English Version
This Site Is Available In English

سکون، لحظه مرگ و افول است

سکون، لحظه مرگ و افول است

دوازدهمين جلسه از دوره بیست و سوم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی گنجعلی‌خان کرمان با استادی راهنما DST مسافر ،علیرضا، نگهبانی مسافر رضا و دبیری مسافر امید با دستورجلسه اول"پنج سال رهایی و آزاد مردی راهنمای محترم مسافر محمد رضا و دستور جلسه دوم‌"وادی دهم صفت گذشته در انسان صادق نیست چون جاریست و تأثیرآن روی من"پنج‌شنبه ۱۳  آذر ماه ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۶:۳۰ آغاز به کار کرد.

 

 

سخنان استاد:

سلام دوستان، علیرضا هستم، مسافر.

امروز دو دستور جلسه داریم: نخست «وادی دهم» و دوم «تولد پنج‌سال رهایی و آزادمردیِ راهنمای محترم، آقای محمدرضا سیستانی»، از لژیون یکم شعبه گنجعلیخان که اکنون به عنوان راهنمای لژیون چهارم در همان شعبه فعالیت می‌کنند.

وادی دهم با صراحت و زیبایی بیان می‌کند: «صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است.»

در این بیان دو نکته اساسی نهفته است:

نکته نخست آن‌که انسان مورد خطاب قرار گرفته و این به آن معناست که صفت گذشته در سایر موجودات خلقت ثابت است. برای مثال، زغال همواره سیاه است، شیر، پلنگ و هر حیوانی صفاتی دارند که در گذشته داشته و همچنان ثابت باقی می‌ماند. اما تفاوت انسان با حیوانات در همین جاست؛ انسان موجودی است که از «منفی بی‌نهایت» تا «مثبت بی‌نهایت» توان تغییر دارد. این تغییر بر پایه «نفس» است که دارای سه مرتبه بوده و همه عزیزان با آن آشنا هستند.

نکته دوم، موضوع جاری بودن است. در وادی گفته نمی‌شود «انسان جاری است»، بلکه گفته می‌شود «چون جاری است»، یعنی همه چیز در جهان هستی در حرکت و جریان است. در آفرینش هیچ‌چیز در سکون باقی نمی‌ماند؛ سکون، لحظه مرگ و افول است. انسان همانند دوچرخه‌سواری است که اگر لحظه‌ای رکاب نزند زمین می‌خورد، یا مانند کوهنوردی است که یا در حال صعود است یا نزول؛ حالت معلق وجود ندارد.

در ادامه این وادی، پیام بسیار مهمی مطرح می‌شود و آن امید است. گفته می‌شود: ای انسان! اگر در قعر تاریکی هستی، صفت گذشته در تو صادق نیست؛ می‌توانی از تاریکی بیرون بیایی. اگر مصرف‌کننده مواد مخدر هستی، می‌توانی به فردی سالم تبدیل شوی. این توانِ تغییر تنها در انسان نهاده شده است.

جهان هستی نیز پیوسته در حال حرکت و گسترش است و ما تنها پنج درصد آن را می‌شناسیم؛ هرچه پیش می‌رویم، باز هم بخش‌های بیشتری ناشناخته باقی می‌ماند.

وادی دهم همچنین هشدار می‌دهد که صفت گذشته نه برای مسافر و همسفر سفر اول، نه برای سفر دومی‌ها و نه برای هیچ‌کس صادق نیست. قهرمان ورزش نیز اگر رفتار نادرست داشته باشد، به سرعت محبوبیتش را از دست می‌دهد. بنابراین هیچ‌کس نباید خود را از سقوط مصون بداند و به همین دلیل است که همیشه باید در حرکت بود و تغییر را پذیرفت.

اگر بدانیم همه چیز در جهان هستی در جریان است، درمی‌یابیم که امید، حتی برای تاریک‌ترین انسان‌ها نیز وجود دارد. کافی است کورسویی از نور را ببینند و به سمت آن حرکت کنند.

محمدرضای عزیز یکی از کسانی بود که در سال ۱۳۹۸ آن کورسو را یافت و در سال ۱۳۹۹ به نور رسید. سفر او، سفری از ظلمت به نور، از کفر به ایمان و از نفرت به عشق بود. او عشق را درک کرد، هرچند منِ علیرضا هنوز در حال تمرین عشق هستم و به وادی چهاردهم نرسیده‌ام؛ جایی که باید عشق بلاعوض داشت، راضی بود، تسلیم بود و این مرحله‌ای بسیار دشوار است.

در ادامه وادی‌ها، باید نقطه تحمل را افزایش داد، حرکت کرد، حقیقت را جستجو نمود، از نیروی عقل به عنوان فرمانده بهره گرفت و آنچه را از تفکر به دست می‌آوریم، در مرحله عمل اجرا کرد. دوری از ضد ارزش‌ها، برعهده‌گرفتن مسئولیت‌ها و ندانستن این‌که مسئولیت‌ها را نمی‌توان در مسائل حیاتی به خداوند واگذار کرد، ضروری است. همچنان‌که در وادی دوم آمده: «هیچ موجودی جهت بیهودگی قدم به حیات نگذاشته است.» ما نیز بیهوده نیستیم و تنها نور امید است که روزها را برایمان قابل گذر می‌کند.

محمدرضا به راه خود ادامه داد و همسفرش از این استمرار خوشحال بود. امیدوارم این پیوند محبت همچنان برقرار بماند؛ زیرا تنها محبت است که ما را به هم متصل نگه می‌دارد. غیر از محبت، هیچ چیز در جهان هستی معنا ندارد. امروز اگر ساختمان حاجی‌آباد در حال ساخت است، حاصل عشق، تلاش و همت شماست.

به یاد دارم روزی در همین سالن روی سیمان می‌نشستیم و حتی پس از تی‌کشیدن نیز گرد و خاک برمی‌خاست؛ امروز همه چیز تغییر کرده است. روزی آقای مهندس فرمودند: «زمانی می‌رسد که افرادی وارد کنگره می‌شوند که من نمی‌شناسمشان.» امروز همان روز است.

وجود چنین استاد و راهنمایی، مایه افتخار است؛ انسانی که هر هفته برای ما سخن می‌گوید، مطالب جدید ارائه می‌کند و بدون تکرار، آموزش‌های ارزشمند به ما می‌دهد. کدام معلمی را سراغ داریم که از خود ما، بیش از خودمان ما را دوست داشته باشد و به فکر سلامتی‌مان باشد؟ برای همین است که قوانینی مانند جلوگیری از برگزاری تولد برای افراد با اضافه وزن بیش از پانزده کیلوگرم یا منع خدمت برای سفر دومی که سیگار مصرف می‌کند، بیان می‌شود؛ زیرا ایشان به فکر ما هستند و این محبت باید دوطرفه باشد.

ما باید به عضویت خود در کنگره ۶۰ افتخار کنیم. کاری که در کنگره انجام می‌شود در هیچ‌جای جهان نظیر ندارد. همان‌گونه که آقای مهندس فرمودند، غرب که مهد علم است، در دانش اعتیاد به نتیجه قابل توجهی نرسیده و حتی بودجه‌های تحقیقاتی در آمریکا محدود شده است، در حالی که ما در حال ساخت و گسترش هستیم.

هزینه ساخت‌وساز نیز حاصل عشق و پشتکار شماست. از سه میلیارد و اندی شروع شد، زمین خریداری شد، ساخت آغاز شد و تا امروز بیش از هفت میلیارد تومان هزینه شده است و با وجود همه این هزینه‌ها، همچنان منابع در گردش داریم. این موضوع نتیجه همت و تلاش شماست.

ممنون از اینکه به صحبت‌های بنده گوش دادید.

سخنان مسافر محمدرضا؛

سلام دوستان، محمدرضا هستم، یک مسافر.

در ابتدا تشکر می‌کنم از جناب آقای مهندس و خانواده محترم ایشان؛ چراکه به‌حق اگر لطف، محبت، ایثار و ازخودگذشتگی آقای مهندس نبود، قطعاً اکنون من در این جایگاه حضور نداشتم. همچنین از تمامی خدمت‌گزاران کنگره ۶۰ سپاسگزارم؛ کسانی که روزی که وارد کنگره شدم با لطف، محبت و خدمت خود یاری‌ام کردند. شاید بسیاری از آنان اکنون در این مکان حضور نداشته باشند، اما لطف و محبتشان قطعاً جاری و ساری است.

آقای علیرضا فرمودند که می‌توانیم آواز هم بخوانیم:

دل اگر ز عشق پر شد * نشود تباه دیگر

نرود به راه دیگر * نکند گناه دیگر

تو به زمزم صداقت * دل و جان اگر بشویی

دل پاک از مهرت * نشود سیاه دیگر

چو جمال یار بینی * همه را کنار بینی

چو جمال یار بینی * همه را کنار بینی

به جمال هر جمیلی * نکنی نگاه دیگر

از استاد عزیزم، آقای علیرضا، تشکر می‌کنم؛ که به‌حق لطف، محبت، عشق و مهری که به بنده داشتند باعث شد ماندگار شوم، در مسیر قرار بگیرم، به درمان برسم و در کنگره خدمت کنم.

برای خودم فال نیک می‌گیرم که جشن تولدم با وادی دهم مصادف شده است؛ این برای من، محمدرضا، یک تلنگر است و می‌خواهد بگوید که «تو باید بیایی، باید تغییر کنی، باید صفات گذشته‌ات را کنار بگذاری».

من نمی‌خواهم از زمان مصرفم بگویم؛ می‌خواهم از تغییراتی که در کنگره ۶۰ برایم اتفاق افتاد صحبت کنم.

دوستانی که قدیمی‌تر هستند می‌دانند که من در روز پنجشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۱۹ وارد کنگره شدم. روزی که آمدم، با حال بسیار خراب، وضع روحی و روانی به‌شدت به‌هم‌ریخته، افسرده و ناراحت وارد شدم. همیشه به دوستان گفته‌ام که روزی که به کنگره آمدم آن‌قدر شهامت نداشتم که از جای خود بلند شوم و خودم را به‌عنوان یک تازه‌وارد معرفی کنم و فقط بگویم: «سلام دوستان، محمدرضا هستم، یک تازه‌وارد».

سال‌های سال کنگره را می‌شناختم. از طریق سایت با کنگره آشنا شده بودم؛ مطالب سایت را می‌خواندم و صحبت‌های آقای مهندس را گوش می‌دادم، اما به کنگره نمی‌آمدم؛ که بعدها فهمیدم تا اذن صادر نشود، انسان نمی‌تواند قدم از قدم بردارد. از سال ۱۳۹۰ کنگره را شناختم، اما روز ورود من در ۱۳۹۸/۰۲/۱۹ بود؛ یعنی ۸ سال طول کشید تا به کنگره بیایم.

وقتی آمدم، دو چیز را با خودم تمام کرده بودم:

۱- با خودم گفتم: «محمدرضا! ۱۸ سال مصرف کردی، چقدر دیگر باید مصرف‌کننده باشی؟»

۲- «به سن خودت نگاه کن؛ تو دیگر جوان نیستی. این فرصت‌ها همیشه باقی نمی‌ماند. حالا که آمدی، قدردان باش.»

و خدا را شکر که آمدم و این‌ها را در کنگره آموختم.

آقای مهندس می‌فرمایند: این روزها هوشِ زیاد به‌درد نمی‌خورد؛ این‌که بگوییم فلانی انسان باهوشی است، کافی نیست. زرنگی هم به‌درد نمی‌خورد. این روزها چه چیز به‌درد می‌خورد؟

ایشان می‌فرمایند: «صبر و استقامت است که کار می‌کند.» هر کس صبر کرد و استقامت ورزید، قطعاً به موفقیت می‌رسد.

نمی‌خواهم خدایی‌نکرده خودستایی کرده باشم، اما با تمام سختی‌هایی که داشتم آمدم. روز ورودم به کنگره، بیکار بودم، وضعیت مالی‌ام به‌شدت خراب بود، افسرده و ناراحت بودم، بیماری میگرن داشتم و هفته‌ای دو تا سه بار درگیر سردردهای شدید بودم. حتی قرص‌ها دیگر جواب نمی‌داد و فقط باید آمپول تزریق می‌کردم. اما خدا را شکر که توان و تحمل این مسیر را به من داد؛ راهی که هرگز فکر نمی‌کردم بتوانم در آن قدم بگذارم، ماندگار شوم و به این جایگاه برسم. و همه این‌ها را مدیون لطف و محبت جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان، و همچنین راهنمای عزیزم، آقای علیرضا دژاکام هستم.

من خدمت را در کنگره از آبدارخانه شروع کردم: صدور کارت، مبصر کلینیک، نگهبان جلسه، دبیر جلسه، ۱۶ ماه مرزبانی، راهنمای تازه‌واردین، و اکنون هم راهنمای لژیون هستم. همه این‌ها را مدیون محبت و راهنمایی‌های آقای علیرضا هستم.

آقای علیرضا درباره ورزش و زورخانه اشاره کردند. یادم است به زورخانه عطایی می‌رفتیم؛ من کنار مرشد زورخانه می‌نشستم و همراه او ضرب می‌گرفتم، اما جرأت نداشتم خودم ورزش را اداره کنم. تا این‌که یک شب مرشد نیامد و آقای عطایی، سرپرست زورخانه، گفتند: «محمدرضا! برو جایگاه مرشد.» گفتم: «نمی‌توانم، کار من نیست.» گفتند: «می‌توانی.»

من هم به آقای علیرضا گفتم: «به من گیر دادند بروم بالا ضرب بزنم.» آقا علیرضا گفتند: «محمدرضا! از هیچ‌چیز نترس. برو بالا و فکر کن یک کنگره ۶۰ پشتت است.» این کلام یک انرژی مضاعف به من داد. خدا می‌داند که رفتم، نشستم، شروع کردم و برخلاف تصورم ورزش عالی پیش رفت و دوستان هم تعریف کردند.

می‌خواهم بگویم امروز به لطف و محبت کنگره ۶۰ است که به‌عنوان یکی از مرشدان کنگره ۶۰ استان کرمان انتخاب شدم و رتبه گرفتم. این‌ها چیزی جز معجزات کنگره نیست.

در پایان، می‌خواهم از همسفرانم، همسر و دختران عزیزم تشکر کنم. ۱۸ سال مصرف‌کننده بودن کم نیست؛ من شرمنده این‌همه صبر، تحمل و ازخودگذشتگی همسرم هستم. واقعاً از او ممنونم که تحمل کرد، کنارم بود و حمایتم کرد.

و می‌خواهم بگویم تا زنده هستم، مدیون آقای مهندس، کنگره ۶۰ و خانواده‌ام هستم. ان‌شاءالله بتوانم در این مسیر ثابت‌قدم باشم، حضور داشته باشم و خدمت‌گزار بمانم.

از اینکه به صحبت‌های من گوش دادید، بسیار سپاسگزارم.

تایپ و ویرایش:مسافر علی ک لژیون پنجم 

عکس:مسافر علی لژیون هشتم 

بارگذاری مطالب:مرزبان خبری مسافر مجید 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .