، نیکی هستم، یک مسافر.

از آقای مهندس و خانوادهٔ محترم ایشان، دیده‌بان محترم سرکار خانم مونا و کادر مرزبانی سپاسگزارم که امروز این فرصت را برای من فراهم کردند تا بتوانم انرژی بسیار بالایی دریافت کنم. همچنین از خواهر عزیزم قدردانی می‌کنم که راه کنگرهٔ ۶۰ را به من نشان داد و همان‌گونه که در مشارکت خود بیان کرد، من جذب و شیفتهٔ عملکرد کاملاً صحیح کنگرهٔ ۶۰ شدم.

از هانیهٔ عزیز نیز متشکرم که به‌عنوان نیرویی مکمل در کنار من بود و با هم آغاز و حرکت کردیم؛ تجربه‌ای که برای من بسیار ارزشمند و سازنده بود. بند اتصال من تا مقطعی، راهنمایم بود و از نقطه‌ای به بعد، علت حضورم در شعبه یاس، رهجویانم شدند و قطعاً نه‌تنها راهنمایم، بلکه رهجویانم نیز ریشه‌های من هستند. از تک‌تک رهجویان عزیز خود صمیمانه تشکر می‌کنم و بابت حضور و همراهی آنان، خداوند را شاکرم.

باتوجه‌به تمام لطف و محبتی که شما عزیزان به من دارید، قطعاً امروز چندین بار سی‌دی «منیت» را گوش خواهم داد. در مشارکت‌ها بزرگواری کردید و امیدوارم مستحق محبت‌های شما عزیزان باشم و روزبه‌روز بتوانم جایگاه بهتری در قلب‌های شما به دست آورم. برخی به من می‌گویند؛ خشن هستی، اما با تمام وجود اعتراف می‌کنم که سراسر عشق نسبت به کنگرهٔ ۶۰ و اعضای آن هستم.

باید بدانیم؛ گاهی جایگاه ایجاب می‌کند که انسان به نحوه‌ای متفاوت برخورد کند و این امر، تماماً از سر عشق است. برخی افراد به من می‌گفتند: «به سرکار برو، این کارها برایت نان‌وآب ندارد و آینده‌نگر نیستی.» من همیشه دوست داشتم این موضوع روشن شود و امروز همان افراد حضور داشته باشند تا به آن‌ها بگویم: «ببینید، این هم کار.» شما که ۲۰ یا ۳۰ سال در بازار کار بوده‌اید و من تنها پنج سال است در کنگرهٔ ۶۰ فعالیت دارم، اعتبار، عشق و محبتی دارم که با هیچ پولی قابل‌مقایسه نیست و هرگز نه شما و نه امثال شما نمی‌توانید به دست آورید.

در کنگرهٔ ۶۰ دقیقاً همان ثروتی به دست می‌آید که قابل‌حمل و همراه‌داشتن است. از راهنمای بسیار خوبم، خانم مرجان، صمیمانه سپاسگزارم. شما در حق من بزرگواری کردید و در اوج تاریکی‌ها و تنهایی‌هایم، نوری شدید و به معنای واقعی، دست در منجلاب بردید و مرا بیرون کشیدید. خانم مرجان عزیزم، اگر صدبار دیگر هم از درب کنگرهٔ ۶۰ وارد شوم، باز هم شما انتخاب اول و آخر من خواهید بود.

چه زیبا است که در عمق تاریکی‌ها و پشت درهای بسته، خداوند منان به یاری انسان می‌آید تا بتواند مسیر درست را تشخیص دهد؛ زیرا اگر لطف الهی نبود، من به‌تنهایی قادر به انتخاب صحیح نبودم و یاری خداوند در دل تاریکی‌ها چشمانم را باز کرد تا ببینم و تصمیمی درست بگیرم. شما بهترین انتخاب در تمام دوران زندگی من بودید و تا زمانی که زندگی جاری است و نفس می‌کشم، قدردان محبت‌های شما خواهم بود.

هرگز فراموش نخواهم کرد به هر جایگاهی که رسیدم، چه در کنگرهٔ ۶۰ و چه بیرون، حاصل آموزش‌های ارزشمند شما است. من رهجویی بودم که به‌موقع می‌آمدم و می‌رفتم، سی‌دی می‌نوشتم، مشارکت می‌کردم، به کلینیک می‌رفتم و غیبت نداشتم. همهٔ این‌ها دیگران را به‌اشتباه می‌انداخت که من رهجویی خوب و آرام هستم، اما درون من پر از ویرانی بود و هیچ‌کس جز شما آن را ندید و با هم از تمام ویرانه‌ها عبور کردیم من در بسیاری از مسیرها خسته شدم، اما شما خسته نشدید.

من ایستادم، اما شما بار من را هم به دوش کشیدید و همراهی‌ام کردید و امروز بسیار خوشحالم که زحمات شما را هدر ندادم و توانستم دل شما را شاد کنم. چند روز پیش از خانم مرجان پرسیدم که؛ آیا از من راضی هستید؟ و زمانی که متوجه شدم قلباً از من رضایت دارید، احساس کردم مسیرم را در کنگره ۶۰ به‌درستی طی کردم و این موضوع برای من بسیار ارزشمند است. همچنین رهجویان من هر چه دارند از آموزش‌های ناب شما است و همیشه در زندگی و قلب من پررنگ هستید.

من به‌راحتی به این جایگاه نرسیدم، سختی‌ها، دردها و بدبختی‌های زیادی را پشت سر گذاشتم و اگر کسی انتظار دارد بدون درد، زخم، خستگی و جراحت به درمان برسد، این امر ممکن نیست. اگر درودیوار شعبهٔ یاس، زبان‌باز می‌کرد که البته هم‌لژیونی‌هایم می‌دانند یک‌چشمم اشک و چشم دیگرم خون بود و من پیوسته گریه می‌کردم.
در سفر اول، چیزهایی از وجودم بیرون زد که باعث شده بود ندانم کجا هستم، همان طور که اسیستانت محترم  خانم مریم گفتند؛ واقعاً خود را گم کرده بودم و پیدا شدن زمان برد و این مسیر به‌هیچ‌وجه آسان نبود.

من کنگرهٔ ۶۰ را پیدا کرده بودم، اما برای ماندن بسیار تلاش کردم در هر خدمتی که قرار گرفتم با چالش‌های بسیار زیادی قدم برداشتم. شاید اگر عشق به خانم مرجان و عوامل دیگر نبود، جا می‌زدم و می‌رفتم اما امروز، زندگی آرام و خوب است و من همراه پسرم زندگی می‌کنم و از او متشکرم. هنگامی که او در کلاس اول دبستان بود، من نیز در مهرماه همان سال وارد کنگرهٔ ۶۰ شدم. امروز او ۱۳ ساله و در کلاس هفتم است؛ اکنون برای خودش مردی شده است و من نیز به پنج سال آزادی رسیده‌ام. او بارها به من گفته است، زودتر از سنش بزرگ شده و گاهی از این موضوع خجالت می‌کشم، اما نمی‌توانم خود را سرزنش کنم زیرا ما هر دو در مسیر آموزش و رشد قرار داشتیم.

همهٔ شما را دوست دارم؛ اما اگر در جایگاهی که قرار گرفته‌ام مسئله‌ای پیش‌آمده و باعث رنجش شما شدم، بدانید پشیمان نیستم و این درست‌ترین کاری بوده که می‌توانستم انجام دهم. من به دلیل علاقه‌ام به سیستم و باور به ایمان و عدالت کنگرهٔ ۶۰، امروز در این نقطه قرار گرفتم. امیدوارم حس ما نسبت به یکدیگر تا همیشه خوب و صادقانه باقی بماند.

صحبت‌های راهنما مسافر فاطمه (خواهر خانم نیکی):

اعلام سفر؛

سلام دوستان فاطمه هستم یک مسافر.

نام راهنما: خانم پونه - آنتی ایکس مصرفی: شیشه - روش درمان: DST_ داروی درمان: OT_ مدت سفر: ۱۰ ماه - مدت رهایی: ۷ سال و ۶ ماه - ورزش در کنگره: دارت

این تولد را در رأس به آقای مهندس، خانوادهٔ محترم ایشان و خانم فریبا که زحمات بسیاری برای خانم‌های مسافر اصفهان کشیدند و امروز جای ایشان در کنار ما بسیار خالی است، تبریک عرض می‌کنم. ریشهٔ اصلی همهٔ ما، " بنیان کنگره ۶۰"، آقای مهندس هستند و ریشهٔ تک‌تک ما، راهنمایان ما هستند. ریشهٔ خانم مرجان، خانم فریبا است که الحق در جایگاه راهنمایی نشان داد رهجوی فوق‌العاده فرمان‌بردار و قدرشناسی بوده است.

این روز زیبا را به خانم نیکی عزیز، چه در لژیون شماره بیستم “DST”، لژیون "ویلیام وایت"، جایگاه "ایجنتی" و "نگهبان لژیون سردار" خداقوت می‌گویم. هرکدام از این خدمت‌ها در جای خود ارزشمند است. دیشب، هنگام آماده‌کردن لباس‌هایم، حس و حال رفتن به یک عروسی باشکوه را داشتم. همسرم پرسید: این همان خانم نیکی است؟گفتم: خیر، خانم نیکی با گذشته‌اش بسیار متفاوت است. او بسیار دردکشیده و بزرگ شده است و من به او افتخار می‌کنم. پیش از ورود به کنگره ۶۰، گوهری در وجودش بود که در حال تباه‌شدن بود.

خدا را شکر که در کنگره ۶۰، گوهر درون خود را دوباره به دست آورد، زیرا کنگره ۶۰ آدرس خودمان را به خود ما نشان می‌دهد. امیدوارم همواره حافظ این آدرس صحیح باشد، چرا که مسیر، مسیر درستی است.در هنگام مشارکت‌ها برای ایجنت شعبه یاس گمان می‌کردم شاید ناشی از حس ترس و احترام باشند، درحالی‌که همهٔ مشارکت‌ها سرشار از عشق بودند. خانم نیکی، تمام خدمت‌های خود را با عشق به کنگره ۶۰ انجام داده است. خانم نیکی جان، خیلی دوستت دارم.

خانم مرجان عزیز، هرگز شما را فراموش نخواهم کرد و برایتان ارزش بسیاری قائل هستم. من گل رهایی را از دست خانم پونه گرفتم، اما قلبم همیشه به شما ارادت دارد. بسیار سپاسگزارم و خوشحالم که به‌واسطهٔ تولد خانم نیکی، دیداری دوباره با شما عزیزان پیدا کردم و از دلتنگی در آمدم. یوم‌الفصلی بود که از شعبه یاس به شعبهٔ نسترن رفتم و زیبایی رفتن این بود که دو شعبه مخصوص خانم‌های مسافر اصفهان تأسیس شده است.

امیدوارم شعب بیشتری تأسیس شود تا بتوانیم با متد DST آقای مهندس، عزیزان بیشتری را از بند مصرف مواد مخدر رها کنیم. از شنیدن تعریف‌های زیبای شما عزیزان دربارهٔ خواهرم خانم نیکی بسیار به وجد آمدم و برایش خوشحال هستم.

صحبت‌های راهنما همسفر هانیه (همسفر خانم مسافر نیکی):

سلام دوستان هانیه هستم یک همسفر.

اعلام سفر

نام راهنما: خانم بهار - مدت سفر: ده ماه - مدت رهایی: پنج سال و پنج ماه - ورزش در کنگره: تنیس

این تولد را در رأس به آقای مهندس، خانوادهٔ محترم ایشان، دیده بان محترم خانم های مسافر، خانم مونا، اسیستانت‌های محترم، کادر مرزبانی و تمامي اعضاء كنگره ۶۰ تبریک عرض می‌ نمایم.همچنین به شما خانم مرجان عزیز تبریک ویژه عرض می‌کنم، شما چراغ راه خانوادهٔ ما بودید و در مسیر به خانم نیکی کمک‌های فراوانی کرديی. علاوه بر این، در سفر دوم مادرم نیز تأثیر بسیار مثبتی گذاشتید.

خانم مرجان، شما در دورهٔ ایجنتی خود سخنی به من گفتید که؛ باعث ماندگاری من در کنگرهٔ ۶۰ شد. امیدوارم همواره پایدار باشید و به‌تمامی خواسته‌های قلبی‌تان برسید و برکت زحماتتان در زندگی‌تان جاری باشد. به مادرم که پرچم‌دار خانوادهٔ ما است، تبریک می‌گویم، پس از ورود ایشان به کنگره ۶۰، خانم نیکی نیز به کنگره ۶۰ آمد و سپس مسیر کنگره برای من هم هموار شد. می‌گویند “خاله، مادر دوم است” که حقیقتی محض است.

خانم نیکی عزیز از صمیم قلب دوستتان دارم، شما همیشه به من کمک کردید و چراغ راه من بودید. در زندگی برای من نقش رفیق، دوست و هم راز را ایفا کردید، هر موضوعی را که نمی‌توانستم با مادرم در میان بگذارم با شما مطرح می‌کردم و شما با آغوشی باز پذیرای من بودید به من آموزش دادید و یاری‌ام کردید. من شاهد بودم که شما، فارغ از کنگره ۶۰ در زندگی شخصی خود مردانه جنگیدید و از گذرگاه‌های بسیار سختی عبور کردید. به اَوستای عزیزم که جایش در کنار ما خالی است، تبریک می‌گویم و امیدوارم همیشه موفق باشد. ممنون که به صحبت‌های من گوش کردید.

تایپ: مسافر مهناز - لژیون بیستم - نمایندگی یاس اصفهان
ویرایش: مسافر منا - لژیون بیست و یکم - نمایندگی یاس اصفهان
عکس: مرزبان خبری مسافر مهری
بازبینی و ارسال: همسفر فاطمه
 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .