به نام قدرت مطلق الله
پنجمین جلسه از دور چهل و یکم کارگاه های آموزشی ویژه مسافران و همسفران کنگره 60 ، نمایندگی ایمان با استادی ایجنت محترم مسافر علی اکبر، نگهبانی مسافر محمد و دبیری مسافر علی با دستور جلسه "در کنگره 60 چگونه قدردانی می کنیم ؟" و در ادامه تولد یکسال رهایی مسافر محمد در روز شنبه 22 آذرماه 1404 ساعت 16:30 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد :
سلام دوستان علیاکبر هستم یک مسافر. خدا را شکر میکنم که یک بار دیگر این فرصت به من داده شد تا در این جایگاه قرار بگیرم، آموزشهای لازم را دریافت کنم و بتوانم خدمتی انجام بدهم.
در مورد بخش اول دستور جلسه، "در کنگره 60 چگونه قدردانی کنیم؟" که یک قانون الهی است، صحبت میکنم. قدردانی و شکرگزاری از نعمتهایی است که خداوند در اختیار ما قرار داده است. حداقلِ شکرگزاری این است که زکات خود را پرداخت کنیم؛ زکاتِ علم، انتقال آن است و زکاتِ ثروت، صرف بخشی از آن در اموری است که بازپرداخت و نتیجه داشته باشد. در کنگره آموختم که شکرگزاری و قدردانی سه حالت دارد: با زبان، با قلب و با عمل که کاملکنندهی آن است. شاید قدردانی فقط با زبان کافی نباشد، اما لازم است در زمانی با زبان قدردانی کنیم، در قلبمان قدردان باشیم و در نهایت این قدردانی در رفتار و عملکرد ما دیده شود.

خدمتگزاران کنگره 60 در واقع در حال تولید علم هستند که این تولید علم توسط آقای مهندس، شامل: علم درمان اعتیاد، درمان انواع مواد مخدر و محرکها، علم کاهش وزن و در ادامه مهمترین علم یعنی علم درست زندگی کردن یا همان جهانبینی است. من در هر جایگاه خدمتی که در کنگره ۶۰ قرار داشته باشم، یکی از شکلهای قدردانی را میبینم که رسالت انتقال این علم راستین به من سپرده شده است. فارغ از اینکه چه رنگ شالی دور گردنم باشد، اگر در هر جایگاهی کارم را به نحو احسن، در چارچوب قوانین کنگره ۶۰، در جهت پیشبرد اهداف کنگره و با رعایت حرمت آن انجام بدهم و تمام تلاشم را به کار بگیرم، یعنی قدردان آن جایگاه و فرصتی هستم که به من داده شده است.
از زاویهای دیگر که نگاه کنیم میبینیم، واقعاً بیرون از کنگره معضلی وجود دارد؛ اگر ساده بگویم، کافی است سری به بهشت زهرا بزنیم تا ببینیم انسانها بیشتر قبرشناس میشوند تا قدرشناس. یعنی تا زمانی که زندهاند، کمتر به یکدیگر توجه میکنند. امیدوارم این آموزشها کمک کند که من قدر داشتههایم، قدر کنگره و قدر عزیزانم را بیشتر بدانم. بیشتر از این صحبت نمیکنم چون زمانم به پایان میرسد.

بخش دوم دستور جلسه : (تولد یکسال رهایی مسافر محمد)
محمد عزیز در سال ۱۴۰۱ وارد کنگره شد و با وجود شرایط بسیار سخت، سفر خود را آغاز کرد. روز اول یک برگه و خودکار به او دادم و از او خواستم گزارش حداقل یک روز، از صبح تا شب مصرفش را بنویسد؛ اینکه چه چیزی، به چه اندازه و به چه شکلی مصرف میکند. یادم هست که محمد از سلام صبح تا شب بخیر را نوشته بود و کاغذ را پر کرده بود از انواع و اقسام قرصها؛ از داروهای اعصاب و روان گرفته تا مواد مختلف، و با حال بسیار بدی وارد کنگره شد.
سفرش را شروع کرد، طی شد و در نهایت رهایی گرفت؛ اما با توجه به اتفاقاتی که برایش رقم خورد، نیاز به سفر مجدد پیدا کرد. سفر دوم محمد کاملاً متفاوت از سفر اول بود؛ هر آن چیزی که در سفر قبل جا گذاشته بود، این بار کامل کرد. محمد به معنای واقعی کلمه فرمانبردار بود. سفر بسیار سختی داشت، اما فرمانبردار باقی ماند. یادم هست در سفر اول به او گفتم کسی که حالش نسبت به بغلدستیاش بدتر است، باید تلاشش بیشتر باشد نه انتظارش؛ و محمد این را بهخوبی فهمید و در عمل ثابت کرد. یک بار هم به بچهها گفتم پارک لاله کمککننده است و محمد الان نزدیک به دو سال است که پای ثابت پارک لاله است و حداقل هفتهای یک روز میرود. پیام تولد محمد را، از سیدی "شب" آقای مهندس نوشتم، به این جمله رسیدم که میفرمایند: "قدرت و توانایی در دانستن تنها نیست، بلکه عمل است که میتواند دانستهها را زیبا کرده و در دل کسانی که خواستار و نیازمند هستند بنشاند."

محمد عزیز این را در عمل ثابت کرد؛ سفر خوبی داشت، سفرش را به پایان رساند و رهایی گرفت. خدمات زیادی هم در بخش نمایندگی انجام میدهد و دورههای نگهبانی و دبیری را گذرانده است. خدا را شکر، تلاش میکند و امیدوارم در سال آینده قبولی جایگاه راهنمایی را نیز به دست بیاورد. همچنین به محمد عزیز، همسفر محترمشان علی عزیز و خواهر گرامیشان که در جلسه حضور دارند، خیرمقدم عرض میکنم و خدا را شکر میکنم که محمد عزیز در هر جایگاهی که بوده، کارش را به نحو احسن انجام داده و در تمام مراسمها موفق بوده است.

آرزوی مسافر محمد : از خداوند میخواهم که در کنگره، نقش شاگرد بودنم را بهدرستی انجام بدهم؛ شاگرد خوبی برای آقای مهندس و برای استاد عزیزم آقا علیاکبر باشم. در زندگی شخصیام، برادر خوبی برای خواهرانم و برادرم باشم و انشاالله در جامعه هم بتوانم خدمتگزار خوبی باشم و به همنوعهایم خدمت کنم.
سلام دوستان محمد هستم یک مسافر. آخرین مصرف من قرص بود؛ روزی ۱۸ تا ۲۰ عدد، چندین مرتبه شوک الکتریکی داده شدم و بیش از سه یا چهار بار در بیمارستانهای اعصاب و روان بستری بودم. به لطف خداوند، ۱۱ ماه سفر کردم با روش درمان DST و داروی درمان شربت OT و به لطف دستان پرتوان آقای مهندس و زحمات استاد عزیزم آقای علیاکبر، اکنون یک سال و یک ماه و هشت روز است که آزاد و رها هستم. واقعاً از همه شما سپاسگزارم. یادم نمیرود روزهایی را که به شعبه میآمدم؛ جسد خودم را روی دوشم میکشیدم و میآوردم. گوشهی سالن مینشستم و گریه میکردم، حالم واقعاً خراب بود. از خدا میخواهم هرگز این روزها را فراموش نکنم، چون انسان ذاتاً فراموشکار است.
روز زن را به همه همسفران تبریک میگویم، از جمله مادرم که در قید حیات نیست، اما میدانم نگاهش به ما چهار خواهر و برادر است تا نام و یادش را زنده نگه داریم. او واقعاً هستیاش را پای ما گذاشت. همیشه به خودم میگویم اگر زحمات همسفران نبود، چه همسران، چه مادران، چه خواهران و چه برادران، اصلاً کنگرهای به وجود نمیآمد. اگر امروز کنگره به این نقطه رسیده، نتیجهی زحمات و خوندل خوردن همسر بزرگوار آقای مهندس، خانم آنی عزیز است. اگر ایشان مثل خیلیها مسیر دیگری را انتخاب میکردند، شاید نه کنگرهای بود و نه ما درمان میشدیم.
از آقای مهندس، از همه راهنماها، از راهنمای عزیز خودم آقای علیاکبر که واقعاً سنگصبور من بودند تشکر میکنم. روزهایی که حالم خیلی بد بود، همیشه به من میگفتند: "محمد درست میشود، روزهای خوب میرسد." از مرزبانها، ایجنت مسافران، ایجنت همسفران و همه عزیزان تشکر میکنم همینطور از دستیار دیدهبان محترم، آقای حسین کوهرنگی، که با وجود مشغله و خطرات کاریشان وقت میگذارند برای کنگره. واقعاً گاهی با خودم میگویم چطور هم به کنگره میرسند و هم به خانوادهشان. اگر امثال این عزیزان نبودند، منِ محمد امروز کجا بودم؟ با آن وضعیت اسفناک شاید الان اصلاً زنده نبودم. صحنههایی دیدم که هیچوقت فراموش نمیکنم؛ بیمارانی که کنارم جان میدادند و من با چشم خودم مرگ را میدیدم. بارها با خودم گفتم: "خدایا چرا من؟ من هم میتوانستم همینطور از دنیا بروم."
از خانوادهام، خواهران و برادرم تشکر میکنم. وقت کم است؛ فقط میخواهم بگویم دست تکتک شما را میبوسم و شکرگزارم. بیرون از اینجا به ما شکرگزاری یاد ندادند؛ روحیهی طلبکارانه داشتیم، چون آموزش ندیده بودیم. اما کنگره آرامآرام به ما یاد داد که اگر میخواهیم شاکر خدا باشیم، باید شاکر بندگانش هم باشیم.
.JPG)
مرزبان همسفران خانم سوفیا :
ممنونم که اجازه دادید امروز در اینجا باشیم و تولد محمد عزیز را در کنار همسفرانش جشن بگیریم. یاد شعری از مولانا افتادم که میفرماید:
"ناامید مباش که تو را یار براند _ گر امروز براند، نه که فردا بخواند"
این شعر واقعاً به حال خانواده و همسفران محمد میخورد. خدا مادر عزیزت را رحمت کند؛ من هم در کنگره مادرم را از دست دادم، اما با آموزشهایی که گرفتیم میدانیم اینها همه برای رشد ماست. به امید قدرت مطلق، امیدوارم راه کنگره خیلی زود برای همه کسانی که منتظرند باز شود. از آقای مهندس و خانواده محترمشان، از آقا علیاکبر عزیز و همه همسفران و راهنمایان تشکر میکنم.
.JPG)
همسفر سارا :
سلام دوستان، سارا هستم یک همسفر. از آقای علیاکبر عزیز تشکر میکنم که در این مسیر کمک کردند محمد به درمان برسد. چند روزی فکر میکردم که وقتی انسان مصرفکننده است، نه قدر زمان را میداند و نه برنامهریزی دارد. اما وقتی درمان میشود، میفهمد که عمر چقدر ارزشمند است و زمان چهقدر سریع میگذرد. از خدا ممنونم و تنها کاری که میتوانیم بکنیم این است که در مسیر بمانیم و فرمانبردار باشیم. اگر کنگره نبود، اگر درمان نبود، یا باید در قبرستان بودیم یا تیمارستان. خدا را شکر بابت دردی که کشیدیم، چون باعث رشد ما شد. پیامی که در سفر اول خیلی به ما کمک کرد این بود:"حرکت از شماست و قوت بیقید و شرط از ما". به امید رهایی همه سفر اولیها.
رهایی مسافر فرحان رهجوی راهنمای محترم مسافر مجید از بند اعتیاد
.JPG)
رهایی مسافر محمدرضا رهجوی راهنمای محترم مسافر علیاکبر از بند اعتیاد
.JPG)
تایپ: مسافر امیر
عکاس خبری: مسافر ابوالفضل
ویرایش و ارسال : مسافر امیر
مسئول خبری: مسافر ابوالفضل
- تعداد بازدید از این مطلب :
674