English Version
This Site Is Available In English

اخبار لژیون ویلیام وایت_ نمایندگی ارغوان تهران

اخبار لژیون ویلیام وایت_ نمایندگی ارغوان تهران

اخبار لژیون ویلیام وایت– نمایندگی آکادمی
راهنمای لژیون ویلیام وایت: مسافر میترا
دستور جلسه: «بنیان کنگره ۶۰»

سخنان استاد:

سلام دوستان، میترا هستم، یک مسافر.

دستور جلسهٔ امروز ما در مورد «بنیان کنگره ۶۰» است و همه می‌دانیم این روز چقدر عزیز و ارزشمند است. این روز را به همهٔ اعضای کنگرهٔ ۶۰ تبریک می‌گویم. آقای مهندس تأکید دارند که در این روز، اگر بخواهیم صحبت کنیم، از گذشته‌های کنگره بگوییم؛ اینکه کنگره چگونه شکل گرفت و چگونه رشد کرد.

وقتی من وارد کنگره شدم، تعداد خانم‌های مسافر بسیار کم بود، شاید کمتر از ۳۰ نفر بودیم. در هفته تنها یک جلسه برگزار می‌شد. جلسهٔ جهان‌بینی نیز که سه‌شنبه‌ها صبح بود، در ساختمان آکادمی در اتاق بالا، همان اتاق آقای مهندس برگزار می‌شد و تعداد حاضرین شاید به ده نفر هم نمی‌رسید. تمام افراد سفر اولی و سفر دومی خودشان را معرفی می‌کردند. بعدها این قوانین تغییر کرد. در جلسهٔ روز یکشنبه هم «آوای کنگره» و هم «آهنگ شکرگزاری» برگزار می‌شد، زیرا سه‌شنبه‌ها برنامه‌ای نداشتیم و پارک هم در برنامه نبود. بعداً تقسیم کردند؛ یکشنبه «آوای کنگره» و سه‌شنبه «شکرگزاری» پخش شد.

قبل از ورود من، تلاش‌های بسیاری انجام شده بود تا کنگره به جایگاهی برسد که من وارد شدم. در آن زمان، دو یا سه راهنما بیشتر نبودند و روش درمان من به‌صورت پک بود و شربت در کار نبود. در هر مرحله، یک پک را در دفترم علامت می‌زدم و از آنجا که سر کار می‌رفتم و نمی‌توانستم وسط کار دارو مصرف کنم، از ابتدا با روزی دو وعده شروع کردم. شرایط درمان در کنگره به این شکل بود و بعداً آقای مهندس آمدند و دربارهٔ OT صحبت کردند و برخی افراد را به‌صورت آزمایشی و پایلوت روی OT بردند. افراد در روزی غیر از روزهایی که کنگره برگزار می‌شد، دارو را از مرکز مطالعات اعتیاد در حوالی میدان حر و چهارراه لشگر دریافت می‌کردند.

تمام این اقدامات انجام شد و آقای مهندس با تلاش و پشتکار فراوان به این جایگاه رسیدند. من به یاد دارم که سفر اولم تا وادی چهارم تدریس شده بود و وادی پنجم و ششم را آقای مهندس بعداً نوشتند. کتابی وجود نداشت، سی‌دی نبود و از نوار کاست استفاده می‌شد؛ بعداً سی‌دی نوشتن مرسوم شد و امکانات در دسترس قرار گرفت.

وقتی آقای مهندس وادی دهم را تدریس می‌کردند که می‌فرمودند «جویبارها روان شدند»، ایشان فرمودند: «تک‌تک شما که اینجا هستید همان جویبار هستید که روان شده‌اید، از همان موقع که مصرفتان را شروع کردید.» فکر کنید، مهندس سال ۱۳۷۶ رها شدند؛ من هنوز مصرفم را آغاز نکرده بودم و باردار بودم. بعد از آن کم‌کم مصرفم شروع شد و دقیقاً همان موقع که مصرف آغاز شد، ما همان جویی بودیم که روان شد تا برسیم به مهندس؛ مثل رودی که به سنگ‌ها و موانع می‌خورد تا به بحر و اقیانوس برسد. این تمثیل مسیرهای اشتباه درمان اعتیاد است که ما طی کردیم تا به کنگره رسیدیم.

این یعنی ما جویی بودیم که روان شدیم تا به رود عظیمی تبدیل شویم و پیام و محتوای آن را به دیگران برسانیم. کاری که بنیان انجام داد، همین بود؛ از ابتدای مصرف خودشان، وارد سختی‌ها شدند، درمان شدند و آیا این دستاورد را برای خود نگه داشتند؟ خیر، گفتند: «من درمان شدم، دیگر کار دارم؟ باید بروم دنبال پول درآوردن؟» دفترشان را پلمپ کردند؛ تمام این اتفاق‌ها در کتاب‌ها و سی‌دی‌ها نیز ذکر شده است.

پس حالا که درمان شدند، به زندگی خود رسیدند و ما جویبارها روان شدیم تا این پیام را به کسانی برسانیم که «در وجودشان نور موج می‌زند»؛ به فردی که در زاهدان، افغانستان، آمریکا یا اروپا مصرف‌کننده است و نمی‌داند چه کند. این محتواها، اگر ما قوی شویم و رود عظیمی باشیم، باید منتقل شوند.

بنابراین نباید خودمان را اسیر یک پک سیگار یا کار اضافی و بی‌فایده کنیم و به کلاس‌هایمان نیاییم و بگوییم حوصله نداریم. اولویت ما آموزش است، زیرا در غیر این صورت قادر نخواهیم بود این محتواها را منتقل کنیم. در مرحله بعدی، بنیان به درمان سیگار رسیدند. یادم است در تولد دوسالگی من، مهندس دچار حملهٔ عصبی و درد قفسهٔ سینه شدند. چون من پرستار بودم، بچه‌ها صدایم کردند و متوجه شدیم که متأسفانه قلب ایشان تنها درصد کمی کار می‌کرد. بعد از این سکته که می‌توانستند کناره‌گیری کنند، اما بنیان درمان سیگار را ابداع کردند.

تا قبل از آن گفته می‌شد، و در چهارده مقاله نیز نوشته شده بود که سیگار اگر بدی‌هایی دارد، خوبی‌هایی هم دارد؛ ولی بعداً مشخص شد که تماماً زیان‌آور است. کسی که برای خودش احترام قائل است و خودش را دوست دارد، هرگز نمی‌خواهد با چنین چیزی به بدنش صدمه بزند. سلول‌های بدن ما چگونه کار می‌کنند؟ سلول‌های قلب ما به‌صورت خودمختار، با دو گره سینوسی–دهلیزی و دهلیزی–بطنی که برق تولید می‌کنند، تپش قلب را انجام می‌دهند تا خون به تمام بدن برسد. سلول‌های خونی ما، گلبول‌های قرمز، شکل عدسی‌گونه دارند و دیوارهٔ رگ‌ها بسیار لغزنده است تا عبور گلبول‌ها آسیب نبیند.

علت ظرافت دیوارهٔ گلبول این است که هنگام زخمی شدن بدن، زبری دیوارهٔ رگ باعث پاره شدن گلبول و آزاد شدن فاکتور لخته شدن خون (فیبرینوژن) می‌شود و جلوی خونریزی را می‌گیرد. کسانی که هموفیلی دارند این فاکتور را ندارند و جانشان به خطر می‌افتد. همهٔ این‌ها بسیار زیبا طراحی شده‌اند و در کتاب «حال شما چطور است؟» ذکر شده که این‌ها را نفس ما ساخته است. در کتاب «۶۰ درجه» نوشته شده است: «هر انسان یک گله‌دار است.» من باید مراقب این وجود و این سلول‌ها باشم.

وقتی سیگار می‌کشیم، دیوارهٔ گلبول‌های قرمز زبر می‌شود؛ مانند دستی که زیاد کار کرده و خشن شده است. گلبول‌ها می‌ترکند و جنازه‌هایشان همان‌جا می‌ماند، کم‌کم رسوب می‌کنند و رگ‌ها تنگ می‌شوند و فشار خون ایجاد می‌شود. این رگ‌های پرفشار در قلب و مغز، که ۲۴ ساعت در حال تپش هستند و باید تغذیه و اکسیژن دریافت کنند، هنگام عبور خون پرفشار پاره شده یا خون لخته می‌کند و باعث سکته می‌شود.

اتفاقی که در اثر مصرف سیگار برای جناب مهندس افتاد، در ۴۸ ساعت اول تشخیص داده شد و درمان شد. ایشان درمان سیگار را ابداع کردند و درمان نیکوتینی که اکنون در اختیار داریم، مرهون تلاش پایدار بنیان کنگره تا پای جانشان است.

واقعاً بر ما واجب و ضروری است که پای درمان خود بایستیم و بدانیم سلول‌های بدن ما چگونه خدمت می‌کنند؛ آن‌ها را خراب نکنیم و به آن‌ها صدمه نزنیم، زیرا ما باید مراقبشان باشیم. اگر خودم را دوست نداشته باشم و مراقب بدنم نباشم، نمی‌توانم توقع داشته باشم که هیچ‌کس در این دنیا مرا دوست داشته باشد.

تایپ: همسفر پری‌ناز – دبیر لژیون دوم ویلیام – نمایندگی ارغوان تهران
بازبینی و ارسال: همسفر سولماز

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .