English Version
This Site Is Available In English

صفات خاموش، یعنی درون من صفاتی وجود دارند که شاید خود من هم نمی دانم

صفات خاموش، یعنی درون من صفاتی وجود دارند که شاید خود من هم نمی دانم

جلسه هفتم از دور سیزدهم سری کارگاه های آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی امام قلی خان با استادی راهنمای محترم، آقای علیرضا توکلیان، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر مهرداد؛ با دستورجلسه اول: «وادی دهم: صفت گذشته در انسان؛ صادق نیست، چون جاری است» و دستورجلسه دوم: «تولد پنجمین سال رهایی راهنمای محترم، مسافر رسول» در روز پنجشنبه تاریخ 13 آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد: سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر. قبل از اینکه جلسه را شروع کنم ابتدا از گروه مرزبانی، ایجنت، آقای نگهبان، آقای دبیر، اساتید و راهنماها که این اجازه را دادند بتوانم خدمت کنم تشکر می کنم.
دستورجلسه صفت گذشته در انسان صادق نیست،چون جاری است. معنی صفت را که همگی را می دانیم.
دو نوع صفت داریم؛ صفت ظاهری و باطنی. صفت های ظاهری و باطنی، هر دو خدادادی هستند و یک سری از آن ها هم اکتسابی اند. در تمام صفات، انسان هم صفت پنهان، صفت خاموش و هم صفت باطنی دارد.
فرق صفت پنهان و صفت خاموش این است که در پنهان، انسان بعضی از صفات را پنهان می کند؛ ولی صفات خاموش، یعنی درون من صفاتی وجود دارند که شاید خود من هم نمی دانم و طی یک مرحله ای، این صفت درون من روشن می شود که برای همه این اتفاق افتاده است.
بعضی اوقات انسان باخود می گوید: من که این اخلاق نداشتم یا اصلا فکر نمی کردم اینجوری باشم!.
این دستورجلسه به ما می گوید، صفت ها برای ما صادق نیستند؛ یعنی هرکسی یا هرجوری که بودم، می توانم تغییر کنم، من اگر خوب باشم ممکن است بد شوم. مثلا من اگر الان مصرف کننده نیستم، می توانم مصرف کننده بشوم یا اگر من انسان حسودی نیستم، ممکن است که حسود بشوم.
مطلبی که از این دستورجلسه یاد گرفتم این است؛ بیشتر به درون خودم توجه کنم، ببینم چه صفت هایی درون من است و کدام از آنها را پنهان می کنم، کدام یک خوب و کدام بد است و لازمه اش این است که من بدانم فلسفه به حیات آمدن من برای چه بوده است! من به حیات آمده ام که یکسری حرکاتی از زمان الست تا زمانی که به فرمان الهی پیوند بخوریم را انجام دهم و در این مسیر وظیفه دارم که آموزش ببینم و تکامل پیدا کنم.
به درون خود می نگرم و از آن، صفاتی که خوب است را حفظ می کنم ولی صفاتی را که بد است، سعی کنم روی آنها کار کنم؛ مثلا اگر اخلاق بدی داشتم و همیشه دنبال این بودم که صفات بد دیگران را پیدا کنم و عیب روی دیگران بذارم و بعد هم بگویم او مقصر است که من اینکار را کردم تا یک توجیهی برای خودم بیاورم یا نسخه ای بپیچم که خود را مجاز کنم.
اما بایستی بیشتر دنبال صفات معیوب و بد خودم بگردم و شروع به تغییر صفات بد خودم کنم که این تغییرات در صفات بزرگ، به نظر من انفجاری می باشد که این انفجار با خود تخریب هایی به همراه دارد.
اولین سوالی که برای من در این مسیر پیش آمد این بود که چگونه خودم را تغییر بدهم؟
در اینجا نسخه ای که برای خودم پیچیدم این بود که بگردم و صفات بدم را پیدا کنم ،از صفات کوچکِ بد شروع به تغییر دادن کنم تا به صفات بزرگ بدم برسم.
کنگره60 به من گفت تو یک آدم مصرف کننده ای؛ اول باید از نظر شکل ظاهری تغییر کنی، لباس سفید بپوشی، حمام بروی، ساعت خواب و ساعت مصرفت را تنظیم کنی. سپس گفت باید ورزش هم بکنی؛ برای منی که بیست سال مصرف کننده بودم و یا اصلا نمی دانستم ورزش چیست!. سپس گفت مطالعه کن و بنویس. تا هنگامی که رها شدم بسیاری از صفات بدم تغییر پیدا کرده بود، منی که بد قول بودم و دیر از خواب بیدار میشدم، حتی حوصله ی سه دقیقه نشستن در یک جا را نداشتم الان یک ساعت و نیم اینجا می نشینم و هیچ اتفاقی نمی افتد.
بنابراین کنگره60 به من یاد داد از تغییرات کوچک شروع کنم و نباید یک مرتبه از مشکلات بزرگی که به ما فشار می آورد شروع کنم و آنها را کنار بگذارم، چون وقتی که ناتوانم، شکست میخورم، نا امید می شوم و در نتیجه درگیر قرص می شوم که این موضوع مرا به قهقرا می برد. مطلب دیگری که در کنگره60 یاد گرفتم این بود که همیشه از کم شروع کنم تا به نتیجه برسم.

دستور جلسه دوم؛ تولد پنج سال رهایی آقای رسول توکلی....
آقا رسول هم مثل خودمان و همه مصرف کننده ها وقتی که وارد کنگره ۶۰ شد اولا یکسری از صفت های بد خودش را قبول نداشت و با اینکه با ظاهری آراسته، قوی و محکم وارد کنگره60 شد ولی از درون آشفته بود. من هم دقیقا همین طور بودم و می گفتم همه این ها را که می گویند را بلدم، من تخریبی نداشتم، همه چیز را در اختیار  خانواده ام گذاشته ام ولی الان داشتم به دوستانم می گفتم هنوز که هنوز است بعد از دوازده سال رهایی، از خدا می خواهم که به من فرصت دهد تا به عقب برگردم و جبران کنم؛ یعنی هنوز نتوانسته ام خیلی از کارهای بدم را جبران کنم. ولی وقتی وارد کنگره60 شدم، اصلا قبول نداشتم و دقیقا آقارسول هم اینجوری بود.

بسیارفعال، منظم، توانا و خدمتگزار؛ فقط مشکلی که داشت این بود که نمی دانست برای خود و خانواده اش چه تخریب هایی به بار آورده است. ولی خداروشکر در این مسیر که حرکت کرد و بعد از رهایی اش راهنما شد، در حال تغییر کردن است و از نظر من ایشان نمره قبولی را در تغییرات می گیرد.
ما نمی توانیم بگوییم که بی عیب است؛ چون انسان بی عیب پیدا نمی شود. آقارسول هم مثل من دارد عیب های خود را پیدا می کند، تغییر کرده و اصلاح می شود من هم دعا میکنم که در این مسیر موفق باشند. سپاسگزارم که به صحبت های من گوش دادید.

اعلام سفر: سلام دوستان رسول هستم مسافر. آنتی ایکس مصرفی: تریاک دودی. 10ماه و 15 روز در لژیون هجدهم نمایندگی سلمان فارسی با کمکِ راهنمای محترم، آقای عیلرضا توکلیان سفر کردم؛ روش درمان: دی.اس.تی، داروی درمان: شربت اوتی. مدت رهایی: 5سال و 6 ماه. رشته ورزشی: فوتبال.

خواسته مسافر: امیدوارم خداوند عمر با عزت به من بدهند که بتوانم در مسیر خدمتی ام انجام وظیفه کنم.

سخنان مسافر: سلام دوستان رسول هستم یک مسافر. خیلی خوشحالم که در این جایگاهم و بالاخره توانستم این جایگاه را لمس کنم؛ چون واقعا برایش زحمت کشیدم. دوستانی که در طول سفرم همراهم بودند، دقیقا اطلاع دارند از کلیه سختی و مشقت هایی که در طول سفرم داشتم. حدودا شش ماه زمان برد و تولدم عقب می افتاد بنا به دلایلی و با آقای توکلیان در این مورد کاملا هماهنگ بودم تا این دستور جلسه به من افتاد و آقای توکلیان فرمودند: دقیقا مصداق حال من است. در کنگره60 به این علم و آگاهی و سواد رسیدم که هیچ چیزی در این کائنات و هستی اتفاقی نیست و خدا را شکر می کنم که این دستور جلسه به من افتاد. دوست دارم در روز تولدم در عین حالی که یک صحبتی می شود یک پیامی نیز داشته باشد و آن هم این است، بدانند هر چیزی بهایی دارد مجانی به کسی، چیزی نمی دهند. و
از موقعی که پیام کنگره 60 به من رسید حدودا شش ماه زمان برد تا من به نمایندگی سلمان فارسی آمدم، آن موقع شصت الی هفتاد نفر بودیم که آمدیم و نزدیک پنجاه روز بود که می رفتیم و می گفتند بروید اندازه یک هفته مصرفتان، مواد بگیرید و طی مدت چهل روز، از هفتاد نفر رهجو، تعدادمان به بیست و دو نفر کاهش یافت. مثل الان نبود به این راحتی باشد؛ فلذا باید قدرش رو بدانید. در طول سفرم پیش رب و مربی ام جناب آقای توکلیان آموزش گرفتم و بقدری ارادت به ایشان دارم و تحت فرمان ایشان هستم که اگر ایشان امر کنند کاری دارند، حاضرم تا نمایندگی نیک آباد که ایشان خدمت گزار هستند، سینه خیز بروم چون خودم می دانم به واقع چه اتفاقی درونم رخ داد؛ زیرا یک انسان بسیار پرخاشگر البته ماسک زده بودم و خاطرم هست جلسه اولی که خدمت ایشان رفتم، بسیار ظاهر آراسته ای داشتم و دو مرتبه آقای توکلیان برجک من را زدند.
دوماه سفر بودم؛ داخل حیاط نمایندگی با ایشان صحبت کردم و نظرشان در مورد من این بود؛ تو مثل یک دیواری هستی که کاغذ دیواری زیبایی روی آن کشیده شده باشد. آن موقع متوجه این مواردم نمی شدم؛ چون خیلی غرور داشتم ولی مهم تر از آن، خسته شده بودم و بعد از سه سال راز و نیاز با خدا این راه برایم باز شد و بعد از سه ماه ایمان آوردم. در طول 10 ماه و 15 روزی که سفر کردم، یک غیبت داشتم که راهنما را در جریان گذاشته بودم؛ آن هم در حد ده دقیقه دیر آمدم که پسرم مسابقه فینال داشت و برا تماشای مسابقه اش رفتم؛ اما راهنما، من را نزد تازه واردین فرستاند که خیلی برایم گران تمام شد. همواره سی دی هایم را جلو بودم، خدمت گزار بودم مشارکت می کردم. نزد آقای مهدی آقاخانی، مرزبان آن دوره رفتم و درون خودم خیلی از آقای توکلیان دلخور بودم و این حس به قدری برایم سنگین بود که اگر واقعا خسته نشده بودم شاید اصلا دیگه نمی رفتم. وقتی با مرزبان سر لژیون رفتم، گفتند بخاطر مرزبان، من را می بخشند. این حس بد درونم تشدید شد؛ ولی یک صندلی کنار خودشان برایم گذاشتند و تا آخر لژیون، دستشان در دست من بود و به من گفتند: رسول این کار را کردم که راهنما بشوی. هرموقع به ایشان می گفتم آقای توکلیان، من خیلی مدیون شما هستم، میگفتند اصلا مدیون من نیستی و اگر می خوای دینی ادا کنی، باید راهنما بشوی؛ خدا را شکر یک رقابت سالمی درون لژیونمان بود و از موقعی که غرورم را خرد کردند یک جرقه ای در ذهن من خورد؛ چون همیشه تصورم این بود که اگر امکانات خانواده ام رو به راه باشه و ادبیات خوبی داشته باشم دیگر جای هیچ مشکلی نیست. اما با گذشت زمان متوجه شدم، خیلی کم و کسری دارم و آن عدم حضورم در خانواده است. این آموزش ها را درون کنگره 60 یاد گرفتم که در حاشیه نباشم و این را به بچه های لژیون دهم می دانند، یاد گرفتم از درب کنگره60 که وارد می شوم گوشی ام را خاموش کنم چون در این مدت هفت سالی که من خدمت راهنمایم بودم، حین آموزش تحت هیچ شرایطی از گوشی هایشان استفاده نمی کردند و خیلی مطالب آموزنده دیگری برایم داشتند؛ چون ایشان پدر معنوی بنده بودند و من را مثل پدر خدابیامرزم سنتی آموزش دادند. یک روزی لژیونمان مجازی بود و آقای رضا میرزایی تخریبشان بیشتر از من بود، الان راهنما هستند و بنده در خدمت ایشان هستم. وقتی در لژیون مشارکت می کردند من  می گفتم حسودی ام می شود، البته از نوع خوبش؛ ایشان بلافاصله به من پیام دادند که رسول بگو (غبطه). پرسیدم مگر چه کار می کنند که حالشان بهتر از من است؟ من که تخریبم کمتر از ایشان است! گفتند: جوابش را خودت برو پیدا کن. وقتی دقیق تر شدم دیدم آقا رضا در آبدارخانه خدمت می کردند؛ کنارشان ایستادم و بنظر خودم تمام جایگاه های خدمتی را درو کردم و صدم را گذاشتم. شاید یکی قبول نداشت یا شاید یکی میگفت ضعف داری که قطعا شاید ضعفی هم بوده است. نکته ای که بسیار جالب بود؛ آقای توکلیان به بچه ها می گفتند: برو آن جایگاه را بگیر. از مرزبان، کلیه خدمتها را گرفتم. همیشه به بچه ها می گفتم به من بگویید ایجنت، که البته از منیتم بود چون تلاش می کردم این جایگاه را خیلی دوست داشتیم چون من سی سال تخریب داشتم؛ همیشه در لژیون خودم می گویم که با تموم دیسیپلینی که داشتیم شاید بی احترامی هایی که در دوران مصرف به ما می شد شاید به صراحت به ما گفته نمی شد اما با رفتارشان، با زبان بدنشان شاید بی احترامی می کردند و بقدری حال دلمان بد می شد که حد نداشت برای همین وقتی اینجا آمدیم در هیچ جایگاه خدمتی به ما برنمی خورد و این را برا بچه های سفراولی می گویم: متاسفانه من دو جا حرف آقای توکلیان رو گوش ندادم که هنوز هم درگیرش هستم و امیدوارم این گره هم باز بشود؛ این را از خدا خواسته ام اما هرجا که سمعا و طاعتا بودم ارتقا پیدا کردم. برای همین در سخت ترین شرایطم سعی می کنم با راهنمایم مشاوره داشته باشم ایشان سر من منت می گذارند و راهنمایی ام می کنند ،من همیشه در خواسته هایم اشباع بودم و خیلی موارد مثل ماشین خوب و خانه خوب برایم آرزو و خواسته نیست و مدنظرم نبوده و خواسته ای که به من لذت زیادی می دهد این بوده که در صحت و سلامتی بتوانم در این مسیر حرکت کنم تشکر می کنم از آقای مهندس و خانم بزرگوارشان همچنین استاد امین که از وقتی درگیر نوشتن سی دی شدم معجزه اش برام این بود که در این شرایط فوق العاده سختم اتفاقاتی که برایم می افتاد دو ماه بعد درون سی دی برایم باز می شد و افسوس می خوردم ولی معجزه اش این بود که اتفاقات با مطالب سی دی برایم همزمان شد؛ یعنی الان که سی دی را می نویسم یک ماه بعد اتفاقش برایم می افتد. به همین دلیل صبورم و می توانم مدیریت کنم برای همین همیشه درگیر سی دی نوشتن هستم و حداقل هفته ای یک سی دی می نویسم. در سفر اول هم وقتی می خواستم به تهران بروم اطلاعی نداشتم و حدودا هشتاد و هفت تا سی دی نوشته بودم، در یک مقطعی یک مقدار حالم بد شد سی دی نمی نوشتم و کارم سخت شد. با آقای توکلیان مشورت کردم گفتند رسول آن موقع که بیکار بودی هنر نمی کردی هفته ای دوتا سی دی می نوشتی الان که شرایطت سخت تر شده اگه مدیریت و برنامه ریزی کنی و سی دی بنویسی مهم است ،امیدوارم یک ضعف درون زندگی ام دارم که خدا کمکم کند چون فوق العاده سخت است. از خانواده آقای مهندس، آقای توکلیان و همسفر گرامی شان همیشه دوست داشتم یک سپاسگذاری ویژه داشته باشم چون تمام این آرامش رو از ایشان دارم. آموزش دیگر برام این بود که گاهی اوقات ایشان پنج دقیقه دیرتر می آمدند که من را راه بیندازند و لژیون دستم باشد. به همین خاطر می گویم من را سنتی راه انداختند و بابت همین موضوع ممنون دارشان هستم. از همه دوستان تشکر می کنم که همیشه مراعات من را می کردند. از خانواده خودم، مادرم، خواهرم، برادرانم که مثل ستون پشت سرم هستند و لازم است از ایشان تشکر کنم چون در شرایط سختم فوق العاده کمکم کردند از بچه های لژیونم که همیشه طبق فرمایشات راهنمایم از ایشان چیز یاد می گیرم و یک موقع به من می گویند استاد؛ می گویم نه من هم از شما آموزش و تجربه می گیرم، امیدوارم کسی رو جا ننداخته باشم و این صفت گذشته را خودم از خودم راضی ام به واسطه بخشی از تغییراتی که درون وجودم، درون گفتارم اتفاق افتاده است. خیلی خوشحالم از انتخاب نمایندگی امام قلی خان، خیلی خوشحالم از انتخاب آقای توکلیان؛ به قول آقای مهندس می گویند نمی شود اندازه ی یک سری خوشحالی را بیان کرد و وقتی ایشان می بینم انگار یک کوه پشت سرم هست و هیچ،،،هیچ مشکلی احساس نمی کنم به خودم می بالم. خیلی خوشحالم در سی دی یوسف می گویند یوسف درون چاه افتاد تا عزیز مصر شد و من هم برای خودم دارم عزیز می شوم و قطعا این تاریکی را به فال نیک می گیرم و در آخر هم گفتم خدمت آقای توکلیان خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار....ممنونم

______________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________

تصویر بردار: مسافر اشکان ( لژیون نهم)
نگارش: مسافر رضا ( لژیون دهم)
تنظیم و ارسال مطلب: مسافر اشکان ( مسئول سایت نمایندگی امام قلی خان)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .